راهنماتو- فکر یک زبان فراگیر و جهانی به اندازه زبان نوشتار قدمت دارد.
به گزارش راهنماتو، داستان برج بابل توسط یک داستانی سومری متعلق به قرن 21پیشازمیلاد، به نام انمرکار و ارباب آراتا، پیشبینی شده بود و هر دو از مضامین یکسانی برخوردار بودند. داستانهایی هست که از نقش هرمس و برهما در تعدد زبانها در مذاهبشان پرده برمیدارد. همه این داستانها به صورت تلویحی نشان میدهد که بشر روزگاری به یک زبان واحد صحبت میکرده است؛ برخی میگویند که امکان دارد که دوباره به چنین دورانی بازگشت.
فیلسوفان از ایده زبان جهانی صحبت کردهاند. لیبنیتس و دکارت درباره زبان برساختشدهای رویاپردازی میکردند که میتواند عقاید فلسفی را بهتر منتقل کند. نیچه باور دشت که یک زبان جهانی و فراگیر اجتنابناپذیر است.
بسیاری از زبانها میتوانند مدعی باشند که به دلیل صحبت شدن در نواحی جغرافیایی متعدد «زبان بینالمللی» یا لینگوا فرانکا هستند، اما هیچکدام آن «زبان جهانیای» که فیلسوفان مد نظرشان بود، نیستند. بسیاری از مدعیان زبان بینالملل زبانهای موجود بودهاند. اما یکی از جالبترین تلاشها برای رسیدن به یک زبان مشترک جهانی، زبان اسپرانتو است که دقیقا برای همین هدف ابداع شد.
زبان جهانی
دکتر ال.ال. زامنهوف، یک چشمپزشک لهستانی، نخستینبار اسپرانتو را ابداع کرد. دکتر زامنهوف که در یک ناحیه چندقومیتی متولد و بزرگ شده بود و آن زمان در لهستان تحتِ کنترل روسیه زندگی میکرد، به خوبی از مشکلات فقدان درک زبانی و موانعی که به واسطه آن ایجاد میشد، مطلع بود. او قویا باور داشت که بیاعتمادی و خشونتی که بین جوامع وجود داشت به واسطه ناتوانی در گفتوگو، هم به وجود میآمد و هم تشدید میشد.
او در سال 1887، با کمک همسرش، نخستین کتاب راهنمای زبان اسپرانتو را نوشت و این زبان را به جهان معرفی کرد. او که نمیخواست از این طریق تبدیل به یک سلبریتی شود، کتاب را با با نام مستعار دکتر اسپرانتو ـ به معنی دکتر امیدوار ـ امضا کرد.
مشتاقان خیلی زود به این نتیجه رسیدند که این نامی بزرگ است. کمکم باشگاههایی که زبانهای برساختشده دیگری مثل ولپوک [Volapuk] را درس میدادند به زبان اسپرانتو رو آوردند.
دکتر زامنهوف آرزو میکرد که اسپرانتو به زبان بینالمللی کمکی تبدیل شود. او باور داشت که اگر همه این زبان را به عنوان زبان دوم یاد بگیرند، میتوانند با هر کسی در این دنیا صحبت کنند.
از همه بهتر این که چون این زبان، با وجود ماهیت هندواروپایی، به هیچ ملتی تعلق نداشت، بدون اینکه با خود برخی ملیگراییها یا استعمارگریها را به همراه بیاورد، میشد آن را آموخت و به کار بست. این زبان همچنین هیچ مزیت بیموردی را نصیب مردم یک کشور نمیکرد زیرا به عنوان زبان دوم آموخته میشد.
انگیزههای او هم عملی و هم آرمانگرایانه بود زیرا او امیدوار بود که «زمان و سختی آموختن یک زبان خارجی را به حداقل برساند» و باور داشت که «اگر فقط یک زبان بینالمللی وجود داشته باشد، همه ترجمهها فقط روی آن متمرکز میشود ...و همه ملتها تحت برادری مشترک با هم متحد میشوند.»
او همچنین به وضوح از امیدواریاش برای کاربرد گسترده روزمره این زبان در خارج از مجامع بینالمللی میگفت. برای مدتی به نظر میآمد که این زبان میتواند برای محقق کردن رویاهای خالقاش به حیات خود ادامه دهد. باشگاههایی که به آموزش و یادگیری این زبان اختصاص یافته بودند در سراسر جهان چندبرابر شدند. در برخی مناطق تجمع زبانآموزان اسپرانتو بسیار بیشتر بود.
