اسکارلت جوهانسون (Scarlett Johansson) به عنوان کاراکتر اصلی و در نقش کلی جونز یک مدیر تبلیغاتی، چنینگ تیتوم (Channing Tatum) در نقش کول دیویس، سرپرست اصلی بخش فضایی ناسا، وودی هارلسون (Woody Harrelson)، آنا گارسیا (Anna Garcia)، دونالد الیز (Donald Elise)، کالین وودل (Colin Woodell)، نوح رابینز (Noah Robbins)، نیک دیلنبرگ (Nick Dillenburg) و چندی دیگر نیز در Fly Me to the Moon به ایفای نقش میپردازند.
از زمین تا ماه
در دهه ۱۹۶۰ در جریان رقابت فضایی بین روسیه و آمریکا برای قدم گذاشتن روی کره ماه، آمریکا با فرستادن فضاپیمای آپولو ۱۰ و عدم موفقیت در عملیات، مرگ چند فضانورد را رقم میزند. اکنون آمریکا برای پیشی گرفتن از روسیه در صدد است تا آپولو۱۱ را به ماه بفرستد. کاخ ریاست جمهوری شخصی را مسئول میکند تا کلی جونز را به عنوان مدیر روابط عمومی و متخصص بازاریابی در این زمینه به کار گیرد. آنها با تهدید کردن کلی که گذشتهای پر پیچ و خم داشته، او را در عمل انجام شده قرار میدهند.
کلی با مدیر مسئول آپولو ۱۱ ، کول دیویس آشنا میشود و به او علاقه پیدا میکند. اما مو که دستورات را از کاخ سفید به کلی منتقل میکند، او را مجبور میکند که با استفاده از یک کارگردان فیلمی تقلبی از فرود بر ماه بسازند تا در صورت ناموفق بودن عملیات به طور زنده فیلم را در تلویزیون آمریکا پخش کنند. چرا که جلب نظر مردم در حال حاضر مهمترین بخش پروژه به شمار میرود.
کلی این مسئله را با کول در میان میگذارد و بعد از گرههای عاطفی، به این نتیجه میرسند که در فضاپیما دوربین کار بگذارند تا پخش واقعی و زنده از فضانوردان را با مردم به اشتراک بگذارند. فضانوردان آپولو۱۱ با موفقیت به سطح ماه میرسند و بدون مشکل به زمین بازمیگردند. در نهایت کلی و کول نیز رابطه خود را آغاز میکنند.
کارگردانی کسالتآور
عدم تمرکز در روایت یکی از بزرگترین مشکلات کارگردانی فیلم مورد نظر میباشد. برلانتی در این فیلم نتوانسته تعادل مناسبی بین بخشهای مختلف داستان ایجاد کند. به عنوان مثال، در حالی که باید بر رقابت فضایی و جنبههای فنی تمرکز بیشتری صورت میگرفت، فیلم بیشتر به درامهای شخصی و روابط بین شخصیتها پرداخته و این موجب شده تا داستان اصلی کمی تحتالشعاع قرار بگیرد. البته ریتم ناهماهنگ نیز بر این اشکالات افزوده است. در واقع یکی دیگر از ایرادات مطرح شده در مورد کارگردانی، ریتم ناهماهنگ فیلم است. اکثر بخشها به طرز قابل توجهی کند هستند و برخی دیگر که هیجان زیادی را به ارمغان میآورند، بیش از حد شتابزده به نظر میرسند. این مشکل باعث میشود که مخاطب در لحظات حساس نتواند به درستی با جریان فیلم همراه شود.
بهرهبرداری نادرست از بازیگران نیز از معضلات کارگردانی به شمار میرود. گرچه اسکارلت جوهانسون بازیگر قدرتمندی است، اما من معتقد هستم که کارگردان نتوانسته به خوبی از تواناییهای جوهانسون و دیگر بازیگران بهرهبرداری کند. در برخی صحنهها، بازیها بیش از حد کلیشهای و سطحی به نظر میرسند و عمق احساسی لازم را ندارند. در واقع کارگردان از بازیگران شناختهشده فیلمش بازیهای کلیشهای کشیده است که حتی در لحظات عاطفی نیز دلنشین نیستند. عدم ایجاد فضای مناسب هم بر بار منفی کارگردانی فیلم افزوده است. با وجود این که فیلم در دوران پرتنش رقابت فضایی میگذرد، کارگردان نتوانسته به خوبی فضای آن زمان را بازآفرینی کند. به جای اینکه حس تاریخی و حساسیتهای دوران به تصویر کشیده شوند، فیلم گاهی بیش از حد مدرن به نظر میرسد.
