راهنماتو- امروز وقتی به آدمخواری فکر میکنیم معمولا تصاویر هانیبال لکتور به ذهنمان خطور میکند. در واقعیت، بسیاری از فرهنگهای باستانی در طول تاریخ آدمخواری کردهاند.
به گزارش راهنماتو، بنابراین درحالیکه ممکن است طرح این موضوع چندشآور باشد، کاوش در مثالهای آن میتواند بینشی ارزشمند درباره ابعاد چندگانه رفتار و بقای انسان در اختیار ما قرار دهد.
در ادامه با راهنماتو همراه باشید تا مثالهایی از فرهنگهای آدمخوار در طی تاریخ را با شما در میان بگذاریم.
1.قبیله مغزخوار فور و بیماری مرموز کورو
قبیله فور [Fore Tribe]، در ارتفاعات شرقی پوپوآی گینه نو، زندگی میکند که نسلها به عمل مهیب و نامعمول آدمخواری اشتغال داشتند. این سنت دلخراش که به نام درونخواری شناخته میشود ریشه در عقاید و باورهای آنها درباره انتقال روح مرده و شیوع یک بیماری مرموز به نام کورو داشت.
هر زمانی که خویشاوندی از دنیا میرفت، قبیله فور مراسم مردهخواری مفصلی میگرفتند و طی آن مغز متوفا را میخوردند. این جشنها دو هدف را دنبال میکرد: روشی برای احترام به روح درگذشته بود و مسیر او در رسیدن به جهان بعدازمرگ را هموار میکرد. متأسفانه این جشنها یک عارضه ناخواسته داشت و آن شیوع بیماری کورو بود. کورو بیماری تحلیلبرنده اعصاب بود که به واسطه مصرف مغز مرده منتقل میشد.
قبیله فور مدتهای مدید ارتباط بین رسوم آدمخواری و بیماری کورو را نادیده گرفته بود. اما اثرات ویرانکننده این بیماری را نمیشد نادیده گرفت. این بیماری طیفی از علائم عصبی داشت که به لرزش بدن، از دست دادن کنترل بر حرکت و نهایتا مرگ منجر میشد.
تا اواسط قرن بیستم که محققان غربی ارتباط بین کورو و آدمخواری را اثبات کردند، این بیماری همچنان قربانی میگرفت. با کمکهای خارجی، قبیله فور رفتهرفته این شیوه را ترک کرد. امروز آنها به روشی مدرنتر و کمخطرتر برای تشییع مردگانشان رسیدهاند که به کم کردن تهدید بیماری کورو کمک کرده و همچنان روشی مناسب برای تجلیل مردگان به حساب میآید.
2.آزتکها و آدمخواری آیینی
آزتکها، تمدنی پیچیده و قدرتمند در آمریکای میانه، نسبتا بیرحم اما به خوبی مشهور بودند. یکی از دلایلش آن است که آنها اغلب به واسطه یکی از ابعاد هولانگیز فرهنگیشان شناخته میشوند که آدمخواری آیینی است. این شیوه با عقاید مذهبی آنها درهمتنیده بود که شامل مصرف گوشت انسان میشد و اغلب بخشی از جشنها و نذریهای مفصل آنها را تشکیل میداد.
آزتکها باور داشتند که اهدای قلب قربانی به خدایان درحالیکه هنوز ضربان دارد، میتواند ادامه حرکت خورشید در آسمان را تضمین کند و از وقوع رویدادهای فاجعهآمیز در آینده پیشگیری میکند. بخشی از این آیینها که گاهگاه برگزار میشد خوردن گوشت قربانی به عنوان ابزاری برای شریک شدن در قدرت الهی و احترام بیشتر به خدایان بود. این قربانیان اغلب اسرای جنگی، بردگان یا افرادی بودند که به واسطه پاکیشان برای این آیینها انتخاب میشدند.
آزتکها به اجرای مراسمشان تا قرن شانزدهم و زمانی که اسپانیاییهای فاتح سرزمینهایشان را اشغال کردند ادامه دادند. بعد از این زمان بود که آدمخواری آزتکها سرکوب و کمکم محو شد زیرا امپراتوری آزتک نیز فتح و مذهب کاتولیسم جای باورهای آنها را گرفت.
3.آگوریها و تابوی نهایی
آگوریها یک فرقه اسرارآمیز و مرتاض هندی هستند که مدتهای طولانی است به دلیل آیینهای معنوی نامرسومشان شهرت دارند. برخی از این آیینها عناصری از آدمخواری دارد. این آیینها عمیقا در نظام باورهای آنها ریشه دارد که به دنبال فراتر رفتن از انگاشتهای مرسوم درباره پاکی و ناپاکی است و تمام ابعاد هستی را با آغوش باز میپذیرد.
آگوریها باور دارند که روشنگری معنوی از طریق مقابله با و فراتر رفتن از تابوترین و بدترین اشکال زندگی به دست میآید. شاید تابوتر و بدتر از آدمخواری وجود نداشته باشد اما آگوریها باور دارند که آدمخواری شیوهای برای جذب انرژی معنوی متوفا است پس میتواند چرخه مرگ و زندگی را بشکند.
