در نتیجه این تنها مخاطب نبود که از این پایان احساس رضایت نداشت؛ چرا که استیون نایت، خالق سریال با اعلام این که داستان به هیچ وجه پایان ندارد، تخیل طرفداران را به خود جلب کرد. پایان واقعی این داستان قرار بود نه در قالب یک فصل دیگر، بلکه در قالب فیلمی باشد که موضوعات آغاز شده در مدیوم سریال تلویزیونی را که در طول جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد، تکمیل کند. نتفلیکس به سرعت این خبر را تایید کرد و مخاطبان این اثر در سراسر جهان نفس راحتی کشیدند.
بنابراین، بازگشت به دنیای جنایی بیرمنگام، با همه غم و اندوه، معضلات اخلاقی و تامی شلبی کاریزماتیک در راس آن، چیزی است که هر طرفدار «Peaky Blinders» به آن نیاز دارد. این واقعیت که مخاطب هنوز هم بعد از این همه سال همان شیفتگی ابتدایی را به این مجموعه احساس میکند به دلیل ترکیب خارق العادهای از وفاداری و خیانت است که نایت در طول این شش فصل به بیننده هدیه کرده است. پیوند ناگسستنی بین شخصیتها و مبارزات مداوم آنها با دشمنان - چه بیرونی و چه درونی - هنوز هر مخاطبی در چنگال احساسی این داستان نگه میدارد.
بیرمنگام، شهر وفاداری
سریال Peaky Blinders بیش از هر چیز، داستانی در مورد بیرمنگام است؛ نه تنها در مورد مکان، بلکه در مورد جامعهای که هر حرکتی ارزش طلا را دارد و هر کلمه میتواند به معنای تفاوت بین زندگی و مرگ باشد. وفاداری در اینجا ارزش اصلی است، چیزی که شلبیها را از مخالفانشان متمایز میکند. اما در این فضا هم نمیشد از خیانت جلوگیری کرد. این باند از طریق وفاداری است که توانسته چیزی بیش از یک امپراتوری مبتنی بر جنایت بسازد. خود آنها بارها در طول سریال میگویند که: ما موفق شدیم خانوادهای بسازیم که بیشتر از خون متحد شده بود، این یعنی تجربیات مشترک و درد مشترک.
بیرمنگام در «پیکی بلایندرز» نه تنها پسزمینه وقایع است، بلکه در نوع خود یک «قهرمان» است. شهری پر از دود، کوچههای تاریک، میخانههای دود آلود و کسبوکارهای پُر از حرف و حدیث در سایهها. اینجاست که لحظات کلیدی اتفاق میافتد که هم داستان و هم خود شخصیتها را مشخص میکند. تغییرات اجتماعی و اقتصادی که پس از جنگ جهانی اول روی کل بریتانیا اثر گذاشت، در هر فریم این سریال احساس میشود. بیرمنگام خانه است، اما همچنین مکانی است که به ساکنانش خیانت میکند و آنها را به سمت جنایت و افراط در رفتار جنایی سوق میدهد.
در نتیجه جای تعجب نیست که فیلم این داستان نیز در این مکان ساخته میشود - با خاک مشخص خیابانها، فضای ایجاد شده توسط معماری صنعتی و سر و صدای فراگیر تجارت بی پایان مشخص شده در پسزمینه تصاویر. آنچه در بیرمنگام شروع میشود باید به همین جا ختم شود و به نظر میرسد بازگشت به این خیابانهای آشنا تنها راه پایان دادن به این حماسه محبوب باشد.
تامی شلبی - وفاداری در مقابل خیانت
تامی شلبی با بازی فوق العاده کیلین مورفی، شخصیتی است که وفاداری و خیانت در او به طور جدایی ناپذیری در هم تنیده شدهاند. غیرممکن است که عزم این شخصیت را برای دنبال کردن هدفش بر خلاف همه چالشهای موجود در خط داستانی تحسین نکنیم، حتی اگر در مورد او وفاداری اغلب شامل خیانت باشد. خیانت به خودش، آرمان هایش و افرادی که دوستشان داشت. تامی به وضوح قهرمان خوب یا بدی نیست. او کسی است که سعی میکند با استفاده از همه ابزارهای موجود زنده بماند و در عین حال همه چیز خود را بدون تردید فدای عزیزان و خانواده خود میکند.