یکی از مشکلات اصلی فیلم Fly Me to the Moon به کارگردانی گرگ برلانتی، وجود سکانسهای اضافی و غیرضروری است که تاثیر منفی بر جریان کلی داستان گذاشتهاند. این سکانسها به جای تقویت روایت و توسعه شخصیتها، بیشتر به طولانی شدن بیدلیل فیلم و کاهش تاثیرگذاری آن منجر شدهاند. خیره شدن به افق و نگاههای عاشقانه طولانی، تمرکزهای بیمورد بازیگران و صحنههای طولانی مرتبط با زندگی شخصی افراد و کش دادنهای بیاساس زیست افراد، مشکل پررنگ این فیلم است. در این فیلم صحنههای متعددی وجود دارد که به جزئیات زندگی شخصی شخصیت اصلی، مانند گذشته خانوادگی یا مشکلات عاشقانه میپردازد. اگرچه این صحنهها میتوانستند به توسعه شخصیت کمک کنند، اما به دلیل تکراری بودن و نداشتن ارتباط مستقیم با خط اصلی داستان، تأثیرگذاری آنها کاهش یافته است. این صحنهها به جای افزایش عمق داستان، باعث کندی و خستهکنندگی روایت میشوند.
علاوه بر این، گرگ برلانتی سعی کرده با افزودن لحظات کمدی، به فیلم حالت سبکتری بدهد. با این وجود، برخی از این لحظات کمدی، غیرضروری به نظر میرسند و نه تنها کمکی به داستان نمیکنند، بلکه باعث میشوند تنش و جدیت مورد نیاز در صحنههای حیاتی کاهش یابد. این موضوع به خصوص در فیلمی که قرار است حس رقابت و چالشهای فضایی را به تصویر بکشد، میتواند به ضرر آن تمام شود. لازم به ذکر است، نمایشهای طولانی از تجهیزات و محیطهای فضایی نیز بر کسالتآوری فیلم افزوده است. در حالی که نشان دادن تجهیزات و محیطهای فضایی برای ایجاد فضای علمی و واقعگرایانه ضروری است، در این فیلم برخی از این نمایشها بیش از حد طولانی و تفصیلی هستند. این سکانسها اگرچه ممکن است برای علاقهمندان به جزئیات فنی جذاب باشند، اما برای مخاطب عمومی غیر ضروری و خستهکننده به نظر میرسند.
صحنههای اضافی مرتبط با شخصیتهای فرعی نیز در این فیلم بسیار زیاد وجود دارند. برخی از شخصیتهای فرعی فیلم دارای صحنههایی هستند که به توسعه داستان اصلی کمک چندانی نمیکنند. این سکانسها، که به زندگی و مشکلات این شخصیتها میپردازند، تنها باعث طولانیتر شدن فیلم شدهاند و توجه را از خط اصلی داستان منحرف میکنند. مثل دو مهندس جوان در ناسا، یا دستیار کلی که در سکانسهای زیادی وجود دارد اما کاراکترش به درستی بسط داده نشده است. او وارد صحنه میشود، اطلاعاتی غیر ضروری را میدهد و صحنه را ترک میکند. تقریبا اکثر کاراکترهای فرعی خام و شکل نگرفته تصویر شدند.
سکانسهای اضافی و غیرضروری باعث شدهاند که فیلم Fly Me to the Moon به جای یک روایت منسجم و متمرکز، به یک اثر پراکنده و ناپایدار تبدیل شود. حذف یا کاهش این صحنهها میتوانست به بهبود ریتم و افزایش تاثیرگذاری همه بخشهای فیلم کمک کند. به طور کلی، Fly to the Moon اگرچه پتانسیل بالایی داشت، اما مشکلاتی در کارگردانی آن وجود دارد که مانع از تبدیل شدن آن به یک اثر ماندگار شده است. با این حال، فیلم همچنان برای کسانی که به داستانهای فضایی و درامهای احساسی علاقه دارند، میتواند جذاب باشد. اما متاسفانه به نظر من این فیلم ارزش دیدن ندارد.
پتانسیل برباد رفته بازیگران
همانطور که اشاره شده، فیلم Fly Me to the Moon با وجود پتانسیل بالایی که در داستان و بازیگران برجستهاش دارد، به دلیل بازیهای کلیشهای و سطحی، نتوانسته به خوبی از این ظرفیتها بهره ببرد. این مسئله یکی از نقاط ضعف مهم فیلم به شمار میآید و باعث شده تا تاثیرگذاری احساسی و دراماتیک آن کاهش یابد.
