راهنماتو - میشه گفت تا الان مسیری طولانی و دردناکی رو پشت سر گذاشتیم تا به جایی برسیم که در مورد سلامت روان و مشکلات ذهنی افراد بشه به صورت آشکار صحبت کرد. بازی های ویدئویی هم به عنوان یک شکل هنری در سال های اخیر از جایگاهشون برای نمایش و بحث درباره سلامت روان به شکلی منفی و صدمه زا و یا به شکلی مثبت با قدرت و خلاقیت فوق العاده ای که دارن استفاده کردن. حتی به عنوان راهی برای کمک به کسانی که از شرایط روانی نابسامونی و یا بیماری رنج میبرن ظاهر شدن .
به گزارش راهنماتو، حتی برای کسایی که خوشبختانه مشکلات این چنینی رو ندارن هم داستان هایی براشون وجود داره تا سطح آگاهی و همدلیشون رو با افراد درگیر بیشتر کنن. اگر می خواید مفهومی دقیق تر از بیماری های روانی دیگه رو متوجه بشین یا دیدگاهی شفاف تر نسبت بهشون پیدا کنین باید بازیهایی که در ادامه بهشون میپردازیم رو امتحان کنین پس با راهنماتو همراه باشین .
Gris
واژه Gris در زبان اسپانیایی به معنای خاکستری هستش، داستان این بازی درباره یه دختره که داره یه حادثه یا ترامای شخصی رو پشت سر میذاره. اون در پنج مرحله ی شناخته شده از افسردگی و غم به سر میبره و در همین حین داره با مشکلاتنش دست و پنجه نرم میکنه، سعی می کنه که صداش رو پیدا کنه (در واقع حرفای واقعیش رو). دنیای Gris خیلی باحاله و از مراحل و لحظاتی تشکیل شده که حال و هوای افسرده و غم انگیزی که قهرمان داستان داره رو روایت میکنن. تو این سفر، یه هیولای مشکی هم که شکل های مختلفی به خودش می گیره، داره تعقیبش میکنه.میشه گفت اون یه استعاره از ناراحتی و افسردگی ای که به شکل هر کس یا هر چیزی میتونه ظاهر بشه. آرت استایل بازی چشم هر کسی رو مجذوب خودش میکنه و میتونم بگم جدا از داستان، بازی اونقدر زیباست که هر فریمش میتونه یه تصویر هنری باشه .
Child Of Light
در این بازی RPG مستقل 2 D فوق العاده، یه شاهزاده به نام اورورا، بعد از مرگ مادرش و ازدواج دوباره پدرش، به یه خواب عمیق فرو می ره. تو این حالت یه نماد از افسردگی و ناراحتی ای که داره تو یه دنیای خیالی و قصه وار براش تداعی میشه. اون باید عشق بورزه، رشد کنه، و با ناراحتی هاش مبارزه کنه. این بازی یه تجربه منحصر به فرده که از سبک داستان کتاب های بچگونه و لحن و حالات ساده استفاده می کنه تا بازی جدید و خاصی رو ارائه بده. دنیای بازی رنگارنگ و جذابه، انیمیشن هاشم فوق العاده هستن، ولی تون و لحن تاریکش همراه با نمادهاش پیامای عمیق بزرگسالانه ای رو منتقل می کنن. این نوع بازیه که هر کسی از هر گروه سنی ای میتونه بازی کنه و برداشت خودش رو داشته باشه. همچنین غیرمستقیم به مخاطب این حس رو منتقل میکنه که چطوری میتونن با سختی ها و ناراحتی ها کنار بیان .
Celeste
Celeste درباره یه دختر به اسم مدلینه. حالا اون چرا داره از یه کوه (که هم اسم بازی هستش) سعی میکنه بالا بره؟ چون مدلین از اضطراب رنج میبره و به نقطه ای در جوونیش رسیده که نمیدونه باید چه مسیری رو برای خودش انتخاب کنه. اون دنبال یه احساس چالش و موفقیت هستش و برای همین میخواد از Celeste بالا بره. در طول بازی، شما با نسخه شکاک و بدجنس خود مدلین آشنا میشین که اونو مسخره میکنه و سعی میکنه اعتماد به نفسش رو پایین بیاره. اینجاست که شما بهش کمک میکنین که به هدفی که برای خودش مشخص کرده برسه و بهش اجازه ندین که تحت تاثیر افکار منفی خودش قرار بگیره .
Night In The Woods
می 20 ساله، یه اخراجی دانشگاهه که میخواد بعد از دانشگاه به شهر کوچیک خودش برگرده. ولی از همون اول مشخصه که حس میکنه داره جایگاهش رو توی دنیا از دست میده، حس گم شده بودن میکنه و زندگیش داره بدون هدف پیش میره. شما تلاش میکنین که اونو در حالی که او همچنان از ما دور می شه درک کنین، حتی با اینکه ما داریم کنترلش داریم. اون از یه سری سوالات طفره میره و خانوادش سعی میکنن که زیاد بهش کار نگیرن ولی همچنان بخشی از خودشون میدوننش. با پیشرفت داستان و عجیب وغریب تر شدن موارد، می فهمید که چقدر اوضاع اونطوری که به چشم میومدن نیستن. این یه داستان پیچیدست که خیلی چیزها اول به نظر نمیاد که دارن اتفاق می افتن، دقیقا مثل همونطوری که زندگی یه نفری که با افسردگی یا اضطراب دست و پنجه نرم میکنه پیش میره. این افراد می تونن گوشه گیر، اجتنابگر و خیلی تو خودشون باشن. ولی چیزی که قطعیه اینه که اونا نیاز به کمک دارن و متاسفانه به دنبالش نیستن. می دقیقا توی همچین موقعیتی به سر میبره . Night in the Woods در اصل یک بازی هوش هستش و درباره ی انواع و اقسام افسردگی و اضطراب می تونه چیزهای زیادی رو به شما یاد بده .
