داستان آن هم پیرامون شخصیتی به نام کارولین الیس جریان دارد، پرستاری که باید مراقب یک قربانی سکته با نام بن دِوِرو باشد. این فرد در یک عمارت قدیمی با همسرش ویولت زندگی میکند؛ خانهای ویلایی در شاخههای فرعی رودخانه لویزیانا که ظاهری ترسناک دارد.
همانطور که داستان جلو میرود، کارولین متوجه میشود یک جای کارِ بن و ویولت دِوِرو میلنگد! در ادامه او وارد اتفاقاتی جادویی میشود که به پیشزمینهی نژادپرستانهی ایالتهای جنوبی آمریکا نامربوط نیست. سافلتی در مصاحبه با Syfy Wire گفته است:
«من به این موضوع جلب شده بودم و همواره باعث میشد که ذهنم درگیرش بشود. فکر میکنم پایانبندی شگفتانگیز بود و نبردی هوشمندانه را شاهد بودیم. همچنین چیز دیگری را که دوست داریم، موضوع ریشههای جغرافیایی خاص آن مکان میباشد؛ همهچیز مربوط به فولکلور نیو اورلنز و موضوع هودوو میشود و زیربنای داستان را شکل میدهد. از این داستان محلی بهره بردیم تا روایتی از انتقام بردگان سیاهپوست علیه اربابهای آنها داشته باشیم.»
حالا که به کلمهی «هودوو» اشاره کردیم، باید گفت که با عبارت «وودوو» که معروفتر است فرق دارد. سافتلی دربارهی تفاوت این مفاهیم محلی میگوید:
«وودوو از آفریقای غربی به مزارع بردگان کاراییب وارد شد و میشد آن را مذهبی به حساب آورد که ترکیبی از خدایان آفریقایی و اخلاقیات مسیحی بود. این در حالیست که هودوو به مجموعهای از باورهای فولکلوریک و خرافی به قدرت نهفته در اشیا خاصی گفته میشود که از طریق وردها و مراسم خاص میشود از آنها بهره برد و اثراتی بر زندگی افراد گذاشت. این باورها از سنتهای محلی اقوام آفریقایی-آمریکایی ریشه میگیرد و از وودوو هم بهره میبرد، اما صرفاً به همین ختم نمیشود؛ در آن میتوان اثراتی از افسانههای محلی مردم بومی آمریکا و اروپا و همچنین باورهای پاگانی نیز یافت.»
شخصیت کارولین که به دنیای عقل و خرد باورمند است، نتیجه میگیرد فلج بن پس از سکتهای که داشته یکجور نتیجهی سایکوسوماتیک (روانتنی) از باور انسان به مفاهیمی چون هودوو میباشد. هرت در نقش بن، بدون اینکه حتی دیالوگی بگوید نمایشی گیرا دارد و تنها با بهره بردن از نگاهها و صداهای دلهرهآور، این شخصیت را به عنوان یک زندانی گیرافتاده در بدن خودش عرضه میکند. او را میتوان یک زندانی محسوب کرد اما مشخصاً معنایی که این کلمه در بر دارد برای بن متفاوت است.
سافتلی دربارهی جان هرت چنین میگوید:
«خیلی از مردم تعجب کردند وقتی بازیگری را که ویژگی اصلیاش صدای عالی اوست، استخدام کردیم. اما خود هرت این نقش را پسندید. او فکر کرد که این کار سرگرمکننده خواهد بود و با تمام کارهایی که پیشتر انجام داده بود فرق دارد. جان هرت و جنا رولندز به خوبی با یکدیگر هماهنگ شدند و خیلی زود دوستان صمیمی بودند. جان یک مسافر بینالمللی بوده است و دنیاگردی را دوست دارد. او ماجراجوست و چالشها را خیلی دوست دوست دارد. این ویژگیها به کمکش آمد و کار با ما را با اشتیاق زیادی انجام داد. میدانستم که ما نیازمند شخصی هستیم که قدرت کافی برای ارائه این نقش را داشته باشد. جان هرت به خوبی از پس کارش برآمد و نهایتاً من و او دوستان خوبی شدیم.»