در برخی مناطق اروپا از هر 8نفر 1نفر اسپرانتو میدانست. اما در بعضی تخمینها این تعداد بسیار پایینتر اعلام شده است. کنوانسیون جهانی طرفداران زبان اسپرانتو در سال 1905 شکل گرفت و موفقیتآمیز بود. در سال 1908، طرفداران اسپرانتو که در «مورسنت بیطرف» [حاکمیت مشترک بلژیکی-پروسی در اروپای غربی بین سالهای ۱۸۱۶ تا ۱۹۲۰]، زندگی میکردند، خواستار این شدند که این ناحیه مورد مناقشه به عنوان کشور آمیکجو [Amikejo] به معنای «دوستی» سازماندهی شود.
هرچند برخی منابع منکر این قضیه هستند، برخی سازماندهندگان تا جایی پیش رفتند که خواستار اعلام رسمی آمیکجو به عنوان نخستین کشور اسپرانتوزبان شدند. این درخواست رسمیت نیافت و این قلمرو بعدها بخشی از بلژیک شد. در همان زمان کشورهای دیگر مانند جمهوری چین آموزش این زبان را در مدارس آغاز کردند.
پیشرفت این زبان در دوران جنگ جهانی اول مشهود بود. دکتر زامنهوف قبل از پایان یافتن جنگ سکته کرد و از دنیا رفت. اما انجمن جهانی اسپرانتو به ریشههای آرمانگرایانهاش پایبند ماند و ارتباطات غیرنظامی را با ارسال نامههایی به ستادهایش در سوییس تسهیل میکرد.
احتمالا اسپرانتو در دهه 1920 بیشترین تعداد سخنگویانش را در تاریخ خود تجربه کرده است. بسیاری از ایستگاههای رادیوی موج کوتاه با این زبان برنامه پخش میکردند و امیدوار بودند که گوشهای شنوایی ر در سراسر جهان به خود جلب کند. بسیاری از کشورها این زبان را تشویق میکردند، به خصوص، اتحاد جماهیر شوروری، در آن زمان بسیار از این زبان استقبال کرد.
جامعه ملل، به درخواست چندین هیأت، به بررسی پیشنهادهای پرداخت که از کاربرد زبان اسپرانتو به عنوان زبان بینالمللی در روابط صحبت میکرد. هیأت فرانسوی با این درخواست مخالفت کرد.
با این حال، دوران شکوه زبان اسپرانتو، مانند بسیاری دیگر از حوزهها در جهان، بعد از اوجهای شگفتانگیز دهه 1920 در دهه 1930 با سقوط مواجه شد. با افزایش ملیگرایی، کسانی که به زبانهای بینالمللی صحبت میکردند آماج حملات قرار گرفتند. نازیها این زبان را به عنوان ابزار یهودیان علیه آلمانیها معرفی کردند و سازمانهای اسپرانتو ممنوع اعلام و رهبران آن دستگیر شدند.
بعد از حمله به لهستان، اعضای خانواده دکتر زامنهوف به اردوگاههای کار اجباری اعزام شدند. پیشرفت این زبان در اتحاد جماهیر شوروی نیز معکوس شد و چندین نفر از سخنگویان به این زبان به اتهاماتی نظیر «جاسوس سازمانهای بینالمللی» دستگیر شدند. جنگ جهانی دوم دوران فاجعهباری برای زبانی بود که در وهله نخست برای انتشار صلح جهانی شکل گرفته بود.
هرچند یونسکو درباره محبوبیت این زبان گزارشهای مثبتی ارائه کرد و به انجمن جهانی اسپرانتو رابطه مشورتی اعطا کرد، این زبان در طی جنگ سرد با مشکلات بیشتری مواجه شد.
امروز بسیاری همچنان به این زبان صحبت میکنند. درحالیکه تخمین تعداد افرادی که به اسپرانتو صحبت میکنند سخت است، اما ویلیجیو هریس، مدیر دفتر مرکزی اسپرانتو-یو.اس.ای، میگوید:
«تخمین دقیق افرادی که به اسپرانتو صحبت میکنند، به اندازه تخمین افرادی که شطرنج بازی میکنند، دشوار است.»
تخمینهای موجود پیشنهاد میدهد که بین 100000 تا 2میلیون نفر در جهان اسپرانتو صحبت میکنند. برخی منابع پیشنهاد میدهند که تعداد افرادی که مشغول مطالعه این زبان هستند بسیار بیشتر از تخمینهای رسمی است.
اسپرانتو مشتاقان تصادفی ندارد و هرگز نداشته است. کاربران معروف این زبان شامل لئو تولستوی، نویسنده شهیر روس، جوزف بورز تیتو، رئیس دولت یوگوسلاوی، و جی. آر.آر تالکین، نویسنده و استاد انگلیسی، فرانتز یوناس، رئیس جمهور اتریشی، رادولف کارناپ، فیلسوف، جورج سورس، سرمایهدار و پاپ ژان پل دوم بودهاند.
