راهنماتو -درک رایجی درباره کارآفرینان و صاحبان مشاغل خرد وجود دارد که معتقد است این گروه از افراد بیشازاندازه کار میکنند و دچار استرس شغلی شدیدی هستند.
به گزارش راهنماتو، اما این چیزها فقط گاهی میتوانند درست باشند. در همین حال 94درصد از صاحبان مشاغل خرد میگویند زندگی شادی دارند و 81درصد از آنها این شادی را دقیقا به حرفه کارآفرینیشان نسبت میدهند.
در نظرسنجی سال 2012، 11000نفر از فارغالتحصیلان برنامه ام.بی.ای وارتون، خودشان را به عنوان راضیترین افراد رتبهبندی کرده بودند. حتی کارآفرینی بیشتر از میزان درآمد میتوانست میزان شادی افراد را پیشبینی کند.
دلیلش شاید آن باشد که کارآفرینی نوعی از شادی به نام «شادی یودایمونیک» یا «شادی از جنس حس سعادت» را برمیانگیزد.
درواقع دو نوع شادی در روانشناسی قابل شناسایی است که شامل شادی هدونیک یا لذتجویانه و شادی یودایمونیک یا شادی تعالی/سعادتجویانه میشود.
شادی هدونیک یا لذتجویانه را از طریق کسب لذت و خوشگذرانی کسب میکنید، مثل وقتهایی که پیشغذای مورد علاقهتان را میخورید، برنده شدن تیم ورزشی محبوبتان را از تلویزیون تماشا میکنید یا در یک قرعهکشی با پول زیاد برنده میشوید.
اما شادی یودایمونیک یا سعادتجویانه از طریق فعالیتهای هدفمند و معناگرا مثل داوطلب شدن برای انجام کاری که برایش اهمیت قائل هستید، بزرگ کردن بچه یا کوشش برای موفقیت در یک کسبوکار به دست میآید.
هر دو نوع شادی لذتجویانه و سعادتجویانه به رضایت کلی در زندگی منجر میشوند اما به نظر میرسد که عمر اثراتی که شادی سعادتجویانه میگذارد، طولانیتر است. دلیلش آن است که اشکال شادیهای لذتجویانه فقط انفجارهای ناگهانی و زودگذر از حس خوشبختی ایجاد میکنند و هر چه فعالیتی که به آن اشتغال دارید لذتجویانهتر باشد، اثرات مثبت آن روی خلق و خو ناملموستر است.
شاید یکی از دلایلی که میزان احساس خوشحالی در میان برندگان لاتاری در مقایسه با کسانی که هرگز تاکنون در لاتاری برنده نشدهاند، بیشتر نیست، همین باشد. بعد از آن هیجان اولیهای که به خاطر برد ثروتی هنگفت و متحولکننده تجربه میکنند، شادی اغلبشان دوباره به سطح پایه برمیگردد، مگر اینکه این ثروت تازه را برای شرکت در فعالیتهای سعادتجویانه ـ مثل دنبال کردن یک نوع سرگرمی، شروع یک ورزش یا یادگیری یک زبان تازه ـ خرج کنند.
این نوع فعالیتهای مشتقشده از هدف که استعداد و ظرفیت فردی را مد نظر قرار میدهند، شادیای را ایجاد میکنند که گرایش به بقا و افزایش حس سعادتمندی در کل زندگی دارد.
اما هدف ما این نیست که بگوییم شادی لذتجویانه بیارزش است.
برای اینکه فرد خیلی سریع انرژی به دست آورد و به واسطه آن روحیهاش سریع تغییر کند و بهبود یابد، مهمانی با دوستان یا ساعتها مشغول شدن به بازی ویدیویی بدون فکر کردن به هر چیز دیگری عالی است.
به عبارت دیگر، کسی که میخواهد احساس شادی و خوشبختی در زندگی را بر شادی لذتجویانه سوار کند، نیاز دارد که این نوع فعالیتها را مدام تکرار کند و اغلب عوامل سببسازی که به این نوع شادی منجر میشوند را تحریک کند.
این یکی از ابعاد مفهوم «تردمیل شادی هدونیک یا لذتجویانه» است. تردمیل هدونیک میگوید که مشاهده شده انسانها گرایش دارند، علیرغم تجربه رویدادهای مثبت یا منفی، دوباره به سطحی نسبتا ثابت از شادی باز گردند.
جالب است که به نظر میرسد شادی لذتجویانه و سعادتجویانه بخشهای متفاوتی از مغز را تحریک میکند.
مطالعهای که در سال 2019 انجام شد نشان داد تصویربرداری اف.ام.آر.آی از مغز افرادی که به واسطه رویدادی لذتجویانه تحریک شده بودند، «افزایش فعالیت را در نواحی میانی پیشانی/میانی و قشر سینگولیت قدامی نشان میداد.» درعوض، افرادی که به واسطه یک رویداد سعادتجویانه تحریک شده بودند «افزایش فعالیت را در شکنج پیشمرکزی سمت راست نشان میدادند.»
محققان نوشتند: «شادی لذتجویانه و سعادتجویانه پیوندهای عصبی مشابهی را فعال میکنند. با این حال، هر دو نوع شادی با نواحی متمایزی از مغز که در خدمت عملکردهای متفاوتی است، مرتبط است.»
یکی دیگر از تفاوتهای فیزیولوژیکی بین شادی لذتجویانه و سعادتجویانه را میتوان در نقش آنها در سیستم ایمنی مشاهده کرد. در مطالعه سال 2013 که در نشریه Proceedings of the National Academy of Sciences منتشر شد، مشخص شد که افرادی که گفته بودند حس میکنند «زندگیشان مسیر و معنا دارد»، بیانهای ژنی مرتبط با التهاب کمتر و بیانهای ژنی مرتبط با آنتیبادی و ژنهای ضدویروسی بیشتر در مقایسه با افرادی داشتند که شادیشان را بیشتر مبتنی بر فعالیتهای لذتجویانه تعریف کرده بودند.
نویسنده ارشد این مقاله، باربارا فدریکسون از دانشگاه کارولینای شمالی، در توضیح این امر میگوید: «حدسم این است که شادی سعادتجویانه منابع اجتماعی بیشتری در مقایسه با شادی لذتجویانه میسازد. بنابراین، احتمالا زمانی که تعادل پیگیری شادی لذتجویانه و سعادتجویانه به واسطه دنبال کردن بیشتر اولی به هم میخورد، سیستم ایمنی ما برای همان تهدیداتی علیه سیستم ایمنی آماده میشود که اگر تنها یا طرد شده بودیم، با آنها مواجه میشدیم.»