کارولین در ابتدا به قدرت جادو باور ندارد (باید توجه کرد که برای جواب دادن هودوو باید قلباً به آن اعتقاد داشت) و با وکیل املاک دورو، یعنی لوک مارشال (با بازی پیتر سارسگارد) همکاری میکند تا بن را از تحت مراقبت ویولت رها سازد. شکاکیت زیادِ کارولین به مرور کم میشود و خصوصاً زمانی که به توییستِ فوقالعادهی داستان میرسیم میتوان گفت که او کاملاً مورد چالش قرار میگرد؛ جادو واقعیست و متوجه میشویم این خانواده آن کسانی که در ابتدا فکر میکردیم نیستند. بدین ترتیب مضامینی که سافتلی در فیلم The Skeleton Key ارائه میکند با فیلم ساخته شده توسط او در سال ۲۰۰۱، یعنی K-PAX قرابت دارد؛ او در آنجا هم به تقابل بین منطق و ماورالطبیعه میپردازد؛ رابطهی بین یک روانشناس و یک بیمار روانی که ادعا میکند فرازمینیست به این مضمون سایه میافکند.
کارگردان دربارهی شباهت این دو فیلم میگوید:
«در هر دو فیلم شما با یک فرد منطقی در مرکزیت داستان سر و کار دارد. ما همگی وقتی که عمیقاً به عجایب جهان هستی مینگریم مشکوک میشویم که شاید عقل و منطق نتواند همهچیز را توجیه کنند. به همین ترتیب، من تا جای ممکن سعی کردم رویکرد عاقلانهی کارولین را حفظ کنم تا هم عقاید او به شکلی جدی به چالش کشیده شود و هم نبردش با شخصیت جنا رولندز معنادارتر بشود؛ شخصیتی که سعی میکند او را به وجود داشتن دنیای پارانورمال قانع کند. این اساس تمام چیزی بود که ما میخواستیم بر آن داستان را بنا کنیم. فکر میکنم کاملاً طبیعیست که مردم با ناشناختهها بترسند، حتی کسانی که ادعا میکنند اعتقادی به دنیای ماوراطبیعی و خارج از حیطهی منطق ندارند.»
پس از اینکه نزدیک به دو ساعت همه چیز در داستان ابهامبرانگیز است، فیلمنامهی کروگر خودش پرده از رازها برمیدارد: یک زوج خبره در تمرینات هودوو به نامهای پاپا جاستیفای (با بازی رولند مککال) و ماما سسیل (جریل پرسکوت) بدنهای خود را با افراد جوان جابجا میکنند تا بتوانند به زندگی خود در قالبی دیگر ادامه بدهند. آنها زمانی به عنوان کارکنان یک بانکدار سفیدپوست ظالم به نام تورپ، شاغل بودند؛ این دو وارد بدن دو بچهی این مرد میشوند و آنها را برای انتقام اعدام میکنند تا تورپ را به سزای اعمال خبیثانهاش برسانند.
نهایتاً متوجه میشویم که روح لوک مارشال تمام این مدت در بدن بن بوده است تا جاستیفای بتواند خودش را به بدن این وکیل دلسوز وارد کند! کارولین هنوز روحش در بدن خودش میماند، چرا که ابتدا باید به قدرت هودوو باور پیدا کند تا سسیل هم بتواند به آن وارد شود. نشانههای سکتهمانندی که بن دارد توسط اکسیر مخصوصی ایجاد شده که باعث میشود افراد ساکت و مطیع باقی بمانند و نتوانند توضیح بدهند واقعاً چه رخ داده.