The Last Of Us
هممون چیزای زیادی رو از The Last Of Us میدونیم. یه بازی بقا در مورد زامبی ها هستش که در اون بشریت توی جنگ خودش با زامبی ها شکست میخوره و مجبور میشن به سیستم های قدیمی تمدن رو بیارن. حالا چیزی که به چشم خیلی ها نمیاد اینه که این یه داستان فوق العاده در مورد ناراحتی شدیده. در اولای بازی، جوئل دختر کوچولوی خودش رو به صورت اتفاقی و در تلاش برای نجاتش از دست میده. از اون زمان او به عنوان یک بازمانده زندگی میکنه و بازی از طریق لحن، گفتگو و حرکات بدنش بیان می کنه که دیگه اون خوی احساسی خودش رو از دست داده و تبدیل به یه ماشین شده که فقط براساس منطق عمل میکنه. زمانی که الی، دختری که اونو یاد دختر خودش میندازه به زندگیش وارد می شه، به اون هدفی دوباره می ده، همچنین افسردگی و ناراحتیاش هم کم میشن. تاریکی ای که تمام این سال ها اوی اون رشد کرده، اونو به یک شخصیت پیچیده و بی انگیزه تبدیل کرده بود. و پایانی که نشون میده با اینکه نمیتونه برای همیشه از گذشته خودش فرار کنه ولی میتونه تاثیرش رو روی خودش کمتر کنه .
Martha Is Dead
Martha Is Dead یه بازی ترسناک و پیچیده دیگه هستش که به اینکه چطور افراد توی شرایط دشوار از لحاظ روحی میشکنن و اختلال شخصیت پیدا میکنن میپردازه. این اختلال وقتی ایجاد میشه که کسی تصمیم میگیره که یک یا چند هویت جایگزین رو برای خودش توی ذهنش بسازه که بتونه از تاثیرات منفی یک اتفاق ناگوار فرار کنه. دقیقاً همون کاری که شخصیت اصلی این داستان انجام میده. داستان این بازی در زمان جنگ جهانی دوم در ایتالیا اتفاق میفته و بازی سعی میکنه بهتون بقبولونه که شخصیت اصلی بازی به اسم ژولیا یک دوقلوی جوون داشته که وقتی خواهر دوقلوش، مارتا میمیره، ژولیا هویت مارتا رو به خودش میگیره. اما واقعیت اینه که مارتا در سنین کمتر توسط مادری اعتیادزده در یک خانواده نازی وحشتناک آزار دیده بوده. و ژولیا خودش رو کسی که درد و رنجی که مارتا کشیده رو در خودش حس کرده و دنباله ای برای اون میبینه برای انتقال این ایده ها، بازی از دنیای تئاتر عروسکی استفاده میکنه .
Limbo
فضای گنگ و ساکتی که هیچ موسیقی یا رنگی نداره برای یه بچه که بخواد به تنهایی رشد کنه و دووم بیاره میتونه خیلی سخت باشه مخصوصا وقتی که اون توی شکننده ترین شرایط خودش به سر میبره. این بازی داستان سفر این پسربچه در یک منظره خسته کننده و پرخطر برای رسیدن به کسی که عاشقشه. لیمبو اصلا تلاش نمیکنه از زشتی های موجود در خودش بکاهه و تموم تلاش خوش رو میکنه تا غم از دست دادن و اندوه رو به طوری که مخاطب درک و حسش کنه منتقل کنه. توی دنیای سیاه و سفید بی رحم و خشنی که داره، شما تنها و بدون هیچ کمکی باید راه خودتون رو پیدا کنین. کلا لیمبو بهتون یه دکمه ی پرش، یه دکمه ی گرفتن اشیا و امکان حرکت به سمت راست رو می ده. بعد شما باید با همین کمک جزئی راهی رو برای خروج از افسردگی پیدا کنین و به سمت نور برین .
Omori
Omori هم خیلی بازی دوست داشتنی ای هستش. این بازی در مورد یه گروه از دوستاست که هر کدومشون به نوعی از مرگ خواهر شخصیت اصلی داستان رنج میبرن و آسیب دیدن. شما توی این بازی دنبال اوموری میرین که از دنیاهای محتلف که همگی حاصل تراماهایی که داره عبور میکنین. حالا بعضیاشون میتونن باحال و بعضی هاشونم ترسناک باشن. اما مثل همیشه، چیزایی که به چشمتون میان صرفا اونطوری که باید نیستن . Omori در واقع یه بچه به اسم سانی توی دنیای واقعیه. و دنیای بازی به اسم White Space در واقع یه جورایی فرار از همه اینهاست. سانی اضطراب داره، افسردست، و توسط تصاویر ناامیدکننده و شخصیت های نمادین که نمایانگر ذهن ناخودآگاه اون و خاطرات فراموش شدش هستن فرا گرفته شده و اون سعی میکنه باهاشون مبارزه کنه .