ویجیاتو نوشت؛ در حالی که سریال Silo ساختهی اپل تیویپلاس نسبت به ایدههای بنیادین و مفاهیم منبع اقتباس وفادار است ولی چندین تغییر را نسبت به خط داستانی و شخصیتهای کتاب اعمال میکند.
سریال Silo که بر اساس سری کتابهای نوشتهی هیو هاوی ساخته شده است، به آرامی پرده از رازهای بزرگ خود برمیدارد و در عین حال نیز روایتهای کوچک و پیچشهای داستانی هیجانانگیزی را در هر اپیزود برای درگیر کردن تماشاگران مورد استفاده قرار میدهد.
با شیوهی محتاطانهی خود، سریال ساختهی اپل تیویپلاس اجازه میدهد تا تماشاچیان تبدیل به کارآگاهان صندلینشین شوند و آنها را به سمت استنتاج تئوریهای جذاب و پیشبینیهایی برای خطوط داستانی آینده میکشاند.
با توجه به این که Silo توانسته خیلی زود بین مخاطبان محبوب شود، پس میتوان نتیجه گرفت که شتاب حلزونی این سریال در پرده برداشتن از توطئههای بزرگش به خوبی به دل تماشاچیان نشسته است.
خطر اسپویل
مواردی که در این نوشتار آمدهاند، بخشهای مهمی از سریال و سری کتاب Silo را اسپویل میکنند. اگر نمیخواهید این اتفاق بیفتد، از خواندن این نوشته صرف نظر کنید.
انگیزههای برنارد در کتابها پنهان نیستند
در سریال Silo از برنارد به عنوان شخصیتی با اخلاقیات نامشخص پردهبرداری میشود. با این که او در ابتدا شخصیتی شبیه به یک آنتاگونیست بود ولی سریال در ادامه تلاش میکند تا سویهی دیگری از او را هنگام کمک به جولیت نشان دهد. بر خلاف سریال، نوشتههای هیو هاوی زمانی را هدر نمیدهند تا نشان دهند برنارد آدم بدهی ماجراست.
به جای پوشاندن انگیزههای درونی او با نشانههای اشتباه، در کتابها نمایان است که برنارد نه تنها رئیس آیتی به شمار میآید بلکه نیروی راهبر سیلو محسوب میشود. این توسعه به طرز چشمگیری پیشرفت داستان کتابها را تغییر میدهد؛ چرا که جای شک برای خوانندگان ایجاد نمیکند که آیا او شهردار جانس و معاون مارنز را کشته است یا خیر.
جورج ویلکینز در رمانها شخصیت کماهمیتیتری نسبت به سریال است
هر چند جورج ویلکینز در اپیزود دوم Silo کشته میشود ولی سریال با استفاده از فلشبکها او را تبدیل به شخصیتی مهمتر در سفر جولیت میکند. او تبدیل به نیروی محرک اصلی برای جولیت میشود تا جایگاه کلانتر را به دست بگیرد و از راز سیلو پردهبرداری کند. با این وجود، در کتابهای هیو هاوی، جورج ویلکینز بیشتر همانند یک خاطرهی دور و دراز برای جولیت به حساب میآید. با این که خط داستانی رمانها اشاره به این دارند که جولیت و جورج زمانی با هم رابطه داشتند و حتی نشان میدهند که جورج چگونه کشته شده است ولی این موارد به اندازهی سریال در توسعهی جولیت نقش ندارند.
به علاوه، دلیل مرگ جورج ویلکینز در کتابها نسبت به سریال نیز متفاوت است. در رمانها، او هیچگاه با آلیسون برخورد نمیکند تا در نتیجه به خاطر در دست داشتن یک رلیک هارد درایو کشته شود. به جایش، مسئولان سیلو جورج را پس از این از بین میبرند که متوجه میشوند او برنامهریزی کرده است تا در معدن سیلو حفاری کند؛ چیزی که طبق قوانین سیلو غیرقانونیست.
تمرکز بیشتر سریال روی همکاری جولیت و هولستون
پیش از پا گذاشتن در جای پای همسرش و بیرون رفتن از سیلو، هولستون در سریال Silo چندین سرنخ برای جولیت از خود به جا میگذارد. یکی از این سرنخها در نشان کلانتری خود است که در پشت آن «راستی» (Truth) قرار دارد.
