بازیگر فیلمهای اکشن یعنی جوئل کینامن، برای بازی در یک فیلم ساکت و بی سر و صدای دیگر باز گشته است. فیلم ساعت خاموشی به کارگردانی برد اندرسون به تازگی بیرون آمده و روایتگر درگیری پر تنش یک پلیس ناشنوا با رهبر یک گروه از پلیسهای فاسد است. پلیس با شرافت قصد دارد از یک شاهد محافظت کند در حالی که دشمنانش قصد از بین بردن آن شاهد را دارند. با نقد فیلم The Silent Hour همراه ما بمونید.
کارگردان | Brad Anderson |
بازیگران | Joel Kinnaman, Sandra Mae Frank, Mekhi Phifer |
سال انتشار | 2024 |
ژانر | جنایی ؛ اکشن |
امتیاز Imdb | 5.9 |
پس از بازی بی سر و صدای جوئل کینامن در فیلم Silent night در سال گذشته، او مجدد برای بازی در یک فیلم بی سر و صدا بازگشته است. اینبار در این فیلم جوئل نقش شخصیتی را بازی میکند که شنوایی خودش را از دست میدهد. اما مشکل اینجاست که برد اندرسون، خالق این فیلم (کارگردان، تهیه کننده و فیلمنامه نویس) نمیتواند به درستی از حداکثر پتناسیل ایده کلی داستانش استفاده کند. او شخصیتش را در مخمصهای ناراحت کننده قرار میدهد اما نمیتواند از عناصر درام و تعلیق برای بهتر به نظر رسیدن روایتش استفاده کند. علاوه بر این فیلم The Silent Hour در مورد چینش سکانسهای اکشن و همچنین سکانسهای شخصیت محور، جذابیت و بازدهی لازم را ندارد و روایت کشش احساسی خاصی برای مخاطب ندارد.
کارآگاه فرانک شاو با بازی کینامین یک پدر مطلقه است که در یک آپارتمان مدرن که دور از سر و صدای ناهنجار شهری است زندگی میکند. او در اوایل فیلم از کهن الگوی پلیس بازنشسته پیروی میکند؛ ورزش میکند، همراه با یک قهوه به فکر فرو میرود، به موسیقی گوش میدهد و زندگی را میگذراند. او در عین حال مشتاق است تا در تولد دخترش که عاشق موسیقی است یک گیتار هدیه دهد. در کنار اینها فرانک در ماموریتی برای همیشه زندگیاش دسخوش یک تحول بزرگ میشود. او همراه با همکارش کارآگاه داگ اسلیتر یک مظنون را تا پیچ و خمهای کانتینرهای حمل نقل تعقیب میکنند و در حین این ماموریت، حادثهای باعث شد سر فرانک آسیب ببیند و شنواییاش را از دست بدهد.
یکسال بعد از آن ماجرا، شاو به دلیل اینکه نتواند دوباره به کارش بر گردد شدیدا نگران شده و چنین کشمکش روانی در ذهن شکل گرفته است. او ازسمعک استفاده میکند اما تا حدودی مانع مهارتها و قابلیتهای او میشود؛ همچنین مجبور است برای ادامه دادن به شغلش زبان اشاره یاد بگیرد.
این برای یک شخصیت پردازی، کاملا ایده جالبی است؛ اما کارگردان برای این عناصر ارزشی قائل نمیشود و به خوبی به کشمکشهای روانی شخصیت اصلی نمیپردازد. همین کشمکشها عامل واقعی به نظر رسیدن شخصیت میشوند و در ادامه وقتی با یک روایت منسجم در هم آمیزد، یک اثر هنری قابل قبول به مخاطب ارائه میدهد. فیلم The Silent Hour اما چنین اثری نیست.
سکانسهای تعقیب و گریز موش و گربهای این فیلم، اصلا پویایی ندارد و این مسئله ساختگی بودن کاملا توسط بیننده حس میشود. هر چند بدلکاریها به بهترین شکل انجام شوند، اما وقتی به درستی کارگردانی نشده باشد، نتیجه یک سکانس نامنظم و غیر منطقی از آب در میآید.
کنش و واکنشهای شخصیتهای فیلم در بیشتر اوقات قابل پیش بینی است. این یعنی مخاطب با دیدن یک کنش از شخصیت، سریع یک سکانس در ذهن تداعی میشود و همان سکانس در فیلم سر و کلهاش پیدا میشود. چنین موضوعی روایت را خسته کنندهتر از قبل میکند و مخاطب از اینکه مدام میتواند روایت را پیش بینی کند، کلافه میشود. استفاده ازپلههای آتش نشانی، مخفی شدن در انبار متروکه، عبور از طاقچههای نازک و پلههای اضطراری ساختمان؛ همگی جزو کلیشهای ترین کنشهای شخصیتهای یک فیلم اکشن است.