این شخصیت پیچیده و کشمکشهای درونی است که تامی را به یکی از جذاب ترین قهرمانان تلویزیونی در سالهای اخیر تبدیل کرده است. ما دیدیم که وفاداری خانواده او و تلاش برای محافظت از آنها منجر به تصمیمات ناامید کننده فزایندهای شد. هر انتخابی که او انجام میدهد، شکاف دیگری در وفاداری است که زخمهای عمیقی بر جای میگذارد - نه تنها روی تامی، بلکه روی همه اطرافیانش.
بنابراین، فیلمی که قصد دارد داستان را کامل کند، چالش دیگری را به همراه دارد. جنگ جهانی دوم در پس زمینه نزدیک است و در ذهن شیاطین گذشته آن زمان جهان وجود دارد که نمیتوان از شر آنها خلاص شد. آیا وفاداری که بیشتر اوقات انگیزه او بوده است دوباره تغییر خواهد کرد؟ اینجاست که بزرگترین نقطه قوت این شخصیت نهفته است - غیرقابل پیش بینی بودن و تراژدی عمیق مردی که به نظر محکوم به رنج است.
مخاطبان هنوز عاشق این سریال هستند!
اگرچه «Peaky Blinders» درباره درگیریهای گانگستری، خرید و فروش اسلحه و فساد است، اما همزمان سریالی درباره مردم است. درباره ضعفها، رویاها، شکستها و نقشههای بزرگ آنها که اغلب به طرز غم انگیزی پایان مییابد. من بر این باورم که همین داستانهای انسانی، در هم تنیده با تاریخ بزرگ جهان، فراموش کردن شلبیها را برای هر مخاطبی سخت میکند. هر یک از ما، حداقل برای یک لحظه، دوست داریم مانند تامی باشیم - تسلیم ناپذیر، با اعتماد به نفس، اما در عین حال فارغ از شک و تردید و درد درونی.
من عمیقاً معتقدم که فیلم پایانی تماشایی و پر از انفجار و حساب و کتاب خواهد ساخت. استیون نایت در شش فصل ثابت کرده است که «پیکی بلایندرز» چیزی بیشتر از یک سریال ساده است؛ این اثر بازتابی است در مورد وفاداری و خیانت، در مورد اینکه چقدر مایلیم برای محافظت از کسانی که دوستشان داریم پیش برویم، و چقدر راحت خودمان را در این فرآیند گم میکنیم. هر قسمت، هر صحنه یک سفر احساسی است که به ما میآموزد که دنیا سیاه و سفید نیست و هر تصمیمی بهایی دارد.
آیا باید تامی شلبی را دوست داشته باشیم؟ آیا باید تصمیمات او را محکوم کنیم؟ این سؤالات هنوز هر بینندهای را آزار میدهد. استیون نایت به ما قول یک پایان خاص داده است و مخاطبان حاضرند دوباره ریسک کنند تا ببیند پایان این داستان آنها را به کجا میبرد.
وفاداری و خیانت دو روی یک سکه هستند
در پایان بار دیگر تکرار میکنم که «پیکی بلایندرز» داستانی درباره وفاداری، خیانت و مبارزه بی پایان با شیاطین درونی است. بیرمنگام به خود اجازه نمیدهد که فراموش شود. اگرچه سریال به پایان رسیده است، اما فیلم آینده امیدی برای خداحافظی آبرومندانه با این داستان جذاب است. در نتیجه اکثر مخاطبان مشتاقانه منتظرند که دوباره در این دنیا غوطهور شوند، دنیایی که به همه یادآوری میکند وفاداری و خیانت دو روی یک سکه هستند.