۴ تفاوت عشق و دلباختگی

نگذارید دلباختگی زندگی‌تان را کنترل کند.

شناسه خبر: ۳۶۸۲۷۵
4 تفاوت عشق و دلباختگی

راهنماتو- عشق و دلباختگی، به‌خصوص در روزهای مبهم آغازین روابط عاشقانه، با هم اشتباه گرفته می‌شود.

به گزارش راهنماتو، اما آن‌ها دو تجربه عاطفی متمایز با پویایی‌ها و نتایج متفاوت هستند. دلباختگی یا شیفتگی را می‌توان شور شدید یا خاطرخواهی زودگذر توصیف کرد که ویژگی آن ساختن بت ایدئالی از طرف و میل شدید برای جلب توجه و محبت اوست.

درحالیکه عشق ارتباط عاطفی عمیق‌تر و تعهد بلندمدت‌تری را شامل می‌شود، دلباختگی کوتاه‌مدت است و در وهله اول بر جذابیت فیزیکی و هیجان ناشی از یک رابطه جدید متمرکز است.

وقتی واقعیت با آن تصویر ذهنی‌ای که از طرف ساخته‌ایم تطابق پیدا نمی‌کند، دلباختگی منجر به ایجاد حس ناامیدی می‌شود. عواطف شدید و فانتزی‌های مرتبط با دلباختگی بر قضاوت ما سایه می‌اندازند و نمی‌گذارند واقعیت شخص مورد نظر را ببینیم.

در ادامه این مقاله با راهنماتو همراه باشید تا 4نشانه دلباختگی را با شما در میان بگذاریم:

عشق و دلباختگی

1.کمال را می‌بینید و انتظار کمال دارید

در مراحل ابتدایی دلباختگی ما شخص مقابل را از پشت لنزهای رنگی ادراک می‌کنیم؛ یعنی همه چیز او در نظرمان خوب و بی‌نقص است. در این مرحله روی ویژگی‌های مثبت او تثبیت می‌شویم و ممکن است اصلاً نقص‌هایش به چشم‌مان نیاید. اما با پیشرفت این دوران، کم‌کم نقص‌ها به چشم‌مان می‌آیند (بله، همه آدم‌ها نقص‌هایی دارند)، که می‌تواند توهم کمال را از بین ببرد.

باتوجه به اینکه آن تصویر بی‌نقص درنهایت محو خواهد شد، باید تمرکزتان را روی شناخت عمیق افراد بگذارید. به‌جای آنکه همه انرژی‌تان را صرف تملق‌گویی کنید یا همه تلاش‌تان را برای جلب نظر آن‌ها بکنید، اجازه بدهید که کنجکاوی‌تان هدایت‌تان کند.

به این ترتیب می‌توانید از روی اراده چشم‌بند دلباختگی و شیفتگی را از روی چشم‌هاتان بردارید و نگذارید که احساسات‌تان شما را منکوب کند. از همه مهم‌تر دیدن نقص‌های طرف مقابل و پذیرفتن او با همه نقص‌هایش، بنیانی برای روابط عمیق‌تر و طولانی‌مدت‌تر را پی‌ریزی می‌کند که در آن شخص مقابل‌تان صرفا به مثابه شئی که باید توجه او را به خودتان جلب کنید دیده نمی‌شود بلکه او شخصی است که عمیقا و از روی احترام برایش ارزش قائلید و به او اهمیت می‌دهید.

2.افکار پیوسته و مزاحم دارید

دلباختگی اغلب همه فکر و ذهن ما را به خود مشغول می‌کند و ذهن‌ ما را تا حدی گرفتار می‌کند که دیگر نمی‌توانیم روی سایر ابعاد زندگی‌مان تمرکز کنیم. عشق تازه‌کشف‌شده‌مان به نیرویی همیشه‌حاضر تبدیل می‌شود که در خیال‌پردازی‌ها و فانتزی‌های روزانه و حتی زمانیکه تلاش می‌کنیم عامدانه حواس‌مان را از آن پرت کنیم، دست از سرمان برنمی‌دارد.

نتیجه مطالعه‌ای که در نشریه شناخت و عواطف منتشر شد نشان داد افرادی که سطح وابستگی‌شان به شرکای عاطفی‌شان بالاتر بود، توانایی‌شان در تصمیم‌گیری و تنظیم رفتارشان در واکنش به موقعیت‌های در حال تغییر یا بعد از ارتکاب اشتباه کاهش پیدا می‌کرد. این اتفاق می‌تواند روی همه جنبه‌های زندگی روزمره اثر منفی بگذارد زیرا می‌تواند روی توانایی فرد در تنظیم رفتار و تصمیم‌گیری تأثیر مخرب داشته باشد.

