
راهنماتو- اگرچه همواره بازار روز نوشهر را پرهیاهو مییافتیم؛ آن هم وسط تعطیلات نوروز، آن هم در بحبوحه ساعات بعد از افطار. بازار پر بود از خوراکیهای رنگارنگ و سبزیجات محلی تازه اما خبری از مردم نبود.
به گزارش راهنماتو، بازار روز نوشهر نه فقط بازاری برای خرید بلکه نقطهای جذاب از این شهر مازندرانی برای گشت و گذار است. ما هم امسال عید به سیاق سالهای دیگر برای تعطیلات نوروزی به مازندران سفر کردیم و شهر نوشهر! هر سال این موقعها نوشهر و ساحل معروفش پلاژ حسینی پر میشد از مسافرانی که برای عوض کردن حال و هوایشان به خاصترین نقطه ایران، یعنی شمال سفر کردهاند؛ اما امسال حتی کنار ساحل هم از ازدحام جمعیت خبری نبود!
جادهها هم خلوتتر بود یا شاید ما زمان مناسبی برای تردد انتخاب کرده بودیم! خلاصه بعد از افطار تصمیم گرفتم به بازار روز نوشهر بروم و در دل نقطهای میتوانم به راحتی بافت فرهنگی مردم نوشهر را درک کنم قدم بزنم. شاید هم ماهی تازه و سبزی شمالی بخرم تا شام را سبزی پلو و ماهی بخوریم. در این مطلب از راهنمای سیر و سفر، ضمن مرور حال و هوای این بازار تصاویری میبینیم که برایتان تهیه کردهام و البته حرف دل مغازهدارها را میشنویم که پرسوز است و شبیه به حرف دل خود ما!
بازار روز نوشهر کجاست؟
برای رفتن به بازار روز نوشهر به خیابان آزادی، میدان آزادی، خیابان سعدی بروید. در نزدیکی میدان لنگر. همان حوالی بندر نوشهر را هم خواهید دید البته اجازه ورود به آن را ندارید.
خوراکیهای بازار روز نوشهر
بازار روز نوشهر، بازاری قدیمی با حالوهوایی اصیل که انتظار میرفت در این شب بهاری مملو از شور و هیاهو باشد، اما خلوتی آن بیش از هر چیز به چشم میآمد. اینجا محلی است که بوی سبزی تازه، رایحه تند سیر و عطر زیتون پرورده در هم میآمیزند و حجرههای آجریاش، یادگار روزگاری پررونقترند.
بازاری که شعر میگوید
یکی از ویژگیهای خاص این بازار، دیوارنوشتههای آن است. کافی است نگاهی به بالا بیندازید تا چشمتان به اشعاری از شاعران بزرگ بیفتد. روی یکی از کاشیهای آبی، با خط نستعلیق، بیتی از ملکالشعرای بهار نقش بسته است:
غم مخور جانا در این عالم که عالم هیچ نیست
حروفی که بر کاشیهای قدیمی خودنمایی میکنند، گویی به رهگذران میگویند که اینجا، نهفقط محلی برای خرید، بلکه جایی برای مکث و تأمل است.
سبزی، ترشی و صداهایی که در هم میآمیزند
در بخش سبزیجات، سبزیهای تازه کنار سبدهای پر از رب انار و ترشیهای رنگارنگ چیده شدهاند. فروشندگان با گویش زیبای مازندرانی مشتریان را صدا میزنند:
خانم، سبزی تازه نمیخوای؟
خانم، سیر تازه یادت نره!
گویشی که حتی اگر معنای دقیق واژهها را متوجه نشوید، گرما و صمیمیت آن را حس خواهید کرد.
اما برخلاف انتظار، بازار خلوت بود. تنها خانوادهای را دیدم که از یکی از مغازهها رشته خشکار خریده بودند. کنجکاو شدم و من هم امتحان کردم. دانهای ۲۵ هزار تومان بود. فروشنده گفت:
البته این شیرینی اصل گیلانه جان، ولی اینجا هم میفروشیم.