یکی دیگر از مشکلات مهم فیلم، تعلیقهای ناامید کننده است. در بعضی سکانسها، روایت، عنصری برای تعلیق میکارد و مخاطب چشم انتظار یک اتفاق هیجان انگیز میماند؛ اما این اتفاق هیچ وقت رخ نمیدهد و تعلیقهای کاشته شده به درستی برداشت نمیشوند. البته در تعداد اندکی از سکانسها مثل چاه آسانسور، تنش متوسطی وجود دارد که البته اینبار شخصیتها خلاقیت کافی برای عبور از این تنش را نداشتند.
البته اندرسون و هالی اینطور نبودند که با بی حوصلگی شخصیتها خود را بسازند. انگیزههای درونی هر شخصیت قابل قبول و جالب است؛ اما روایت خدمتی به شخصیتها نمیکند. شخصیتها حتی در بعضی سکانسها لایههای درونیشان را به مرور فاش میکنند و دیدگاههای جالبی از خودشان ارائه میدهند. به عنوان مثل شخصیت شاو، به خوبی این انگیزه درونی را دارد که بتواند تعهدات شغلی خود را بعد از آسیبی که شنواییاش وارد شد تکمیل کند.
یا حتی در زندگی شخصی بتواند به دخترش افتخار کند و با لذت به موسیقی او گوش بسپارد. این که او دختری دارد که علاقهاش موسیقی است درام خوبی ایجاد کرده است؛ زیرا او دارای مشکل شنوایی است و نمیتواند به آثار دخترش گوش کند. کینامن در انسانی سازی این شخصیت داستانی هنر زیادی به خرج داده و تا حدودی موفق شد؛ اما روایت باب میل او عمل نمیکند.
برای شخصیت آوا، این انگیزه وجود دارد که بتواند مواد مخدر را ترک کند و برای همیشه از بند افسردگی و اضطراب رها شود. حتی بازیگری این دو شخصیت یعنی کینامن و فرانک، به خوبی نقشها را اجرا میکنند و این انگیزه را برای مخاطب عینی میکنند. به این ترتیب دیگر شخصیتها هم از چنین انگیزههای درونی برخوردار هستند. اما ساختار روایت ظرافتی برای ارائه این شخصیت پردازیها ندارد.
خارج از بحث ضعف در روایت؛ فیلم در عنصر موسیقی متن به خوبی عمل میکند. شاید تنها دلیل قابل تحمل شدن سکانسهای اکشن خلاقیت در موسیقی متن باشد. در این سکانسها موسیقی با وزوز گوش و صدای سمعک شخصیت هماهنگ میشود و کاملا در خدمت سکانس قرار میگیرد. این اجرای هنرمندانه موسیقی فیلم حتی بیشتر از مشت و لگدهای شخصیتها به مخاطب هیجان میدهد.
خلاصه نقد فیلم The Silent Hour
- پتناسیل بالای ایده اما اجرای ضعیف کارگردان باعث خسته کنندگی فیلم شده
- شخصیت پردازیها باور پذیر و دارای درام هستند اما روایت تصنعی است
- اجرای تیم بازیگری تا حدودی بی نقص یا کم نقص است و بازیگران در خدمت شخصیتها در میآیند.
- موسیقی متن فیلم خلاقانه و با ارزش است.
- سکانسهای اکشن خیلی ضعیف و معمولی کارگردانی شدند.
- شخصیتها انگیزه درونی باور پذیری دارند اما به درد روایت نمیخورد.
- سراسر فیلم پر از تعلیقهای ناامید کننده است.
با تمام اینها آیا فیلم را تماشا کنیم؟
تماشای این فیلم چیز جدیدی به شما اضافه نمیکند. نه روایتی با یک درونمایه قوی دارد که به شما تجربه خاصی ارائه دهد و نه شخصیتها آنقدر دوست داشتنی هستند که نیاز شما برای همذات پنداری را بر آورده کنند. اما اگر فیلمی برای تماشا ندارید و به دید سرگرمی دوست دارید یک فیلم تماشا کنید؛ فیلم The Silent Hour میتواند لحظاتی شما را سرگرم کند اما بدون انتظار خاصی باید تماشا کنید.