نگذارید دلباختگی زندگی‌تان را کنترل کند، به جای آن توجه را به درون‌ و به رشد شخصی‌تان که باعث می‌شود واقعیت محیط‌تان را درک کنید، معطوف سازید. توصیه می‌شود که گرایش به این عشق تازه را با یکی از دوستانی که معتمدتان است در میان بگذارید تا بتواند بی‌طرفانه موقعیت را ارزیابی و چشم‌های شما را به واقعیت باز کند. دوست (یا هر فرد معتمد دیگری) می‌تواند بر رفتار شما نظارت کند و جایی که زیاده‌روی می‌کنید به شما گوشزد کند و شما را مسئول همه بخش‌های زندگی‌تان نگه دارد.

3.همه چیز را به خاطر آن‌ها کنار می‌گذارید

دلباختگی مرزهای شخصی‌مان را مخدوش و ما را به سمتی می‌برد که همه الویت‌های‌ زندگی‌مان را تعطیل کنیم و الویت‌های آن شخص را فراتر از همه دیگر ابعاد زندگی‌مان قرار دهیم. ما مشتاقانه نیازها و علایق‌مان را قربانی می‌کنیم تا خودمان را اندازه جهان آن‌ها کنیم. همین‌طور که هر لحظه خواهان حضور آن‌ها در زندگی‌مان هستیم، مقاومت در مقابل وسوسه سازش بر سر اهداف، سرگرمی‌ها و تعهدات‌مان نسبت به حلقه اجتماعی‌مان سخت‌تر می‌شود. اما تمرکز شدیدی که برای دنبال کردن ارتباطات عاطفی گذرایمان داریم ما را به سمتی می‌برد که از زندگی شخصی‌مان غافل شویم.

مثلاً وقتی از دوستی‌ها و سایر روابط‌مان برای این شخص تازه غفلت می‌کنیم، خطر انزوا و محو شدن حمایت اجتماعی‌مان را به جان می‌خریم. اگر این ارتباط زودگذر از بین برود، ممکن است حمایتی که ممکن است در آینده به آن نیاز داشته باشیم، را از دست بدهیم.

برطبق تحقیقات، سرمایه اجتماعی، شامل دوستی‌های باکیفیت و روابط اجتماعی، در کنار روابط عاشقانه، نقشی ضروری در رضایت از زندگی ایفا می‌کند. به همان نسبت، درگیر شدن در گفت‌وگوهای عمیق و روزمره، غذا خوردن در کنار هم و تمرکز روی فعالیت‌های سرگرم‌کننده می‌توانند استرس ما را تخفیف دهند و حال‌مان را بهتر کنند.

درضمن، یک شبکه اجتماعی قوی از این لحاظ ضروری است که مانع از آن می‌شود که شرکای عاطفی فکر کنند همه بار مسئولیت رفع نیازهای عاطفی شخصی مقابل‌شان با آن‌هاست و آن‌ها همه زندگی شخص مقابل‌شان هستند. این به شرکای عاطفی اجازه می‌دهد که فضای شخص، زمان و استقلال خودشان را داشته باشند که از ابعاد ضروری یک رابطه عاشقانه سالم است.

4.شما حسود و تملک‌جو می‌شوید

دلباختگی حس حسادت و مالکیت را در ما پرورش می‌دهد. همین‌طور که ارتباطات ما عمیق‌تر می‌شود، ممکن است بیش‌ازحد احساس کنیم که نیاز داریم از دیگری مراقبت یا مالک عشق زندگی‌مان باشیم. ممکن است ابراز علاقه و توجه آن‌ها به هر فرد دیگری یا توجه و علاقه دیگران به آن‌ها، ترس از دست دادن علاقه‌شان را در ما ایجاد کند. این حس ناامنی باعث می‌شود که هر لحظه و هر آن تعاملات آن‌ها را کنترل کنیم.

یک مطالعه نشان می‌دهد که حسادت شناختی (افکار و باورهایی که در هنگام حس حسادت تجربه می‌کنیم) و رفتارهای نظارتی (کنترل فعالانه همه رفتارها و فعالیت‌های شریک عاطفی‌مان) باعث احساس نارضایتی از رابطه می‌شود. و این نارضایتی زمانی تشدید می‌شود که فرد مدام افکارش را مرور می‌کند یا پیوسته به احساس حسادت خود بها می‌دهد.

برای آنکه حسادت را مدیریت کنیم لازم است که مسیر سالم‌تری پیدا کنیم. می‌توانید از طریق تمرین ذهن‌آگاهی، بازاندیشی در خود و ارتباطات بی‌پرده با شریک عاطفی‌تان از نشخوار افراطی فکری و کنترل و نظارت بر رفتارهای شریک عاطفی‌تان خودداری کنید.

سخن آخر

مهم است بین عشق و دلباختگی زودگذر تمایز قائل شوید تا تصمیم‌های آگاهانه‌تری درباره روابط‌تان بگیرید. دلباختگی نشاط‌آور است اما اغلب کوتاه‌مدت و بر مبنای ادراک ایدئالی است که از شخص مقابل در ذهن‌مان شکل می‌گیرد.

شناسایی علائم شیفتگی و دلباختگی در روزهای نخست می‌تواند احساسات‌مان را مؤثرتر هدایت کنم و از ناامیدی احتمالی پرهیز کنیم.

نظرات
پربازدیدترین خبرها