چرا باید عصبانی شویم؟

احساسات اطلاعات ضروری درباره آنچه مهم است، آنچه در آینده باید انجام شود و چگونگی انجام آن‌ها و اینکه توسط چه کسی باید انجام شوند، در اختیار ما می‌گذارد.»

شناسه خبر: ۴۰۷۰۴۷
چرا باید عصبانی شویم؟

راهنماتو- تلاش برای سرکوب واکنش‌های احساسی‌ای که به شرایط فعلی نشان داده می‌شوند، نمی‌تواند نقش این احساسات را به طور کامل از بین ببرد. احساسات ما نه تنها بخشی جدایی‌ناپذیر از سلامت اخلاقی، اجتماعی و فردی ما هستند بلکه ابزارهایی ضروری برای حل چالش‌های پیچیده‌ای هستند که به صورت فردی، سازمانی و حتی به عنوان یک گونه با آن‌ها مواجه می‌شویم.

به گزارش راهنماتو، همانطور که امیلیانا سیمون-توماس، استاد دانشگاه برکلی، می‌گوید: «احساسات اطلاعات ضروری درباره آنچه مهم است، آنچه در آینده باید انجام شود و چگونگی انجام آن‌ها و اینکه توسط چه کسی باید انجام شوند، در اختیار ما می‌گذارد.»

در سال‌های اخیر، مجموعه‌ای از بینش‌های علمی شیوه نگرش ما به احساسات، به خصوص شیوه تفکرمان نسبت به آینده، را تغییر داده‌اند. ما آموخته‌ایم که احساسات می‌توانند ما را به سمت اتخاذ تصمیمات منطقی‌تر و همکاری بیش‌تر هدایت کنند. احساسات می‌توانند ما را به سمت تفکر و رفتار بلندمدت هدایت کنند و برای ارزیابی امکان‌های شبیه‌سازی‌شده در آینده که به عنوان «پیش‌بینی عملگرایانه» شناخته می‌شود، ضرورت دارند.

از نقل قول منتسب به بودا تا نصایح جوامع اینترنتی خودیاری برای کنترل احساسی که باید ابراز شود

یک نقل قول منتسب به بودا است که می‌گوید :«نگه داشتن خشم مثل نوشیدن زهر و انتظار برای مرگ شخص دیگر است.» در بدو امر فکر می‌کنید که نصیحت هوشمندانه‌ای است. بنابراین ممکن است تصمیم بگیرید که دیگر «هیچ‌چیزی خشمگین‌تان» نکند یا همواره به چهره «بی‌عدالتی» و «تبعیض» لبخند بزنید. به علم هم که مراجعه می‌کنید می‌بینید که خشم با افزایش فشار خون و مدیریت ضعیف درد در بدن مرتبط دانسته شده است. فرهنگ‌ها نیز خشم را این‌گونه می‌نگرند. اینترنت پر از جوامع خودیاری است که موعظه می‌کنند که از خشم بگذریم. «اگر دیگری می‌تواند به راحتی شما را عصبانی کند، یعنی چیزی در درون خودتان متعادل نیست!!!!!!!» یا «خشم هیچ‌چیزی را حل نمی‌کند، چیزی را نمی‌سازد، اما می‌تواند همه چیز را ویران کند!!!!!!!» حتی عبارتی که می‌گوید: «خشم بزرگ‌ترین دشمن شماست، آن را کنترل کنید!!!!!!!!»

همه این موارد نشان می‌دهند که ما نه تنها از خشم می‌ترسیم بلکه آن را به عنوان احساسی بد و حتی نشانه‌ای از ضعف محکوم می‌کنیم. درواقع، باورهای ما در مورد خشم به نحوی به پیش‌داوری‌های ما نفوذ می‌کنند. جوامع صدای افرادی که خواهان تغییرات اجتماعی هستند را با برچسب‌هایی مثل «خشم پاتولوژیک/آسیب‌زا» نادیده می‌گیرند.

یک روان‌پزشک، به نام جاناتان متزل، در کتابی با عنوان «روان‌شناسی اعتراض» در مورد این موضوع نوشته است که:

« چگونه آمریکایی‌های سیاهپوست که مدتی برای احقاق حقوق خود در نیمه دوم قرن بیستم اعتراض می‌کردند، برچسب اسکیزوفرنی خوردند و برای درمان این وضعیت برایشان دارو تجویز شد.»

