روزیاتو نوشت؛ فیلم گیج کننده و پیچیده Tenet ساخته کریستوفر نولان به خوبی جایگاه خود را در فهرستی که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد تثبیت کرده است اما اگر به دنبال فیلم هایی هستید که به همین اندازه چالش برانگیز و سرگرم کننده باشند، تعداد زیادی از این گونه فیلم ها وجود دارد که می توانید از میانشان انتخاب کنید. تقریباً از همان اوایل سینما، فیلمسازان به سراغ روایت غیرخطی و داستان هایی گیج کننده رفتند. برخی از بهترین فیلم های تاریخ سینما، در طی دهه ها محدودیت های این ساختار را جابجا کردند که بسیاری از آن ها را در این فهرست خواهید یافت. جای تعجب ندارد که دنیای مملو از ایده ی علمی تخیلی نقش مهمی در این حوزه داشته است.
مفهوم سفر در زمان باعث شده که کارگردانان بتوانند روایت های خود را به هر شکل قابل تصوری وسعت بخشیده و فرمول های متداول را غافلگیر کرده و کنار بگذارند. در ادامه این مطلب از هر ژانر تنها به دو فیلم اشاره کرده ایم اما باید به صورت افتخاری به فیلم های Time Crimes, Safety Not Guaranteed و Le Jetee اشاره کنیم که همگی می بایست در این فهرست قرار می گرفتند. برای شیرجه زدن به عمق جهان های موازی، ذهن های تغییر یافته، داستان های شبه رویا و واقعیت هایی در درون واقعیت های دیگر آماده باشید. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از فیلم های بسیار سرگرم کننده اما پیچیده ای آشنا کنیم که مغز شما هنگام تماشایشان هنگ خواهد کرد.
۱۰- Je T'aime, Je T'aime (1968)
آلن رنه کارگردانی است که به راحتی می توانست بیش از یک فیلم در این فهرست داشته باشد، کسی که بیشتر به خاطر کارهای تحسین شده ای مانند درام فرانسوی-ژاپنی Hiroshima Mon Amour (1959، مستند Night And Fog (1956) و فیلم پیچیده و مرموز Last Year In Marienbad (1961 شناخته می شود. اما این فیلم علمی تخیلی بسیار باکیفیت اما کمتر دیده شده، از لحاظ عمق و سبک به خوبی در کنار بهترین آثار رنه قرار می گیرد. به دنبال تلاش کلود رایدر برای خودکشی، یک سازمان علمی مرموز به سراغ او رفته و از وی می خواهند که در آزمایشی در رابطه با سفر در زمان شرکت کند. رایدر که فکر می کند چیزی برای از دست دادن ندارد با این پیشنهاد موافقت می کند.
ایده این است که رایدر را به گذشته بفرستند، جایی که وی دقیقاً یک دقیقه در زمان گذشته مانده و سپس باز خواهد گشت. به جای این نقشه، رایدر به درون یک جریان زمانی فرستاده شده و شروع به تجربه یا تکرار مداوم زندگی اش به شکلی گیج کننده و بدون انسجام زمانی می کند. این سناریوها گاهی اوقات تنها چند ثانیه هستند و در یک لوپ زمانی روایت می شوند. در لحظات دیگر، این سکانس ها بسیار بزرگ تر و وسیع تر هستند. در ابتدا، مخاطب هرگز نسبت به نظم اتفاقاتی که می بیند مطمئن نیست اما رفته رفته یک داستان منسجم شکل می گیرد. ارجاعات قبلاً مبهم رفته رفته معنی پیدا می کنند، انگیزه های شخصی نمایان شده و درام ماجرا به شکلی هیجان انگیز به تصویر کشیده می شود.