لازم است یادآوری شود که همه آگوریها آدمخواری نمیکنند. آنهایی که میکنند در داخل فرقه خودشان هم به عنوان افراطی شناخته میشوند. آنها عموما گوشت متوفا را که بعد از مردهسوزی روی زمین ریخته میخورند یا به شکلی نمادین از جمجمه مرده میخورند.
مسیر آگوری اغلب بد درک شده و همواره جنجالبرآنگیز بوده است. شیوههای آنها از نظر آدمهای بیرون از این فرهنگ گروتسک و ترسناک است. اما آنهایی که از این مسیر پیروی میکنند، آن را شیوهای برای مقابله با دوگانه اساسی مرگ و زندگی و فراتر رفتن از ترس مرتبط با ابعاد وجودی میدانند. در سالهای اخیر فرهنگ آگوری توجه متخصصان و کارشناسان انسانشناسی را به خود جلب کرده و به فلسفه منحصربهفرد و شیوههای آنها نور تابانده است.
4.اروپاییان آدمخوار قرنهای 16 و 17میلادی
احتمالا تعجب میکنید بدانید که برخی از بزرگترین مصرفکنندگان گوشت انسان در طول تاریخ اروپاییان بودهاند. اما این همه ماجرا نیست. عمل آدمخواری تا همین اواخر در اروپا دوام آورده بود.
در طی قرنهای 16 و 17، بسیاری از اروپاییان گوشت انسان شامل مومیایی و خون انسان را با هدف پزشکی مصرف میکردند. «آدمخواری پزشکی» هولناک و عجیب ریشه در باورها و خرافات باستانی داشت که میگفت بعضی از اعضای بدن خاصیتهای قدرتمند درمانی دارند.
مومیاییها به خصوص بسیار محبوب بودند. آنها از مصر تأمین میشدند، سپس آسیا و تبدیل به پودری نرم میشدند سپس یا بلعیده یا به صورت موضعی استفاده میشدند. اروپاییان باور داشتند که شیوهای که برای حفظ مومیایی به کار گرفته شده بود، در کنار ماهیت عجیب خاستگاه آنها، به آنها قدرتهای شفابخشی مرموز میبخشد. پودر مومیایی درمانی نهایی برای انواعی از بیماریها شناخته میشد.
یکی دیگر از معجونهای پزشکی معروف، تریاق بود که حاوی خون انسان بود و گمان میرفت که دارای خاصیتهای قدرتمند شفابخشی است. این ماده برای درمان هر چیزی از تب تا مسمومیت استفاده میشد. این ماده از یونان باستان نشأت گرفته بود اما در قرون وسطا بعد از طاعون در اروپا محبوبیت مجدد یافت. این ماده توسط داروسازان اروپایی تا سال 1884 فروخته میشد.
البته که نه مصرف مومیایی و نه تریاق حقیقتا خاصیت درمانی نداشت. این شیوهها ناشی از فقدان فهم علمی و اتکا بر متون و سنتهای باستانی بودند. خوشبختانه دانش پزشکی در ذائقه اروپاییان پیشرفت ایجاد کرد، به نحوی که دیگر میلی به خوردن گوشت انسان نداشتند. آنها درمانهای مبتنی بر شواهد علمی را جایگزین گوشت انسان کردند.
5.زیکسیمیسها فقط خودشان را میخوردند
زیکسیمیسها [Xiximes] قبیلهای بودند که زمانی در بخشهایی که امروز شمال مکزیک شناخته میشود، زندگی میکردند. مدتهای طولانی شایع شده بود که این قبیله آدمخواری میکرده است اما تا همین اواخر باستانشناسان شواهد علمی برای اثبات این قضیه پیدا نکرده بودند.
تاریخنگاران باور دارند که آدمخواری عمیقا با باورهای مذهبی و فرهنگی زیمیکسها پیوند داشته است. به خصوص، به نظر میرسد که آدمخواری با نوعی جشنواره برداشت که هر سال برگزار میشده، مرتبط بوده است.
بعد از هر برداشت ذرت بزرگان روستا جنگجویان خود را برای شکار مردانی از روستاهای رقیب عازم میکردند. آنها اغلب کشاورزان تنهایی را که در زمینهایشان کار میکردند هدف قرار میدادند اما برخی اوقات نیز جنگجویانی از سایر روستاها را بعد از جنگهای دشوار شکار میکردند.
آنها بعد از کشتن دشمنانشان جسد را با خود به روستا میآوردند. اگر قربانیان برای حمل بزرگ محسوب میشدند، فقط سر و دستهای قربانی را با خودشان میآوردند. اعضای بدن سپس در یک قابلمه بزرگ پخته میشد تا گوشت از استخوان جدا شود. سپس گوشت را دوباره با لوبیا و ذرت میپختند تا سوپ یا خورشت درست کنند.