این گمراهی در سطح اجتماعی هنوز هم در جوامع وجود دارد. میشل اوباما در زندگی‌نامه خود نوشته است که «منتقدان شوهرش او را «زن سیاهپوست خشمگین» توصیف می‌کردند.

«در مقابل ما عادت کرده‌ایم افرادی که خشم خود را کنترل می‌کنند افرادی «فرهنگی، باهوش و باکلاس» توصیف و آن‌ها را تحسین کنیم. ما کسانی که تمایل به ابراز خشم ندارند را شهروندان نمونه خطاب می‌کنیم. »

خشم یک احساس است نه یک رفتار

خشم واکنشی عصبی-فیزیولوژیکی است که به واسه تهدید فعال می‌شود که یعنی زمانی ایجاد می‌شود که یک تهدید مغز را تحریک می‌کند تا سیگنالی به بدن ارسال کند و سربازان را در حالت هشیار و آماده‌باش نگه دارد. بخش آمیگدال برای فراخوانی نبرد آماده می‌شود. سپس یک سلسله از وقایع که در بدن و مغز رخ می‌دهند منجر به پمپاژ آدرنالین و کورتیزول در جریان خون می‌شوند که نتیجه آن افزایش ضربان قلب، انقباض عضلات، افزایش حساسیت به محیط و کم‌شدن توجه و دویدن خون به چهره و سرخ شدن پوست است.

خشم رفتار نیست. خشم مثل دشمنی، خشونت یا پرخاشگری نیست. این واژگان رفتار افراد را توصیف می‌کنند اما خشم درواقع احساس افراد را توصیف می‌کند.

خشم می‌تواند منجر به رفتار پرخاشگرانه شود اما لزوما اینطور نیست. مثلا شما ممکن است به دلیل آنکه کسی از صف خارج شده و بی نوبت خواسته کاری انجام دهد، عصبانی شوید اما لزوما به او تشر نزنید. از طرفی، می‌توانید بدون آنکه احساس خشم کنید به دیگران صدمه بزنید. مثلا کسانی که جرایم جنسی وحشتناک مرتکب می‌شوند معمولا کاملا خونسرد هستند و خیلی دقیق و محاسبه‌گرانه قربانیان‌شان را شکار و تعقیب می‌کنند.

تفاوت بین خشم و پرخاشگری ضرورت دارد. خشم یک سلسله وقایع فیزیولوژیکی و خودکار در بدن است که به صورت تکاملی سیم‌پیچی شده است. پرخاشگری یک رفتار است که توسط انسان با اراده آزاد اجرا می‌شود. ما می‌توانیم به احساس خشم دیگران احترام بگذاریم اما رفتار خشونت‌آمیز آن‌ها را محکوم کنیم.

2

خشم، احساسی معتبر و مفید است

احساسات علائم تعجب بزرگی هستند که مغز ما بالا می‌برد تا توجه ما را به چیز مهمی که در حال وقوع است یا مشکلی که نیازمند حل شدن است، را جلب کند. ترس درباره خشم به ما هشدار می‌دهد، غم به ما می‌گوید به دنبال حمایت باشیم، شادی می‌گوید که به کاری که در ما احساس خوب ایجاد می‌کند، ادامه دهیم. خشم هم همین وضعیت را دارد.

خشم به ما می‌گوید که یک بی‌عدالتی در جریان است یا نیاز داریم برای اطمینان از بقای بدن و حفظ یکپارچگی‌مان دست به عمل بزنیم.

آدم‌ها می‌توانند بدون آنکه ذره‌ای احساس خشم داشته باشند، دست به تخریب، دزدی، خیانت، تقلب، دیگرآزاری و قلدری بزنند. اما اگر احساس خشم در قربانیان بروز نکند، شانه بالا می‌اندازند و به تحمل بی‌عدالتی ادامه می‌دهند.

بنابراین اگر احساس کردید خشمگین هستید، آن را نشانه خوبی در نظر بگیرید. درواقع خشم، شیوه مغز شما برای محافظت از شماست. باید به دنبال دلایل خشم‌تان باشید و عاقلانه حقایق را ارزیابی کنید و تصمیم بگیرید بهترین رفتار را نشان بدهید.

