چرا انیمه‌های استودیو جیبلی همیشه سر تر از هوش مصنوعی‌اند؟

آیا یک رایانه می‌تواند هنر خلق کند؟ این پرسشی است که امروزه بسیاری از کاربران فضای مجازی با آن روبه‌رو هستند؛ چرا که ابزارهای هوش مصنوعی روز به روز دست‌یافتنی‌تر و پیچیده‌تر می‌شوند. بحث‌های گسترده‌ای پیرامون حضور هوش مصنوعی در عرصه‌های خلاقانه شکل گرفته است.

شناسه خبر: ۴۴۷۷۴۵
چرا انیمه‌های استودیو جیبلی همیشه سر تر از هوش مصنوعی‌اند؟

برای مثال آیا این فناوری جایی در هنر انیمه دارد یا نه و شیوه‌های بهره‌گیری از آن در تولید آثار مختلف قابل بررسی است. در بسیاری از موارد، گسترش عمومی این ابزارها را می‌توان به دادن یک اره برقی به یک کودک نوپا تشبیه کرد؛ انتظار داشتن از او برای ساخت خانه شاید شدنی باشد، اما بی‌تردید این کار با دردسرهای فراوان و قطعات ناتمام همراه خواهد بود.

در هفته‌های اخیر، کلیپی از هایائو میازاکی، کارگردان افسانه‌ای انیمه های استودیو جیبلی، در فضای مجازی دست به دست می‌شود؛ ویدیویی که در آن او آشکارا از تصاویر تولیدشده توسط هوش مصنوعی ابراز انزجار می‌کند. در همین راستا، موج جدیدی از ساخت تصاویر شبیه به انیمه های استودیو جیبلی توسط الگوریتم‌ها شکل گرفته که واکنش‌های منفی زیادی در پی داشته است. حتی پسر میازاکی نیز اخیرا به این مسئله واکنش نشان داده و همان دیدگاه پدرش را تکرار کرده است. این مخالفت چندان عجیب نیست، چرا که تقلید ماشینی از سبکی منحصربه‌فرد، مستقیما با فلسفه‌ی هنری آثار میازاکی در تضاد است. بی‌شک هوش مصنوعی در حوزه‌هایی مانند پشتیبانی فنی یا بهینه‌سازی کدنویسی نقش مؤثری دارد، اما جایگاه آن در هنر، دست‌کم در حال حاضر، امکان پذیر نیست و هرگز نمی‌تواند جای استودیو جیبلی را بگیرد.

هوش مصنوعی محدودیت‌هایی دارد که انسان‌ها ندارند

رایانه‌ها در نهایت عروسک خیمه‌شب‌بازی هستند

1_11zon

با وجود آنکه هوش مصنوعی برای بسیاری به ابزاری قدرتمند و حتی فراتر از انتظار تبدیل شده، اما در نهایت، تنها یک ابزار است. هیچ ابزاری، هرچقدر هم پیشرفته، بدون دخالت و هدایت انسانی کارآمد نخواهد بود. این موضوع را می‌توان با مثالی ساده توضیح داد: اگر گران‌قیمت‌ترین ویولن دنیا در دستان نوازنده‌ای بی‌تجربه قرار گیرد، خروجی آن موسیقی سطح پایین خواهد بود، نه شاهکاری هنری. همین منطق را می‌توان به کاربرد فیلترهای تصویری مبتنی بر سبک جیبلی در هوش مصنوعی نیز تعمیم داد؛ ابزاری شکیل که در صورت استفاده نادرست، محتوایی سطحی تولید می‌کند و از اصل زیبایی فاصله می‌گیرد.

بیشتر تصاویری که با استفاده از هوش مصنوعی به سبک استودیو جیبلی خلق می‌شوند، در نهایت فاقد روح هستند؛ هیچ جرقه‌ای از خلاقیت اصیل در آن‌ها جز بازتولید رنگ‌ها و فرم‌هایی از پیش موجود دیده نمی‌شود. تماشای این تصاویر به‌جای لذت، نوعی خستگی به همراه دارد، زیرا چیزی درون ما به‌عنوان انسان احساس می‌کند که این آثار درست نیستند. این نقص ذاتی ریشه در محدودیت‌های بنیادی رایانه دارد؛ دستگاهی که تنها قادر به پیروی از دستورالعمل‌هایی مشخص است و توانایی انحرافی اندک از آن‌ها را دارد. شاید روزی برسد که رایانه‌ها بتوانند به سطحی از استقلال برسند که چیزی شبیه خلاقیت را خلق کنند، اما آن روز هنوز بسیار دور به نظر می‌رسد.