قیمتی که در مقایسه با دیگر کالاهای بازار، هنوز منطقی به نظر میرسید.
سیرهای طلایی با قیمتی غیرمنتظره
نزدیکیهای مغازهای که دستههای سیر تازه را بهزیبایی چیده بود، ایستادم. قصد داشتم خرید کنم؛ چراکه سیر تازه کنار سبزیپلو و ماهی، یکی از طعمهای ماندگار سفرههای مازندرانی است. قیمت را که پرسیدم، پاسخ مغازهدار مرا به فکر فرو برد:
کیلویی ۲۵۰ هزار تومان!
نگاهی به سبد سیرها انداختم. هر دسته تقریباً شش عددی بود؛ یعنی قیمتی معادل ۴۰ هزار تومان برای هر بته سیر! تصمیم گرفتم از خیرش بگذرم. در سفر، نباید بیدلیل ولخرجی کرد.
آووکادوهای لوکس با قیمت سرسامآور
چند قدم آنطرفتر، آووکادوهای بزرگی در سبد چیده شده بودند. دست روی یکی گذاشتم و قیمتش را پرسیدم:
۲۵۰ هزار تومان برای یک عدد!
مغازهدار گفت که بسته به سایز، قیمتها از ۱۰۰ تا ۲۵۰ هزار تومان متغیر است. اما هرکدام که انتخاب کردم، جزو دسته گرانترها بود.
بازاری که با صبوری چشم به راه مسافران است
به سمت مردی که سیرها را با وسواس تمیز میکرد، رفتم و با احترام پرسیدم:
+بازار باشه! اجازه هست عکس بگیرم؟
-اختیار دارید آبجی!
بعد، از مردی که سمنو میفروخت پرسیدم:
+حسوحال بازار چطوره؟
-صبح بهتر بود، ولی امسال کلاً مسافر کمه. اکثراً نگاه میکنن و میرن!
جملهای که انگار بر سکوت سنگین بازار صحه میگذاشت.
چشمک لواشکها و ترشیهای وسوسهانگیز
مغازههای رنگارنگ بخش ترشی و لواشک، حال و هوای دیگری به بازار میدادند. قیمتها هم متنوع بود؛ از ۱۰۰ تا ۲۵۰ هزار تومان. کمی زیتون پرورده خریدم، که طعم رب انار و گردویش هنوز زیر زبانم است.
ماهیها و قیمتهایی که دریا را دورتر نشان میدادند
آخرین بخش بازار، جایی بود که میتوانستید صدای دریا را در بویش حس کنید. بازار ماهی، با ماهی سفید، اوزونبرون، قزلآلا و کیلکا جان گرفته بود. اما قیمتها باعث میشد که برخی رهگذران تنها نگاهی بیندازند و عبور کنند:
ماهی سفید؛ کیلویی بالای ۷۰۰ هزار تومان
ماهی سفیدهای کوچکتر؛ کیلویی ۵۰۰ هزار تومان
مغازهدار با لبخند گفت:
اینا کوچکترن، ولی خوشمزهتر!
ماهیهایی که استیک شده بودند نیز چیده شده بودند، هرچند نام همهشان را نپرسیدم، اما ظاهرشان زیبایی خاصی به بازار داده بود؛ زیباییای که نمیشد بهسادگی از آن گذشت.
بازاری که انتظار میکشید
بازار روز نوشهر، همانطور که از نامش پیداست، باید مکانی پررفتوآمد باشد؛ جایی که عطر غذاهای محلی، صدای فروشندگان و هیاهوی خرید، آن را زنده نگه دارد. اما این شب بهاری، تصویر متفاوتی را نشان میداد؛ بازاری که خلوتتر از همیشه بود، اما همچنان صبر و امید در چشمان فروشندگان موج میزد.
شاید در روزهای آینده، با حضور مسافران بیشتر، این بازار دوباره جان بگیرد. اما امشب، میان قیمتهای بالا و نگاههای مرددی که بر اجناس میافتاد، میشد فهمید که حتی زیباترین بازارها هم، گاهی منتظر روزهای بهتر میمانند.