خشم حاکی از نادیده گرفتن چند نیاز اساسی است

ما چند نیاز اساسی شامل بقا، شرافت، عشق و شکوفایی داریم که اگر نادیده گرفته شوند یا برطرف نشوند، ما خشمگین می‌شویم. همه این نیازها برای همه انسان‌ها ضروری هستند. حس تهدید شدن، گرفتن امتیازها یا محرومیت از امتیازها، طرد شدن یا مورد بی‌احترامی واقع شدن یا سنگ‌اندازی در مسیری که برایتان مهم است، می‌تواند شما را خشمگین کند.

وقتی خشمگین شدید از خودتان بپرسید که کدام نیاز اساسی من دیده نمی‌شود؟

آیا امنیت و رفاه من مورد تهدید واقع شده است؟

آیا اتفاق ناعادلانه یا اشتباهی رخ داده است؟

آیا کسی من را طرد کرده، نادیده گرفته یا به من بی‌احترامی کرده است؟

آیا کسی از رسیدن من به اهدافم پیشگیری کرده است؟

اگر بدانید چه چیزی منجر به خشم‌تان شده است، می‌توانید خشم را به رشد فردی و عشق‌ورزی به خود تبدیل کنید.

خشم و تعدی به حریم‌ها

اما گاهی خشم زمانی رخ می‌دهد که به حریم‌های ما تجاوز شده است. وقتی در توانایی افراد برای برطرف کردن نیازهایشان مداخله می‌کنید، درواقع دارید به حریم‌های آن‌ها تجاوز می‌کنید. اگر کسی را از حق تحصیل، انتخاب‌های شخصی و ... محروم کنید، درواقع دارید به حریم‌های او تعدی و تجاوز می‌کنید.

آنجایی که خشمگین می‌شوید، همان نقطه‌ای است که به حریم‌های شما تجاوز شده است. خشم نشان می‌دهد داشته‌هایتان ذاتا برایتان ارزشمند هستند و کسانی که به شما آزار می‌رسانند، به شما بی‌احترامی می‌کنند یا وقت‌ شما را می‌گیرند یا عشق شما را بدیهی و همیشگی فرض می‌کنند، یا به دنیای شما تعلق ندارند یا باید به آن‌ها درباره تعدی و تجاوز به مرزهایتان هشدار جدی بدهید.

خشم به شما کمک می‌کند تا مرزهایتان را به عقب‌تر هل بدهید و دوباره خودتان را پیدا کنید. خشم به شما انگیزه و انرژی می‌دهد تا از خودتان محافظت کنید و به دیگران با قاطعیت بیش‌تری واکنش نشان دهید. خشم درواقع می‌تواند در خدمت هدف محافظت از خودتان و پیشگیری از فریب‌خوردن توسط دیگران باشد. شما قرار نیست که قربانی باشید، باید از خشم به مثابه سپری برای دفاع از مرزهایتان استفاده کنید.

چهار دلیل اصلی که خشم را برمی‌انگیزانند

وقتی کسی درباره مسائل شخصی با مهم مربوط به شما حرف‌های نامربوط می‌زند

وقتی موقعیت را خطرناک، ناعادلانه، آسیب‌زا یا محدودکننده دریافت می‌کنید و می‌خواهید آن را درست کنید

وقتی حس می‌کنید که فاقد منابع یا مهارت‌های لازم برای حل موقعیت با خونسردی هستید

نمی‌توانید یا نمی‌خواهید تجربه آزاردهنده را تحمل کنید یا بی‌خیال آن شوید

ترکیب این چهار عامل موقعیتی منکوب‌کننده، «وضعیتی غیرقابل قبول»، ایجاد می‌کند که به شما حس ضعف، بی‌پناهی و در تله افتادن می‌دهد و باعث می‌شود که یا خشم‌تان را ابراز کنید یا آن را به درون برگردانید.

وقتی هویت شما تهدید می‌شود یا به چالش کشیده می‌شود، ممکن است احساس کنید که باید از هویت و ارزش‌هایتان به هر نحوی دفاع کنید.

نظرات
پربازدیدترین خبرها