۹- Upstream Color (2013)
فیلم قبلی شین کاروث با نام Primer در سال ۲۰۰۴ می توانست براحتی به جای این فیلم در این مدخل قرار داشته باشد. آن فیلم مفهوم سفر در زمان را گرفته و آن را کاملاً زیر و رو می کند، جایی که داستان جذاب و گیج کننده دو دانشمند و عواقب آزمایشاتشان در حوزه سفر در زمان روایت می شود. مخاطبان این فیلم ۹ سال صبر کردند تا کاروث فیلم دیگری بسازد و وقتی این فیلم منتشر شد، کاروث از فیلمی رونمایی کرد که بسیار چالش برانگیزتر از فیلم اول اوست. داستان Upstream Color در مورد یک انگل عجیب و غریب است و تاثیراتی که بر میزبانان انسانی خود می گذارد. کاروث خودش در کنار ایمی سیمتز در فیلم بازی می کند جایی که شخصیت کریس با بازی سیمتز به میزبان یکی از این انگل ها تبدیل می شود، وقتی توسط مردی بی نام و مرموز ربوده شده و مجبور می شود که لارو این انگل را ببلعد.
کریس در ادامه به موجودی به شدت منفعل و دستور گیرنده تبدیل شده و توسط رباینده اش مورد سوء استفاده قرار می گیرد تا اندوخته حساب بانکی اش را تقدیم وی کند. او در ادامه از خواب بیدار می شود در حالی که کرم هایی به وضوح زیر پوستش وول می خورند و بی هدف تلاش می کند آن ها را از زیر پوست خود در بیاورد که بی فایده است. او در دامه در می یابد که پول هایش را از دست داده و به یک مزرعه پرورش خوک کشانده می شود. در بحث عجیب بودن، این هایی که توضیح دادیم ساده ترین و کمترین چیزی بود که با آن می توانستیم این فیلم به شدت تمثیلی را توضیح دهیم. همانند Primer، فیلم Upstream Color چیزهای زیادی برای ارائه دارد.
۸- Solaris (1972)
علاقمندان به ژانر علمی تخیلی و سینمادوستان به یک اندازه به فیلم Solaris به عنوان یکی از نمادین ترین فیلم های تاریخ سینما اشاره خواهند کرد. بازسازی هالیوودی از فیلمی به همین نام در سال ۲۰۰۲ و به کارگردانی استیون سودربرگ با بازی جرج کلونی نیز فیلم باکیفیتی است اما در بحث شکوه بصری و دستاورد هنری، نسخه اورجینال ۱۹۷۲ همان چیزی است که باید به دنبال آن باشید. آندری تارکوفسکی، فیلمساز برجسته روسی کارگردانی این فیلم را بر عهده دارد. بای کسانی که هنوز با این فیلمساز نابغه آشنایی ندارند، باید گفت که تمام هفت فیلم بلند او از بهترین فیلم های تاریخ سینما هستند که باید تماشا کنید. تارکوفسکی سبک هنری بسیار جادویی داشت و می توانست انواعی از احساسات و معنا را در یک سکانس ده ثانیه ای به نمایش بگذارد، چیزی که بسیاری فیلم ها در تمام طول روایت خود از خلق آن عاجز بودند.
بر اساس رمانی به همین نام نوشته استانیسلاو لم، نویسنده مشهور لهستانی داستان های علمی تخیلی، فیلم Solaris در مورد روانشناسی به نام کریس کلوین است که مامور می شود به یک ایستگاه فضایی دوردست که حول محور یک سیاره به نام سولاریس می چرخد برود. سه فضانوردی که در این ایستگاه حضور دارند، ظاهراً به دلیل ترومای احساسی، از برقرار ارتباط با پایگاه زمینی دست کشیده و اکنون کلوین باید موضوع را بررسی کرده و به حل آن کمک نماید. چیزی که در ادامه این ماموریت می آید یک بررسی پیچیده و تکان دهنده از حافظه، خاطره و ماهیت واقعیت است که ذهن شما را باز کرده و تماشایش نیز لذت بخش و چشم نواز خواهد بود.
۷- Altered States (1980)
این فیلم شده تکان دهنده اما همزمان جذاب و لذت بخش یکی از اولین فیلم های ژانر اکنون پرطرفدار «وحشت بدنی» است. داستان فیلم در مورد یک روانشناس آمریکایی به نام ادوارد جسوپ است که به باور او شاید حالات دیگر آگاهی و هوشیاری انسان ممکن است به اندازه حالت «بیداری» انسان واقعیت داشته باشند. برای تحقیقات بیشتر در این مورد، جسوپ به سراغ قبیله ای مرموز در مکزیک می رود و در یک مراسم شبه مذهبی شرکت می کند که با مصرف مواد مخدر مقدس همراه بوده و تجربیات توهمی شدیدی را ایجاد می کند. بعد از بازگشت به خانه، جسوپ شروع به آزمایش محرومیت احساسی از طریق یک محفظه معلق می کند تا شاید بتواند اثرات مواد مخدر را تکرار کند.