قوانین
همانطور که گفته شد اسپرانتو در وهله نخست به دلیل سادگی و گستردگیاش انتخاب شد. این زبان ماهیتی رومانتیک دارد. حتی کسی که آشنایی کمی با زبانها دارد میتواند ردی مشخص از اسپانیایی، فرانسه و ایتالیایی را در این زبان کشف کند، هرچند که برخی آن را به آلمانی، انگلیسی یا یونانی نزدیکتر میبینند.
این زبان به شدت قاعدهمند است. آواهای آن دارای انسجام است. 16 قاعده گرامری بدون استنثاء دارد. هیچ فعل بیقاعدهای ندارد. واژهها در طبقات مشخص به حروف مشخص ختم میشوند. مثلا همه اسمهای مفرد به حرف «او» ختم میشوند. میتوان به راحتی از واژههای قدیمی، واژههای تازه خلق کرد، بنابراین فقط کافی است چند ریشه واژگانی را به خاطر سپرد تا بتوان با دیگران مکالمه کرد. استرس و فشار همیشه روی بخش دوم واژهها قرار دارد بنابراین تردیدی در ادای کلمات وجود ندارد.
یادگیرندگان این زبان میگویند که این زبان را میتوان با صرف یک-سوم وقتی که برای یادگیری زبانهای دیگر میگذاریم، یاد بگیریم. اما ادعای لئو تولستوی که گفته بود این زبان را در 4ساعت آموخته است، قابل اثبات نیست. این زبان هر جایی لازم باشد واژگان جدید خلق میکند. تغییرات زبانی توسط آکادمی اسپرانتو بررسی میشود. این آکادمی متشکل از کارشناسانی است که زبان را بر اساس قوانین موجود زنده نگه میدارند.
کاربرد
پرسشی که همیشه مطرح است آن است که این زبان چه کاربردی میتواند داشته باشد. هرچه باشد، هدف زبانها برقراری ارتباط است. اگر این زبان برای ارتباط استفاده نمیشود پس چه کاربردی دارد. از همان آغاز تعداد سخنگویان این زبان بسیار کمتر از میزان پیشبینیشده بود که این زبان را با مشکل مواجه کرد. تعداد افرادی که به دکتر زامنهوف قول دادند این زبان را یاد میگیرند به بیشتر از 1000نفر نرسید؛ این درحالیست که او روی 10میلیون نفر حساب کرده بود.
با این حال، برخلاف سایر زبانهای برساختی، زبان اسپرانتو فرهنگ دارد. بسیاری از کتابها، شعرها و حتی فیلمها (که گفته شده افتضاح هستند) به این زبان وجود دارند. با اینکه هنوز هیچ کشور اسپرانتو-زبانی وجود ندارد اما جمعیت کسانی که به این زبان صحبت میکنند نسبتا قوی است. گروههای افرادی که به این زبان صحبت میکنند در سراسر جهان از جمله قاره قطب جنوب وجود دارند. کنوانسیونهای جهانی که به این زبان تعلق دارند هر سال با هم ملاقات میکنند. در چین، لهستان و هلند میتوانید مدرک دانشگاهی به زبان اسپرانتو بگیرید.
برخی مطالعات هم نشان دادهاند که اسپرانتو ابزاری است که به یادگیری زبان سوم کمک میکند. روش آموزشی پادربورن میگوید که دانشآموزان در مدارس باید یک زبان ساده خارجی یاد بگیرند که بعدها بتوانند یک زبان دیگر را سریعتر بیاموزند. برخی میگویند اسپرانتو آن زبان ساده است. یک مطالعه نشان داد کسانی که ابتدا اسپرانتو و سپس انگلیسی یاد گرفتند، نسبت به کسانی که از همان ابتدا انگلیسی آموختند، با سرعت بیشتری توانستند انگلیسی را یاد بگیرند و در مدت کوتاهی از بقیه همتایان خود در این زبان جلو زدند. این اثر در مورد سایر زبانها نیز صدق میکند.
درحالیکه رویای جهان صلحآمیز و درک یکدیگر از طریق یک زبان واحد کمکی که به هیچ ملتی تعلق ندارد، ممکن است از نظر برخی بسیار سادهاندیشانه باشد، اما اسپرانتو هنوز امروز با قدرت پیش میرود. حتی با اینکه این زبان نتوانست جهان را به کمک یک زبان مشترک متحد کند، همچنان انسانها را در سراسر جهان به هم پیوند داده است. آیا این نمیتواند تحقق هدف اسپرانتو باشد؟