همچنین در ساختهی اپل تیویپلاس یک اپیزود کامل صرف این میشود تا نشان دهد چگونه جولیت و هولستون، پیش از تصمیم ترک سیلو توسط هولستون، با یکدیگر همکاری میکنند. رمانها اما خیلی به جزئیات هولستون و برخورد جولیت با او پیش از خروجش نمیپردازند و تنها چند باری به او اشاره میکنند.
در کتابها خبری از سندروم نیست
سندروم سیلو یکی از ایدههای اورجینال سریال ساخته شدهی اپل تیویپلاس به شمار میآید. با معرفی از طریق یک سری تابلوی راهنمای بخش مکانیک، این وضعیت تندرستی میتواند تبدیل به یکی از نقاط داستانی مهم سریال در آینده شود. در عوض، کتابها چیزی دربارهی وضعیت سلامتی یا هر چیز شبیه به آن را حتی مورد اشاره قرار نمیدهند.
انسانها قرار نبود به این شکل زندگی کنند. با صحبت کردن در این باره با هیو، چیزی را به دست آوردیم که «سندروم» نام دارد.
شعلهبانها بخشی از تاریخچهی کتابها نیستند
شعلهبانها یا فلیمکیپرز (Flamekeepers) گزارهی دیگریست که در دنیای کتابهای Silo وجود ندارد. با این که رمانهای هیو هاوی اشاره به شورشهای پیشین و ماجرای شهروندانی که علیه مسئولان سیلو اعتراض کردهاند دارد ولی از واژهی شعلهبانها برای اشاره به این شهروندان استفاده نمیکند.
سریال Silo با نشان دادن این که مادران جولیت و جورج ویلکینز از فلیمکیپرز بودهاند، نه تنها پیوند استوارتری بین این دو شخصیت پدیدار میکند بلکه تلاش دارد تا ارزش خط داستانی جولیت را با نشان دادن این که او واپسینِ شعلهبانهاست بالا ببرد. ساختهی اپل تیویپلاس تأکید میکند که سرنوشت سیلو روی شانههای اوست و تنها جولیت میتواند رازهایش را حل کند.
رفتار جولیت در کتابها خیلی هم سرد نیست
در سریال Silo، جولیت یک پروتاگونیست سرسخت است که گاهی میتواند بیش از حد پرادعا به نظر برسد. برای نمونه، او بدون هیچ فکری به یکی از همکارانش در بخش مکانیک مشت میزند و حتی کم و بیش به هر چیزی که بیلینگز میگوید با بیادبی پاسخ میدهد.
با این که سریال با نشان دادن دوران کودکی سخت جولیت این رفتار سرد را توجیه میکند ولی این بخش از شخصیت او کمی از همتای کتابش متفاوت است. با این که جولیت در رمانهای Silo هیو هاوی نیز سرسخت و سرکش است ولی به اندازهی سریال گستاخ و بیفکر نیست.
کتابها دیدگاه حقیقی هولستون از دنیای بیرون سیلو را نمایان میکنند
هنگامی که هولستون در سریال اپل تیویپلاس سیلو را ترک میکند، برای نخستین بار دنیای بیرون را از طریق صفحهنمایش کلاهخود خود میبیند. سریال حتی به دیدگاه نخست شخص او اشاره میکند تا نشان دهد که او چیزی را که آلیسون دیده است را تماشا میکند: یک دنیای سبز و قابل سکونت.
با این وجود، همین که او کلاهخودش را برمیدارد، سریال Silo دیگر به نمایش دیدگاه او نمیپردازد. به این ترتیب، برای تماشاچیان Silo این پرسش پیش میآید که آیا دنیای بیرون مسموم است یا لباس ویژهی هولستون او را میکشد. از طرف دیگر، کتابهای نوشته شده به دست هیو هاوی از نمایان کردن این که دنیای بیرون زهرآگین است و نمایش روی صفحهی هولستون چیزی جز یک شبیهساز واقعیت افزوده نیست پا پس نمیکشد.