نکته تکان دهنده این است که اتفاقات بصری جسوپ به شکل تغییرات فیزیکی واقعی خود را نشان می دهند. بعد از یکی از این «سفرها»، وی به یک موجود شبه غارنشین بیرحم و خشن تبدیل شده که غیرقابل کنترل است. ماوریک کن راسل (The Devils, Women In Love) این فیلم تکان دهنده را کارگردانی می کند که اولین تجربه بازیگری ویلیام هرت و درو بریمور است. تماشای این فیلم رنج آور و شکنجه وار است اما برخلاف بسیاری از فیلم های این فهرست، در Altered States در نهایت پایانی خوش برای یک داستان غم انگیز رخ می دهد.
۶- Tenet (2020)
کریستوفر نولان به خاطر روایت های خلاقانه و عموماً پیچیده اش شناخته می شود. از زمانی که فیلم Following را در سال ۱۹۹۸ ساخت، نولان به یک اندازه مخاطبان خود را سرگرم و به چالش کشیده است، جایی که وی علاقه خاصی به آزمایش با زمان سینمایی نشان داده که در فیلم Tenet در سال ۲۰۲۰ به اوج و پایان خود رسید. در فیلم قبلی اش، Interstellar (2014)، نولان قوانین شناخته شده فیزیک را با جهش های تجسم ترکیب کرد تا اثرات احتمالی سفرهای فضایی دوردست را مورد بررسی قرار دهد. با Inception در سال ۲۰۱۰، نولان با مفاهیم زمان و آگاهی و هوشیاری بازی کرد تا یک تجربه فراموش نشدنی و چند لایه را خلق کند. حتی فیلم تاریخی او به نام Dunkirk در سال ۲۰۱۷ نیز سه دریچه متفاوت اما دارای همپوشانی را در عرض یک هفته، یک روز و یک ساعت به یک ماجرای واحد باز می کند. با فیلم Tenet، تمام قوانین از بین می روند، جایی که وارد دنیای موازی می شویم که در آن زمان به سمت عقب می رود.
اما شخصیت های مثبت و منفی داستان به یک اندازه توانایی رفتن به دنیای دیگر را دارند و این همانجایی است که گیج کنندگی و آشفتگی را باعث می شود، در حالی که در دنیای برعکس، این شخصیت ها همچنان به سمت جلو پیش می روند، یا دستکم از نگاه خودشان به جلو می روند. اگر آنچه در مورد این فیلم گفتیم را درک نمی کنید، به درک خود شک نکنید و بدانید که بسیاری با خواندن این مطلب به همین حس می رسند. بسیاری از بینندگان Tenet نیز پس از پایان فیلم بیشتر با سوالات روبرو شده اند تا پاسخ ها و بحث در مورد اینکه آیا فیلم Tenet معنایی دارد یا نه و اگر معنا دارد چه معنایی و چطور، هنوز در میان محافل سینمایی جریان دارد.
۵- Exterminating Angel (1962)
وقتی پای تحسین منتقدان به میان می آید، لوییس بونوئل کارگردان اسپانیایی در میان گروهی کوچک از فیلمسازان در سراسر جهان قرار می گیرد که همگان آن ها را از بهترین فیلمسازان تاریخ سینما می دانند. او کلاسیک های بسیاری را نویسندگی، کارگردانی و تهیه کرده است و برای بسیاری، در کنار سالوادور دالی نقاش سوررئال، به عنوان خالق فیلم کوتاه آزمایشی Un Chien Andalou (1929) شناخته می شود که یکی از اولین نمونه ها در نوع خود است، فیلمی که به خاطر لحظه بدنام و تکان دهنده ورود تیغ به مردمک چشمش شناخته می شود. فیلم Exterminating Angel سه دهه بعدتر ساخته شد، زمانی که بونوئل در اوج قدرت فیلمسازی خود بود و در فیلم خود نقدی تند و تیز به اشراف سالاری می کند. شخصیت های قهرمان داستان سنیور ادموندو نوبیل و همسرش لوسیا هستند که گروهی مهمان برجسته را برای ناهار به عمارت باشکوه خود دعوت کرده اند.
