در ادامه این مطلب قصد بررسی مشاغلی را داریم که سینما و تلویزیون باعث ایجاد تصویری ثابت و مطلق در آنها شدند. تصویری که شاید شباهت چندانی با واقعیت نداشته باشد.
حاجی بازاری پولدار اما متدین
شاید بتوان گفت تصوری که بیشتر ما از بازار داریم شامل کسبهایست که معمولا هشتشان در گرو نهشان است و از زمین و زمان مینالند! اما چیزی که دوربین سینما و تلویزیون به ما نشان میدهد کاملا متفاوت است.
خانهای بزرگ اما نه چندان مدرن، احتمالا در مرکز شهر، فرزندان دختر پاکدامن و پسران سر به زیر، همسری خانهدار با هنر خیاطی و یک پدر به اصطلاح “حاجی بازاری” در راس این ترکیب که سفرهدار و معتمد محل است. تصویری آشنا از افرادی که در بازار مشغول به کار هستند و آنها را تحت عنوان قشر بازاری میشناسیم.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که این بازار دقیقا کجاست و کدام صنف و کدام بخش را شامل میشود؟! این مفهوم گسترده از بازار و نمایش فاکتورهای جزئی و مشخص، باعث شده تیپ مربوط به کاراکترهای بازاری به کلیشه نزدیک شود و جذابیت لازم را به همراه نداشته باشد.
شاید استفاده از این فاکتورها برای به تصویر کشیدن یک فرد بازاری مربوط به کلیشههای قدیمی از بازار و کسبه است که حالا دیگر برای نسل جدید قابل درک نیست و بهتر است اصلاح شود.
پلیسِ همه فن حریف
تا حدود ۱۵ سال پیش اگر از هر پسر بچهای سوال میکردید که در آینده قرار است چه شغلی را انتخاب کند به احتمال ۹۰ درصد جواب میداد: پلیس! این چهرهی همه فن حریف از پلیس در اکثر آثار سینما و تلویزیون ایران باعث شده پلیسها در بین مخاطبان محبوب باشند. شخصیتهای مثبتی که برای عدالت میجنگند و برای دستگیری مجرم از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند. یک منجی همیشه بیدار که در تلویزیون یک ابر قهرمان بیمانند است و در سینما یک مغز متفکر با سیاست.
در این میان آثاری نیز با خلاقیت تصمیم بر تغییر چهرهی مرسوم پلیسها داشتند که با استفاده از بار کمدی به این هدف رسیدند تا این کلیشهی قدیمی را بشکنند. به عنوان مثال، پلیس همیشه حاضر در صحنهی سریال لیسانسهها به کارگردانی سروش سحت یکی از پلیسهای متفاوتی بود که به دلیل همین تفاوت در میان مردم محبوب شد.
نخبه جامعهگریز یا همان هکر
یکی از تیپهای پرتکرار در سینما و تلویزیون، افرادی از جامعه هستند که تا چند سال پیش از آنها به انواع کاراکترهای خاص یاد میکردیم اما حالا میتوانیم تعداد زیادی از آنها را در جامعه ببینیم. جوانانی (معمولا پسر) در اتاقی تاریک با نور صفحه نمایشهای زیاد، بدغذا و گوشهگیر و البته جامعهگریز که بجز داخل اتاق شخصیشان جای دیگری از هوش خود استفاده نمیکنند.
البته این تیپ از افراد با الهام از فیلمهای هالیوودی وارد سینمای ایران شدند و نمیتوان آنها را مختص سینمای ایران دانست. با این حال تکرار این تیپ در آثار مختلف باعث شد حالا بسیاری از جوانان علاقه زیادی به کارهای فنی و کامپیوتری نشان دهند و از این شغل استقبال کنند.
آرایشگر مورددار!
شاید فکر کنیم سینما با الهام از باورها و رفتارهای جامعه، داستانهایی برای مخاطب روایت میکند اما در برخی موارد سینما میتواند یک جریان فکری مجزا را به جامعه تزریق کند. یکی از این جریانها در سینما ایران چهرهی خانمهای آرایشگر در فیلمنامههای ایرانیست. در این سناریوهای تکراری، خانمهای آرایشگر معمولا یا دارای مورد اخلاقی هستند و یا آخر و عقابت خوشی را تجربه نمیکنند.
این باور باعث شد تا اواخر دهه ۸۰ شغل آرایشگری در بین خانوادههای سختگیر تبدیل به یک تابو شود و بسیاری آنها فعالیت در این زمینه را برای دخترانشان تحریم کنند. البته باید گفت حالا با رونق اقتصادیای که در این حرفه به وجود آمده این باور غلط به شکل ویژهای تغییر کرده و حتی امروز به یکی از محبوبترین شغلها بین خانمها، آرایشگریست! شکست یک باور اشتباه که از طریق سینما وارد جامعه شده بود و حالا دیگر چندان مرسوم نیست.
معلم دردمند
برای ساخت یک کاراکتر مفلوک و ظلم دیده، شغل معلمی یک اصل ثابت است. شاید میتوان گفت این چهرهی پرتکرار از معلمان دردمند حاصل پروژههای موفقیست که این تیپ را قبلا امتحان کردهاند و از آن نتیجه خوبی گرفتهاند.
به عنوان مثال آقای حکمتی (پرویز فنیزاده) فیلم رگبار، طلایهدار معلمانیست که در غم و اندوه غرق شدهاند و علاوه بر مشکلات اقتصادی متعدد با بحرانهای هویتی عمیقی نیز دست و پنجه نرم میکنند.
معمار روشنفکر
دهه ۸۰ آغاز محبوبیت رشته معماری در ایران بود. یکی از عوامل ایجاد این محبوبیت نمایش چهرههای شیکپوش و روشنفکر در سینما با شغل معماری بود که اکثرا تحصیلکرده و با عقاید مدرن بودند.
تهمینه میلانی یکی از پیشگامان معرفی این طیف از جامعه بود که در فیلمهای خود نقش پررنگی از معمار و معماری به نمایش میگذاشت. نکته بسیار اغراق آمیز در شخصیتپردازی این معماران این است که آنها هیچگونه تفکر سنتی را دنبال نمیکنند و به طور واضح از فرهنگ غربی پیروی میکنند که همین نکته باعث محبوبیت و البته ایجاد یک کلیشه پرتکرار شد.