شرلی خیلی دیرتر در رمانها پدیدار میشود
شرلی یک شخصیت بنیادین در Silo نیست و سریال او را به عنوان یکی از دوستان نزدیک جولیت در همان اپیزودهای ابتدایی معرفی میکند. این زیربنا باعث پایهریزی مناسب شخصیت او میشود. در عوض، رمانهای Silo هیو هاوی شخصیت شرلی را خیلی دیرتر برای خوانندگان پدیدار میکند آن هم بدون این که اساس رابطهی شرلی و جولیت را پایهریزی کند.
با توجه به این که هیو هاوی در ابتدا اثرش را با فرمت سریالی بدون توجه به این نکته که موفقیت رمان Wool باعث پدید آمدن دو دنبالهی دیگر نیز میشود نوشته بود، قابل درک است که چرا او برخی از شخصیتها را خیلی دیرتر در نوشتههای خود به خوانندگان معرفی میکند.
ژانر فراگیر کتابها متفاوتاند
سریال اپل تیویپلاس همچون یک پازل رونمایی میشود که در ابتدا برای تماشاگران پرسشهای بیشتری ایجاد میکند تا این که به آنها پاسخ دهد. رازهای مربوط به قتل و رویههای پلیسی Silo باعث میشود تا سریال تبدیل به گونهای از «چه کسی انجامش داده؟» شود؛ آن هم در حالی که اسرار پنهان دینامیک قدرت سیلو و دنیای بیرون باعث میشود تا یک درام معمایی علمی-تخیلی باشد.
این روایت معمامحور برای Silo اپل تیویپلاس مناسبتر است چرا که با فرمت هفتگی منتشر میشود. این در حالی است که رمانهای هیو هاوی چند راز مرکزی دارند و درگیر سابپلاتهای مربوط به آدمکشی و تناسب قدرت در سیلو نمیشوند.
قتل شهردار جانس و معاون مارنز در کتابها یک راز نیست
با این که کتابهای هیو هاوی هیچ جزئیاتی را از کشته شدن معاون مارنز و شهردار جانس از خوانندگان پنهان نمیکنند ولی سریال Silo بیش از نیم فصل طول میدهد تا نمایان کند چه کسی آنها را به قتل رسانده است. از آن جایی که نخستین رمان Silo در آرکهای ابتدایی خود نشان میدهد که برنارد از پشت صحنه در حال بازی با مهرههاست، نیاز به صبر نیست تا آشکار شود که او کشته شدن مارنز و جانس را برنامهریزی کرده است.
ولی از طرف دیگر، Silo اپل تیویپلاس در ابتدا تماشاچیان را دربارهی انگیزههای راستین برنارد و دخالتش در این آدمکشی را به اشتباه میاندازد تا بخش معمایی و درگیر کنندهی سریال پررنگتر شود.
در کتابها یک عیب فنیِ نمایشی وجود ندارد
در اپیزود ۳ سریال Silo، صفحهی نمایش کافتریای شهر زیرزمینی دچار عیب فنی میشود و برای مدت کوتاهی دنیای راستین را نمایان میکند تا این که در طی یک قطعی برق خاموش شود. چنین چیزی به طور پنهان باعث اسپویل شدن یکی از بزرگترین آشکارسازیهای احتمالی سریال میشود. به علاوه، این رویداد به این واقعیت اشاره دارد که شهروندان سیلو با وجود متوجه شدن عیب فنی صفحهی نمایش، جرئت ندارند دربارهی آن سخن بگویند چرا که از نتیجهی کنجکاو بودنشان میترسند.
بیلینگز در کتابها یک شخصیت مبهمتر است
اگر بخواهیم خیلی دقیق باشم، پل بیلینگز جزو شخصیتهای رمانهای Silo نیست چرا که برنارد شخصیتی با نام پیتر بیلینگز را به عنوان معاون تازه برمیگزیند. کتابها، ویژگیهای شخصیتی پیتر بیلینگز را در طی خطوط داستانی به صورت پنهان نگه میدارند تا بعدها مشخص کنند که بیشتر به سمت آدم خوبها گرایش دارد.
در عوض، پل بیلینگز سریال Silo بدون شک یکی از آدم خوب هاست چرا که میخواهد کار درست را انجام دهد ولی احساس میکند بین نگهداری خانوادهاش و کمک کردن به جولیت در برقراری عدالت گیر افتاده است.