این گوشت انسانی سپس در جشنوارهای که از شب تا صبح طول میکشید مصرف میشد. استخوانها تا فصل بعدی کاشت نگهداری میشدند و در آن هنگام از درختان و سقف خانههای درختی آویزان میشدند تا به ارواحی که به رشد محصولات کمک میکردند هدیه داده شوند.
این شیوه تا زمانیکه فاتحان اسپانیایی این سرزمینها را اشغال کردند ادامه داشت. زیمیکسها علیه استعمارگران مبارزه کردند اما نهایتا تسلیم شدند و به مسیحیت گرویدند. مأموران مسیحی داستانهای آدمخواری را به اروپا بردند و مدتها در اروپا تصور میشد که این داستانها اغراق شدهاند.
جالب است که تحقیقات جدید عناصری از بیگانههراسی در میان آدمخواران زیمیکس کشف کرده است. آنها فقط مردمانی از روستاهای زیمیکس را میخوردند و هرگز دشمنان بیگانه، چه سایر قبایل بومی و چه اروپاییان، را نمیبلعیدند.
6.ماگدالنیها، آدمخواران باستانی اروپایی
ماگدالنیها شکارچی-گردآورندگان ماقبلتاریخی بودند که در طی دوران پارینهسنگی فوقانی، در حدود 17000 تا 12000سال قبل، در اروپا زندگی میکردند. میدانیم که آنها آدمخواری میکردند اما نمیدانیم که این آدمخواری در چه حدی بوده و چرا این کار را میکردند.
دو مکتب فکری در این باره وجود دارد: یا آدمخواری ناشی از نیاز یا یک آیین تشییع باستانی و شکلی از پرستش اجداد بوده است. بهترین شواهد که از آدمخواری ماگدالنیها خبر میدهد از غار گوف در انگلستان به دست آمده است. قطعاتی از استخوان انسان که آثاری مشخص از دندان روی آنها وجود دارد حاکی از آدمخواری است.
تیمی که استخوانها را یافت این نظریه را مطرح کرد که آثار دندان روی استخوان شواهدی از یک آیین تدفین بوده که طی آن گوشت انسان به روشی نمادین یا به دلیل اهمیت آیینی مصرف میشده است و احتمالا راهی برای تجلیل از مردگان و تلفیق قدرت آنها با قدرت اجتماعی یا شکلی از پرستش اجداد بوده است.
اما همه با این نظریه قانع نشدند. آنها معتقد بودند که ماگدالنیها شکارچی-گردآورندگانی بودند که وقتی دچار کمبود غذا شدند به اجبار به خوردن گوشت مردگان روی آوردند.
7.واریهای برزیل گوشت دوست و دشمن را یکسان میخوردند
مردمان واری جنگلهای بارانی برزیل شیوه منحصربهفردی در آدمخواری داشتند. آنها نهتنها گوشت دوست و دشمنشان را یکسان میخوردند بلکه دلایل زیاد و متنوعی برای این کار داشتند.
درست مثل سایر آدمخواران این فهرست، آنها عزیزانشان را طی آیینهای تشییع میخوردند. آدمخواری عملی آیینی بود که ریشه در عزاداری، ستایش و احترام به متوفا داشت. باور داشتند که با خوردن گوشت عزیزان از دست رفته، آنها را همیشه در کنار خود خواهند داشت. این نوع مردهخواری از روی عشق و احترام بود.
از سوی دیگر، واریها گوشت دشمنانشان را هم میخوردند. در این بافت، آدمخواری ناشی از یک نوع نفرت و خشم قوی بود. خوردن گوشت دشمنان روشی برای ابراز سلطه بر دشمنان شکستخورده بود.
8.آدمخواری قبایل فیجی تا اواسط قرن نوزدهم
امروز فیجی را به خاطر فرهنگ پویا، مناظر حیرتانگیز و مهماننوازی گرمش میشناسند. اما تا اواسط قرن نوزدهم، قبایل فیجیایی آدمخواری را به عنوان بخشی از آیینهای مذهبی و فرهنگیشان انجام میدادند. آدمخواری عمیقا با ساختار اجتماعی، جنگ و نظام باورهای آنها پیوند داشت.
در برخی قبایل فیجی خوردن گوشت دشمنان شکستخورده راهی برای به دست آوردن قدرت و نیرو بود. عمل آدمخواری روشی برای تضعیف روحیه دشمنان و اعمال سلطه بر مناطق بود.
یادآوری این نکته مهم است که همه قبال فیجی آدمخوار نبودند و حتی آنهایی که آدمخواری میکردند هم همیشه این کار را نمیکردند. ورود مبلغان مذهبی اروپایی و قدرتهای استعماری در قرن نوزدهم نقش مهمی در کاهش آدمخواری در فیجی ایفا کرد.
سخن آخر
درست است که آدمخواری امروز عملی شنیع و هولناک محسوب میشود اما نباید این فرهنگها را خیلی شدید قضاوت کرد. نکته قابل تأمل آن است که درحالیکه خود اروپاییان تا قرون 17 و 18 به شکلی آدمخواری میکردند، بعد از مواجهه با قبایل آدمخوار آنها را به آیینهای مسیحی و عشای ربانی واداشتند.