راهنماتو- حقیقت آن است که غم و شاد نبودن در زندگی، ترکیبی از چند عامل، از زمینه اجتماعی-اقتصادی ما تا مناسبات خانوادگی، شانس، استعداد، هوش و بافت است.
به گزارش راهنماتو، مالکوم گلدول، روزنامهنگار، در اثر درخشان خود به نام «بیگانگان» مینویسند:
«موفقیت عملی تصادفی نیست. موفقیت از مجموعهای از شرایط و فرصتهای قابل پیشبینی و قدرتمند حاصل میشود.»
او همچنین میگوید:
«کیستیمان را نمیتوانیم از جایی که از آن آمدهایم جدا کنیم.»
با وجود این، همیشه عاملیت و استقلال فردی میتواند در شادی نقش داشته باشد. درواقع، بخش زیادی از شادی ما ناشی از عوامل بیرونی نیست بلکه ناشی از درونمان است. اگر عمیقا حس میکنید که زندگی غمگین است، این 6عادتی که با شما در میان میگذاریم را مرور کنید:
1.انتظار دارید اول انگیزه پیدا کنید و بعد دست به عمل بزنید
نخستین اشتباه بزرگ آدمهایی که در زندگی خوشحال نیستند، آن است که فکر میکنند عمل صرفا بعد از انگیزه باید ایجاد شود. اگر انگیزه نداشته باشند، پس باشگاه نمیروند. روی مبل لم میدهند. اما نویسنده کتاب «عادتهای اتمی»، جمیز کلیر، میگوید:
«انگیزه اغلب بعد از شروع ایجاد میشود، نه قبل از ان. عمل است که لحظه را ایجاد میکند.»
شده احساس کنید که برای شروع کاری احساس تنبلی میکنید، اما نهایتا به زور شروع کردید و در نهایت از انجامش خوشحال شدید؟ حقیقت است که نخستین قدم همیشه سختترین قدم است. خیلی وقتها پیش میآید حوصله نوشتن، ورزش کردن و آشپزی را نداریم اما وقتی به زور خودمان را متقاعد می کنیم که انجامش بدهیم، درنهایت خوشحالی نصیبمان میشود. انجامش دهید!
2.احساس بدتان را فعالانه بدتر میکنید
آن حسی که دوست دارید صرفا روی تخت دراز بکشید و هیچ کاری نکنید را میشناسید. دوست دارید صرفا تلویزیون تماشا کنید یا شبکههای اجتماعی را بگردید. یا حوصله آشپزی ندارید پس وارد برنامههای سفارش غذای آنلاین میشوید و به دنبال غذا میگردید. همه گاهی این احساسات را تجربه میکنند. گاهی دراز کشیدن در رختخواب و هیچ کاری نکردن خیلی هم بد نیست. اما اگر این کار تبدیل به عادت دائمی بشود، فرسودهکننده میشود. احساس میکنید که به درد هیچکاری نمیخورید و هیچ انگیزهای ندارید. نباید به جای دوش گرفتن و سرحال آمدن، آشپزی یا پیادهروی در محیط، احساس بد به دردبخور نبودنتان را تشدید کنید. شما با انجام کارهایی که به این احساس بد سوخترسانی میکنند، حالتان را بدتر میکنید. مثلا غذای سریع سفارش میدهید، دم در خانه تحویل میگیرید و ظرف ده دقیقه آن را میخورید و بعد به فکر پولی هستید که ارزش خرید این غذا را نداشت. یا پشت سر هم 6ساعت سریال نگاه میکنید و نهایتا خستهتر و با سردرد بیشتر دوباره روی تخت میفتید. این چرخه را قطع کنید. اگر در وضعیت تنبلی و بیحوصلگی برای خروج از تخت هستید، کاری را انتخاب کنید که این چرخه را قطع کند.
3.خیالپردازی میکنید اما خیال را دنبال نمیکنید
فقط درباره رویاهایتان حرف میزنید و خیالپردازی میکنید اما برای محقق کردن آنها یک قدم هم بر نمیدارید. مثلا آرزوی سفر دور دنیا، شروع کسبوکار شخصی، عوض کردن شغل دارید و مدتها دربارهشان رویاپردازی میکنید، اما هرگز مسیری برای رسیدن به آنها طی نمیکنید. شروع راحت نیست. اما جالب است بدانید آسایش میتواند به عمق حس ناشاد بودن ما بیفزاید. وقتی از ترس تصمیم میگیرید که درجا بزنید، شخصیت حقیقیتان و کسی که میتوانستید باشید، آزار میبیند. ممکن است در وضعیت فعلیتان امن باشید اما امنیت مترادف با شادی و رضایت نیست.
