راهنماتو- یک پای ثابت سری بازیهای Assassin's Creed همیشه شخصیتهای جذاب و ماجراهای هیجانانگیزیشون در طی تاریخ بوده. شخصیتهایی که بنا به دلایلی چه شخصی و چه اتفاقی وارد دنیای اساسینها شدن.
به گزارش راهنماتو، ولی خب این که صرفا یک نفر شخصیت اصلی یک داستان باشه دلیل نمیشه که تمام انتخابهایی که در طور ماجراجوییش میکنه درست باشه و هر از گاهی هم این افراد کارهایی رو میکنن که درست نیست. چیزی که باعث میشه مخاطب ارتباط بیشتری با اون شخصیت بگیره و واسش اون جنبه ازش واقعی تر باشه. با راهنماتو همراه باشین تا باهم نگاهی به دارک یا پلیدترین شخصیت های اصلی سری بازیهای Assassin's Creed بندازیم.
Bayek
بایک از سیوا، قهرمان Assassin's Creed: Origins، یک شخصیت خیلی مهم در تاریخ اساسینهاست. داستان او با انتقام مرگ پسرش شروع میشه. یک داستان انتقام سنتی و کلیشهای که در انواع مختلف تو تاریخ بازیهای Assassin's Creed تا الان دیدیم. اما داستان بایک یک مسیر خیلی تاریکتری رو به خودش میگیره. به طوری که هر چقدر بیشتر داستان زندگی بایک رو میبینیم متوجه میشیم که با وجود اینکه بایکدنبال این پنج نفر هستش که اونارو مسئول مرگ پسرش میدونه، در واقع اون خودشه که به طور ناخودآگاه پسرش رو کشته. همین انکار و ندونستن خودش هست که اون رو به یک شخصیت پلید و دارکتر از خیلی از قهرمانای انتقامجوی Assassin's Creed تبدیل میکنه.
Ezio Auditore
همه چیز در طی داستان اتزیوی افسانهای به وفق مراده یا اون چیزیه که در وهله اول ازش میبینیم، ولی خب با پیش رفتن داستان Assassin's Creed 2، اوضاع دارکتر میشه. در اوایل بازی، بعد از آشنایی با اعضای خانواده اتزیو، سه نفر از اعضای خانوادهاش دستگیر و به اشتباه محکوم به مرگ میشن. این اتفاقات برای اتزیو خیلی سخته، به خصوص که یکی از این سه نفر، داداش کوچیکه اتزیوئه. بدتر از اون هم اینه که در واقع مشخص میشه که این اشتباه نبوده و خانوادش در واقع واسشون پاپوش دوخته بودن که باعث میشه اون توی مسیر تاریک و انتقامجویی بره و به مرور زمان، اون رو به یک اساسین افسانهای تبدیل کنه. اثرات این لحظه وحشتآور تا آخرین لحظات بازیهای اتزیو حس میشه و مادر اتزیو هم نتونستش که با این اتفاقات کنار بیاد چیزی که اثراتش رو هم روی اتزیو میتونیم ببینیم.
Connor Kenway
Assassin's Creed 3 شاید تاریکترین بازیای باشه که از این سری منتشر شده. داستان بازی در زمان جنگ استقلال آمریکا رخ میده و خود بازی هم داستانشو از سمت بومیهای سرخپوستی که اونجا هستن تعریف میکنه. اما داستان کانر، از جایی شروع میشه که تو دوران کودکیش مورد آزار و اذیت از طرف چارلز لی و مردانش قرار میگیره، چیزی که از همون دوران طفولیت حس نفرت به اون آشنا میکنه. بعدها هم در طی بازی وظیفه داریم که در نقش کانر پدر خودش که در اویال بازی در نقشش بازی میکردیم رو بکشیم. کانر در طول Assassin's Creed 3 تصمیمهای تاریکی میگیره که باعث میشه خود ما درست بودنشون رو زیر سؤال ببریم. به عنوان مثال، پذیرش کمک از جرج واشنگتن بعد از اینکه میفهمه اون بوده که دستور داده تا دهکده کانر رو از بین ببرن. کانر میشه گفت یک قهرمانه که فقط میخواد مردم خودش رو نجات بده، ولی برای اینکه بتونه این کارو انجام بده، مجبوره تن به تصمیمات تاریک و ناخوشایندی بده.
Eivor
داستان Eivor با حمله Kjotve the Cruel به شهرخودش و کشته شدن والدینش شروع میشه. این یکی از ترسناکترین و مرگبارترین شروعها در تاریخ این سریه، که یک بنیان تاریخی و واقعی رو برای شروع یک داستان انتقامی فراهم میکنه. هر چند Eivor سعی میکنه که کارهای خوبی انجام بده، اما شخصیت پیچیدهایه که سوالات زیادی رو کاراش برامون ایجاد میکنن. اون مدام با چالشهایی از جمله تصاویری از Asgard و Ragnarök و همچنین حضور در تصاویر مبارزات وایکینگها با بریتانیاییها مواجه میشه. هر چند این اعمال به عنوان اقدامات خوب به نظر میان، اما همچنان دوست داشتن این شخصیت رو برای خیلیها از جمله خود من سخت میکنن.
Adewale
آدویل راستش نمیشه گفت که یک شخصیت پلید محسوب میشه ولی خب اتفاقات کلی Assassin's Creed: Freedom Cry رو نسبت به بازیهای دیگه خشنتر جلوه میده. آدویل یک برده بوده که در حال حاضر به عنوان یک اساسین کار میکنه و سعی داره تا تجارت بردهفروشی رو از بین ببره، هدفی که به هیچ وجه پلید یا بد به نظر نمیاد. زندگی و اصلیتی که آدویل داره به احتمال زیاد نسبت به شخصیت های دیگه این سری خیلی قهرمانانهتر باشه ولی خب از اونجایی که این عنوان یا بازی جزو سری اصلی نبودش خیلی سریع به گوشه رونده شدش و کمتر کسی تونست امتحانش کنه.
Arno Dorian
Assassin's Creed Unity میشه گفت به دلایل مختلفی خیلی موقع انتشار تو سری خوردش، اما خب قسمتی که تونست خیلی خوب ظاهر بشه و کمتر کسی تونست بهش ایراد بگیره داستان زندگی آرنو بودش. اون پسر یک اساسینه اما توسط یک تمپلار بزرگ شده و بنا به دلایلی وسط این هاگیرواگیر فرانسویها گیر افتاده، همون هاگیرواگیر که گیوتین رو به تاریخ معرفی کرد؛ خودتون برین بخونین در موردش دیگه! حالا آرنو به جرم قتل پدرخوندش که به عنوان یک رئیس بزرگ تمپلار شناخته میشده، متهم میشه و با یک اساسین آشنا میشه که او رو در زندان برای پیوستن به بقیه اساسینها تشویق میکنه. داستان زندگی که داره واقعاً تراژیکه. اینکه هم شاهد کسی باشه که براش مثل یک پدر بوده و باز بابتش محاکمه بشه واقعا دردناکه. ولی خوشبختانه داستان زندگیش به همینجا ختم نمیشه و شما شاهد بلوغ این شخصیت در طی داستان هستین.