گروه مهمانان برای استراحت به اتاق موسیقی می روند و مهمانی تا عصر و سپس شب و در ادامه تا اوایل صبح ادامه پیدا می کند، در حالی که مهمانان به شکل غیرقابل توضیحی نمی توانند از آستانه در عبور کرده و خارج شوند. بدین ترتیب یک مهمانی مجلل به شرایطی عجیب برای بقا تبدیل می شود، جایی که غذا و آب دچار کمبود می شود. مهمانان به سرعت کنترل رفتارهایشان را از دست می دهند، بینشان بحث در می گیرد و در شرایطی که یکی از اعضای گروه به نام دکتر کارلوس کونده تلاش دارد از دیوانگی کامل جلوگیری کند، یارکشی و تیم بندی خطرناکی شکل می گیرد. فضای بسیار خارق العاده و بسیار هوشمندانه ای در فیلم خلق می شود و پایان آن نیز به یک اندازه شوکه کننده و غیرمنتظره است.
۴- El Topo (1970)
فیلمی مشهور از کارگردانی مشهور و شاید بدنام. فیلم وسترن آوانگارد El Topo توسط الخاندرو خودروفسکی کارگردان بحث برانگیز شیلیایی-فرانسوی ساخته شده و خود او در نقش یک هفت تیرکش سیاه پوش خشن در بیابانی در غرب وحشی جولان می دهد در حالی که یک پسربچه او را همراهی کرده و در تلاش است تا یک تک تیرانداز افسانه ای را شکست داده و عشق یک زن برده را به خود جلب کند. در این فیلم به دنبال هیچ منطق و درکی از ماجراها نباشید اما انتظار تصاویر تکان دهنده، صحنه های خشن و اتفاقات عجیب و غریب را داشته باشید. زنی مرموز با صدایی مردانه، کوتوله ها، بازیگران دارای معلولیت های جسمی، طرد شدگان دیوانه و ارجاعات لیبرال به سمبولیسم مسیحی و دانش سری شرقی در این فیلم فراوان است.
در مورد یک اپیزود خاص از فیلم به شما هشدار می دهیم، جایی که ال توپو با صدها خرگوش مرده مواجه می شود. این ها به هیچ عنوان خرگوش های عروسکی نیستند و خودروفسکی در ابتدا مدعی شده بود که خودش همه آن ها را با دست کشته اما بعدها این ادعای خود را تکذیب کرد. بدون شک خشونت علیه حیوانات یکی از تم هایی است که در کارهای خودروفسکی دیده می شود و El Topo تنها فیلم او نیست که باید به این خاطر مورد انتقاد قرار گیرد. حتی نزدیک بود خودوروفسکی فیلم Dune را کارگردانی کند و پیش از اینکه به دلیل مسائل مالی این پروژه متوقف شود، مدت ها از نزدیک با نویسنده این رمان، فرانک هربرت، همکاری داشت.
۳- Alice (1988)
تقریباً می توانید همه فیلم های یان شوانکمایر انیماتور مشهور اهل چک را برای این فهرست انتخاب کنید، کسی که استعدادهای انکارناپذیرش به سمت آوانگارد بودن پیش می رفت. او چندین فیلم لایو اکشن متفاوت و جذاب را کارگردانی کرده اما این فیلم های استاپ موشن شوانکمایر بود که دیدگاه این فیلمساز را به بهترین شکل به تصویر می کشید. بسیار همانند دیگر کارهای کارگردان، فیلم Alice ترکیبی از لایو اکشن و انیمیشن است و این ترکیب را به شکلی خلاقانه و باشکوه ایجاد می کند. این فیلم تا حدودی بر اساس کتاب اورجینال آلیس در سرزمین عجایب ساخته شده و داستان ماجراجویی های یک دختر نوجوان است که بدنبال یک خرگوش سفید وارد دنیای فانتزی تکان دهنده و عجیبی می شود.