اگر رویاها را به اهداف تبدیل نکنید، رویا باقی میمانند. برنامه عملی بریزید. فهرست کارهایی که باید انجام دهید عمل کنید. خودتان را اذیت کنید.
4.کاری را که از شما انتظار میرود انجام میدهید نه کاری که حقیقتا دوست دارید
از زندگی چه میخواهید؟ رویاهایتان چیستند؟ چرا آنچه از زندگیتان میخواهید را قربانی خواست و اراده دیگران میکنید؟ گاهی باید از هنجارهای بگذرید تا بتوانید به شادی برسید. دیگران هر فکری که درباره شما میکنند، به خودشان مربوط است. وظیفه شما این است که احساس خوبی نسبت به خودتان داشته باشید.
5.استعداد و مهارتتان را دستکم میگیرید
چرا به دنبال چیزی که دوست دارید نمیروید؟ چه چیزی مانعتان است؟ ممکن است به دلیل ندانستن هدفتان در زندگی احساس سرگشتی کنید. ممکن است چند گزینه در ذهنتان داشته باشید اما مطمئن نباشید که چطور به این اهداف برسید. هر چه که هست، احتمالا دانش، مهارت و استعدادهایتان را دارید دستکم میگیرید.
زندگی رویایی شما هر چه که باشد، عدهای هستند که هماکنون دارند آن را زندگی میکنند. کسانی که ممکن است به اندازه شما باتجربه و با استعداد نبوده باشند، اما تصمیم گرفتهاند که به خودشان اعتماد کنند و آن کار را شروع کنند.
اعتماد به نفس نیمی از نبردی است که باید در آن پیروز شوید. همیشه در مسیر میتوانید مهارتهای تازه یاد بگیرید. توانایی خودباوری اصلیترین ماده معجون موفقیت است. آن را تقلید کنید تا به عادت واقعیتان تبدیل شود.
6.به جای غریزه به ترستان گوش میدهید
خیلی وقتها، عدم احساس خوشحالی ناشی از ترسهای ماست. ترس و شادی میتوانند با هم همزیستی داشته باشند. شما باید انتخاب کنید که میخواهید علیرغم احساس ترس ادامه دهید یا در منطقه امنتان جا خوش کنید.
هر زمانی که اقدام میکنید یک تصمیم مهم در زندگی بگیرید، دو صدا در پس ذهنتان میشنوید: صدای ترس و صدای غریزه.
هر کدامشان حس متفاوتی در بدنتان ایجاد میکنند. میشل المان، در کتاب عاشقانه خودخواه یک تمرین برای تمایز این دو صدا معرفی میکند:
«چشمهایتان را ببندید و موقعیتی در گذشته را تصور کنید که باید به غریزهتان توجه میکردید اما نکردید. سعی کنید آن موقعیت را با جزییات تصویرسازی کنید. حالا تصور کنید که صدای غریزهتان به شما میگوید تصمیمی که نگرفته بودید را عملی کنید. این صدا چه شکلی است؟ از کجا میشنوید؟ در کجای بدنتان بیشتر از همه آن را حس میکنید؟ بعد موقعیتی از گذشته را به خاطر بیاورید که به غریزهتان گوش دادید و خیلی موفقیتآمیز بود. آیا آن صدا هم از مکانی مشابه به گوشتان رسید؟»
حالا بلند شوید و بدنتان را به حرکت درآورید. بنشینید و تکیه بدهید. دوباره چشمها را ببندید و به حافظهتان و زمانی مراجعه کنید که به ترستان گوش کردید. دوباره از خودتان بپرسید که جای ترس در بدنتان کجاست...صدایش چه شکلی است و چه حسی در شما ایجاد میکند.
گوش دادن به صدای ترس آرامشبخش اما به شدت ناامیدکننده است. گوش دادن به ندای غریزه احساس سبکی و آزادی از اضطراب ایجاد میکند.
برای شادی بلندمدت بر مبنای غریزه و شهود رفتار کنید.