اسکارلت جوهانسون در نقش کلی، با وجود تواناییهای بازیگری بالای خود، در این فیلم نتوانسته عمق و پیچیدگی لازم را به این شخصیت ببخشد. نقش او به عنوان یک مدیر تبلیغاتی ناسا که با چالشهای شخصی و حرفهای روبهرو است، به جای اینکه با لایههای مختلف احساسی و روانی پیچیده شود، به یک شخصیت کلیشهای تبدیل شده است. کلی در بسیاری از صحنهها به صورت یک زن قوی و مستقل اما با واکنشهای قابل پیشبینی و تکراری به تصویر کشیده میشود. این باعث میشود که تماشاگر نتواند به طور کامل با مشکلات و دلمشغولیهای او ارتباط برقرار کند. حتی تا انتهای فیلم مشخص نمیشود که او در ابتدا که بوده و در کجا کار میکرده که دولت از گذشته او اهرم فشاری ساخته تا کلی را در دستگاه خود به کار گیرد.
دیگر بازیگران مکمل نیز به کلیشههای آشنای ژانر درامهای فضایی یا کمدیهای رمانتیک دچار شدهاند. برای مثال، نقش کارمندان در ناسا یا شخصیتهای ثانویه، بیشتر بر اساس قالبهای شناختهشدهای از شخصیتهای حامی، منتقد یا دوست نزدیک طراحی شدهاند. این شخصیتها اغلب به صورت دو بعدی و بدون توسعه کافی به نمایش درآمدهاند و دیالوگها و رفتارهایشان تکراری و قابل پیشبینی هستند.
کلیشههای رایج ژانر رمانتیک حتی در شخصیت کول، به عنوان یک عشق جدید در زندگی کلی نیز، دیده میشود. برای مثال کول به عنوان فردی که سعی میکند با جذابیت و شوخطبعی، دل کلی را به دست آورد، بیشتر به یک کلیشه عاشقانه تبدیل شده تا یک شخصیت عمیق و واقعی. این مسئله باعث میشود که رابطه بین او و کلی به جای اینکه به یک روایت احساسی قوی تبدیل شود، صرفاً به یک رابطه سطحی و آشنا تبدیل گردد. در این فیلم تقریبا تمامی واکنشهای احساسی، قابل پیشبینی هستند. در طول فیلم، بسیاری از واکنشهای احساسی شخصیتها، از جمله ناراحتی، خشم، یا شادی، به شکلی کلیشهای و بدون عمق کافی ارائه میشوند. این باعث میشود که تماشاگر نتواند به طور کامل با شخصیتها همدلی کند، به همین دلیل لحظات کلیدی فیلم تاثیرگذاری لازم خود را از دست میدهند.
به طور کل باید گفت که بازیگران شناخته شده زیادی در فیلم وجود دارد، اما بازیهای کلیشهای در Fly Me to the Moon به دلیل عدم توسعه کافی شخصیتها و اتکای بیش از حد به قالبهای رایج ژانر مورد نظر، از تاثیرگذاری احساسی و دراماتیک فیلم کاستهاند. این مسئله نه تنها به تجربه تماشاگر لطمه زده، بلکه فرصتهایی که برای خلق یک اثر ماندگار وجود دارد را از بین میبرد. بهبود بازیگری و ایجاد عمق بیشتر در شخصیتها میتوانست این فیلم را به یک اثر کمی تأثیرگذارتر تبدیل کند.
خرده روایت
به جز کارگردانی و نقشآفرینی سطحی بازیگران، فیلمنامه نیز لبریز از اشتباهات میباشد. داستان غیر منسجم و پراکنده یکی از مهمترین معضلات فیلمنامه است. در واقع فیلمنامه Fly Me to the Moon نتوانسته یک روایت پیوسته و منسجم ارائه دهد. داستان اصلی درباره مدیر تبلیغاتی ناسا است که با چالشهای شخصی و حرفهای روبرو میباشد. داستان این زن، به صورت متناوب با زیرپلاتهای غیرضروری ترکیب شده که باعث گم شدن خط اصلی داستان میشود. در نتیجه این پراکندگی، مخاطب نمیتواند به خوبی با شخصیتها و موضوعات اصلی فیلم ارتباط برقرار کند.
علاوه بر این، شخصیتها در فیلمنامه Fly Me to the Moon عمدتاً سطحی و کلیشهای طراحی شدهاند و در فیلمنامه به رشته تحریر درآمدند. شخصیت اصلی، کلی، به عنوان یک مدیر تبلیغاتی موفق، بیشتر شبیه به یک کلیشه از زن قدرتمند و مستقل به تصویر کشیده شده که مشکلات و موفقیتهایش به صورت سطحی و بدون عمق روانشناختی کافی بررسی شدهاند. دیگر شخصیتها نیز به طور مشابه، در قالبهای شناخته شده و قابل پیشبینی طراحی شدهاند و این مسئله به کاهش تاثیرگذاری داستان دامن زده است. مشکلات فیلمنامه در همینجا به پایان نمیرسد و دیالوگهای فیلم نیز به شکلی غیرطبیعی و تکراری نوشته شدهاند. بسیاری از گفتگوها و مکالمات به طور واضح به عنوان ابزارهایی برای پیشبرد داستان و ایجاد لحظات دراماتیک به کار رفتهاند، بدون اینکه واقعاً به شخصیتپردازی یا عمق احساسی کمک کنند. این دیالوگها گاهی اوقات به حدی سطحی و غیرقابل باور هستند که فیلم را به یک اثر کاملا بیهدف و پوچ تبدیل میکنند.