اما خرگوش سفید شوانکمایر بیشتر شبیه حیوانی از دل کابوس هاست، موجودی با چشم های در کاسه رفته و ترسناک که با خشونت تمام این سو و آن سو می رود. واقعیت این است که شاید این دقیق ترین اقتباس از رمان لوییس کارول در تاریخ سینما باشد. در حالی که دیگر اقتباس ها شبیه داستان های پریان جلوه می کنند، فیلم Alice ساخته شوانکمایر تمام حیرت، ترس و جذابیت دوران کودکی را در شدیدترین شکل ممکن با هم ترکیب کرده و به نمایش می گذارد.
۲- Miracle Mile (1988)
استیو دو ژارنا ساخت برخی از اپیزودهای سریال های The X-Files, ER و Alfred Hitchcock Presents را بر عهده داشته است اما این فیلم بلندش بود که در این مدخل به آن می پردازیم. به شما توصیه می کنیم که بعداً فیلم علمی تخیلی کالت Cherry 2000 (1987) ساخته دو ژارنا را نیز تماشا کنید که فیلم اکشن بسیار جذابی است اما فیلم جدی تر Miracle Mile به عنوان یکی از محبوب ترین فیلم های او در میان طرفدارانش است. داستان فیلم در لس آنجلس می گذرد، جایی که یک موزیسین به نام هری (با بازی آنتونی ادواردز که بعدها در Zodiac و Northern Exposure بازی کرد) با گارسنی به نام جولی دیدار کرده و به سرعت شیفته او می شود. آن ها بعدازظهر را با هم می گذرانند و قرار می گذارند که نیمه شب و پس از پایان شیفت کاری جولی، باز هم در کافی شاپی که جولی در آن کار می کند با هم ملاقات کنند.
قطع شدن برق باعث می شود که هری خواب بماند. او به سرعت خود را به کافی شاپ می رساند اما در می یابد که جولی پیش تر آنجا را ترک کرده است. وقتی یک تلفن همگانی به صورت تصادفی زنگ خورده و هری آن را بر می دارد، سکانسی از اتفاقات با عواقبی آخرالزمانی رخ می دهد. بدون این که بخواهیم داستان فیلم را اسپویل کنیم، هری باید در مدت زمان کوتاهی جولی را پیدا کرده و از شهر فرار کند. چیزی که این فیلم را چنین خاص می سازد، جدای از شخصیت های به شدت دوست داشتنی اش، ماهیت سوررئال اتفاقاتی است که برای هری می افتد، در شرایطی که وی با درماندگی برای شکست دادن زمان تلاش می کند.
۱- Stranger Than Fiction (2006)
این تریلر رمانتیک وارونه کننده زمان، به نحوی دلگرم کننده ترین فیلم این فهرست است، اگر چه مارک فوستر کارگردان آلمانی سوییس که فیلم های The Kite Runner, Quantum Of Solace و World War Z را ساخته، هرگز اجازه نمی دهد که همه چیز به سوی چیزی خوشایند و رویایی پیش برود. به نویسندگی زک هلم، داستان فیلم در مورد هارولد کریک با بازی ویل فرل است، یک مامور سرخورده وزارت خزانه داری که زندگی کسل کننده ای دارد، تای اینکه خود را شیفته یک کافه دار با بازی مگی جیلنهال می یابد. البته این تنها یک طرف داستان است. تنش واقعی فیلم از صدای درون سر کریک (اما تامپسون) می آید که ظاهراً زندگی هری را روایت می کند.
وقتی ساعت هری از کار می افتد و از یک رهگذر ساعت را می پرسد، ساعتش را دوباره کوک می کند، راوی می گوید که این حرکت در نهایت به مرگ هری منجر می شود. در اینجا سه مسیر داستانی را داریم که باید دنبال کنیم: اینکه داستان عاشقانه این دو چطور پیش خواهد رفت، رازآلودگی مرگ پیش بینی شده هری و تلاش هری برای کشف ماهیت طبیعی راوی که در ذهنشان قرار دارد. فرل یک بازی بسیار بی نقص و کنترل شده را از خود ارائه می کند که با بازی خیره کننده داستین هافمن در نقش یک کارشناس ادبی که سعی دارد به او کمک کند، تکمیل شده است.