سافتلی دربارهی مضامین سنگین فیلم میگوید:
«ریشههای داستان به ایدهی خشونت ترسناک رخ داده توسط رئسای مزارع برمیگردد که کارکنان بیچارهی خود را گاه به دار میآویختند. در طول این فیلم میبینیم که خودشان دارند این کار را بر سر خودشان میآورند! بدین ترتیب، انتقام روی میدهد و عدالت برقرار میشود.»
فیلم The Skeleton Key به اصرار کارگردان در ایالت لوییزیانا فیلمبرداری شد. او دراینباره میگوید:
«من چندین بار به نیو اورلنز سفر کرده بودم و متوجه شدم که این محیط و این مکان برای نمایش داستان فیلم مهم خواهد بود. من میخواستم که تا میتوانیم سکانسها را در اینجا فیلم بگیریم. به دلایل خلاقانه، میخواستم که همگی در این دنیا غرق بشویم و طول کشید تا به چنین اجماعی برسیم.»
استودیو در ابتدا تصمیم داشت تا بیشتر فیلمبرداری را در لسآنجلس انجام بدهد اما در وقفهای که بهخاطر هاملگی هادسون پیش آمد، سافتلی آنها را قانع کرد که شرایط را از نو بسنجند. او میگوید:
«فیلم نه تنها از مکان جذابش بهره میبرد بلکه خود من، خدمهی فیلم و سران دپارتمان توانستند خودشان را با مضامین موجود در فیلمنامه و ریشههای داستان به شکلی مستقیم آشنا کنند. حضور در آنجا و گرفتن مشاوره از مردم محلی شهر واقعاً کمککننده بود و باعث اعتبار بسیار زیاد فیلم شد.»
سافتلی طی همکاری نزدیک با طراح تولید جان برد، طراح لباس لوییز فراگلی و سینماتوگرافر فیلم یعنی دن میندل، تلاش کرد تا از نیور اورلنز و ایالت لوییزیانا یک شخصیت مجزا خلق کند. او عنوان کرده است که عکاسی ویلیام اگلستون و نینا گولدن تأثیرگذاری زیادی بر دیدگاه زیبایی شناختی او داشتهاند. مکان اصلی فیلمبرداری یک مزرعهی کلاسیک است که در ابتدا به دلیل یک سری دعوای حقوقی با صاحبان خانه برای گروه فیلمبرداری غیرقابل دسترسی بود. زمینداران نهایتاً کوتاه آمدند و اجازه دادند که پروسهی فیلمبرداری مثل یک نقطهی آشتیساز برای اعضای خانواده باشد.
کارگردان در اینباره و پروسهی ساخت فیلم The Skeleton Key میگوید:
«من واقعاً خوشحال شدم وقتی فهمیدم که ساخته شدن این فیلم، یکجور صلح بین افرادی که دعوی حقوقی با یکدیگر بر سر املاک داشتند بوجود آورده است. صحنههایی بود که در شب فیلمبرداری کردیم و چندین بار انجامش دادیم؛ شاید دیگران باور داشته باشند که تولید عملی در داخل استودیو بهتر باشد ولی بدین ترتیب میتوانستیم به صورت خطی سکانسها را ضبط کنیم که هم باعث سریعتر شدن این پروسه میشد و هم باعث عملکرد بهتر بازیگران. همچنین جریان تولید راحتتر جلو میرفت؛ مثلاً سکانسهایی وجود دارد که ابتدا در داخل خانه باید میبودیم و سپس تا بیرون خانه ادامه مییافت؛ حضور در مکانی ارگانیک به ما اجازه میداد که به شکلی واقعی و قابلباور آنها را خلق کنیم. همچنین ما در آنجا زندگی میکردیم و باعث میشد ۲۴ ساعت تمرکز مستقیم بر روی ساختن فیلم داشته باشیم. من مطمئنم که خیلی چیزها مثل لحن و تصویرگری فیلم به شکلی ناخودآگاه بهتر شدهاند.»