لازم به ذکر است که فیلمنامه شامل پلاتهای اضافی و غیرضروری نیز هست که به طور مستقیم به داستان اصلی کمک نمیکند و بیشتر به طولانی شدن فیلم و پراکندگی روایت یاری رسانده است. به عنوان مثال، برخی از صحنههای جانبی که به مشکلات شخصی شخصیتها پرداختهاند، به نظر میرسد که به عمد به فیلم افزوده شدهاند تا مدت زمان فیلم را افزایش دهند، بدون اینکه تاثیر زیادی بر پیشبرد داستان اصلی داشته باشند. در انتها باید گفت که پایان فیلم نیز به دلیل عدم قوام و عمق کافی، به طور جدی مورد انتقاد قرار میگیرد. پایانبندی نه تنها که نتوانسته به طور موثر به داستان اصلی نتیجه دهد، بلکه به صورت سریع و بدون توجه به جزئیات کافی به پایان رسیده است. تنها چیزی که در پایان بدیهی است، سلامت رسیدن آپولو ۱۱ به زمین میباشد.
به طور کل باید گفت که فیلمنامه Fly Me to the Moon به دلیل مشکلات در ساختار روایت، شخصیتپردازی سطحی، دیالوگهای غیرطبیعی و پلاتهای اضافی، نتوانسته است تجربهای عمیق و تاثیرگذار را به تماشاگران ارائه دهد. این ضعفهای فیلمنامه باعث شده تا فیلم نتواند به درستی از پتانسیلهای خود بهره ببرد و در نهایت به اثری کمتر از حد انتظار تبدیل شود.
عدم تطابق میزانسن
میزانسن در Fly Me to the Moon به دلیل طراحی نامناسب و عدم تطابق با زمان و مکان داستان، از اعتبار فیلم کاسته است؛ به ویژه در سکانسهایی که اولین فضانوردان (دهه ۱۹۶۰) در آن حضور دارند. استفاده از گریمهایی که به طور واقعی بازسازی نشدهاند، باعث شده که مخاطب نتواند به درستی در فضای تاریخی فیلم غرق شود. برای مثال، گریم و لباسها حدی غیرطبیعی و اغراقشده هستند که بیشتر به یک نمایشگاه عروسکها شبیه هستند تا یک فیلم واقعی.
یکی از دیگر مشکلات بزرگ، عدم تطابق طراحی صحنه با محیطهای فضایی است. صحنههای مربوط به فضا و تجهیزات فضایی به طور واضح از نظر بصری و طراحی گریم به دور از واقعیت به نظر میرسند. این موضوع شامل استفاده از تجهیزات و لباسهای فضایی میشود که به طور نادرستی و بدون توجه به جزئیات علمی طراحی شدهاند. این مسئله باعث شده که صحنههای فضایی به جای اینکه به واقعیت نزدیک باشند، بیشتر شبیه به تئاتر علمی تخیلی شوند. استفاده از جلوههای ویژه کامپیوتری (CGI) در فیلم نیز یکی از نقاط ضعف اصلی است. بسیاری از صحنههایی که نیاز به جلوههای ویژه دارند، به طور غیرواقعی و کمکیفیت به نظر میرسند. این مسئله به ویژه در صحنههای فضایی و حرکات دوربین در فضا مشهود است. CGI به کار رفته در فیلم نتوانسته به خوبی حس عمق و واقعیت را ایجاد کند و بیشتر به نظر میرسد که از بازیهای ویدیویی یا انیمیشنهای ساده الهام گرفته شده است.
علاوه بر این، برخی از صحنهها به دلیل طراحی غیرمنطقی و عدم تطابق کافی با واقعیتهای علمی یا تاریخی، به نظر غیرقابل باور و غیرواقعی میآیند. این طراحیها نه تنها به اعتبار فیلم آسیب زده، بلکه باعث شدهاند که مخاطب نتواند به خوبی با داستان و شخصیتها ارتباط برقرار کند. به طور کل باید گفت که، گریم و طراحی صحنههای Fly Me to the Moon به همین دلایل از اعتبار فیلم و باورپذیری آن کاسته است. مشکلات کارگردانی، فیلمنامه، گریم، طراحی صحنههای فضایی، و کیفیت پایین CGI باعث شدهاند که فیلم، نتواند به خوبی فضای تاریخی و علمی خود را به تصویر بکشد و ارزش تماشای کمتری برای تماشاگران داشته باشد.