هوش مصنوعی هنوز قادر به درک و مواجهه با برخی جنبه‌های خاص از وضعیت انسانی نیست

آیا روبات‌های انسان‌نما رویای گوسفندان برقی را می‌بینند؟

2_11zon

بسیاری از انیمه های استودیو جیبلی با تمرکز بر جنبه‌هایی بنیادین از تجربه انسانی مانند مفاهیمی چون بلوغ، عاشق شدن، از دست دادن پاکی کودکانه و تأثیر زمان بر درک و بدن انسان ساخته شده‌اند. آنچه آثار هایائو میازاکی را به سطحی فراتر از سرگرمی صرف می‌رساند، پرداخت عمیق و هنرمندانه به این موضوعات است؛ آن هم به شکلی که برای طیف وسیعی از مخاطبان در سراسر جهان قابل لمس و فهم است. گرچه زمینه‌های فرهنگی داستان‌ها به‌وضوح ژاپنی هستند، اما بار احساسی و محتوایی آن‌ها چنان جهان‌شمول است که در هر زمان و مکانی، ارتباط با آن‌ها برای انسان‌ها آسان و طبیعی جلوه می‌کند.

چگونه می‌توان از یک رایانه انتظار داشت که چنین مفاهیمی را درک کند؟ اگرچه تصور آن جذاب به نظر می‌رسد، اما ما هنوز به دوره‌ای که رایانه‌ها مانند شخصیت‌های علمی-تخیلی پیشتازان فضا درک انسانی داشته باشند، نرسیده‌ایم. برخی تجربیات عمیق، مانند اندوه، عشق یا دگرگونی درونی، صرفا از مسیر زیستن و احساس کردن ممکن هستند؛ چیزی که رایانه‌ها از آن بی‌بهره‌اند. اگرچه آن‌ها قادر به بازسازی ظاهری برخی ایده‌ها هستند، این شبیه‌سازی‌ها، در تکرار و تقلید صرف، اصالت و معنا را از دست می‌دهند. حقیقت ساده این است که ماشین نمی‌تواند جوهره انسان بودن را به تصویر بکشد، چون خود فاقد این جوهره است.

انیمه های میازاکی خلاقانه هستند و از تجربیات شخصی او نشات می‌گیرند

این جوهره‌ی اصلی آن چیزی است که انیمه های استودیو جیبلی را تا این حد ملموس و قابل همذات‌پنداری می‌کند

3_11zon

آنچه که انیمه های میازاکی را چنین صمیمی و تاثیرگذار کرده، به منشا شخصی آن‌ها بازمی‌گردد؛ او داستان‌هایی را روایت می‌کند که بازتاب مستقیم احساسات و تجربیات خودش هستند، به‌ویژه آن‌هایی که با خاطرات دوران جنگ جهانی دوم پیوند خورده‌اند. این پیوند عاطفی، حس زنده‌ای از انسانیت را به مخاطب منتقل می‌کند؛ حسی که نه از تکنیک بلکه از صداقت و تجربه می‌آید. اصالتی که در آثار استودیو جیبلی دیده می‌شود، در نتیجه‌ی فرو رفتن کامل در عواطف انسانی و پرداخت دقیق به آن‌هاست و این همان چیزی است که آثار را از سطح انیمه های سرگرم‌کننده فراتر می‌برد.

هوش مصنوعی، به‌واسطه‌ی ذات ساختاری‌اش، نمی‌تواند احساسات را بازتولید کند، زیرا اصولا چیزی را تجربه نمی‌کند. رایانه‌ها بر پایه منطق و کدنویسی طراحی شده‌اند تا اطلاعات را از طریق معادلات و داده‌های دودویی پردازش کنند. این ابزارها ممکن است تصاویر یا صداهایی تولید کنند که از نظر ظاهری قابل‌درک باشند، اما خالی از هرگونه حس یا بافت انسانی‌اند. ساخته‌های هوش مصنوعی معمولا حالتی گسسته و بی‌جان دارند؛ گویی میان زمین و هوا معلق‌اند و هیچ پیوندی با تجربه زیستی ندارند. بدون لمس، درد، شادی یا اشتیاق، ماشین‌ها نمی‌توانند اثری بیافرینند که واقعا با گوهر انسان بودن پیوند داشته باشد.

میزان خلاقیت هوش مصنوعی صرفا به کیفیت و تنوع داده‌های آموزشی آن بستگی دارد

علاوه بر این، هوش مصنوعی از قابلیت نوآوری بیشتری برخوردار نیست

4_11zon

در ساده‌ترین تعریف، عملکرد هوش مصنوعی بر پایه‌ی خطوط برنامه‌نویسی بنا شده که مجموعه‌ای از داده‌ها را بررسی می‌کنند تا به‌نوعی درک الگوریتمی از محتوای آن‌ها برسند. امروزه گریزی از حضور این فناوری وجود ندارد و به‌ویژه برای خالقان محتوای دیجیتال، روبرو شدن با ابزارهای هوش مصنوعی به یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر تبدیل شده است. همین مسئله به مناقشه‌ای اساسی منجر شده است؛ از یک سو شرکت‌هایی قرار دارند که از استفاده‌ی رایگان از آثار تولیدشده توسط طرفداران برای آموزش مدل‌های خود سود می‌برند و از سوی دیگر، هنرمندانی که احساس می‌کنند آثارشان بدون رضایت برای تغذیه‌ی این مدل‌ها ربوده شده‌اند.

با وجود تمام پیشرفت‌های فناورانه، مدل‌های هوش مصنوعی از مرزهای داده‌هایی که با آن‌ها تغذیه شده‌اند، فراتر نمی‌روند. این ابزارها به جای خلق مفاهیم جدید، تنها در حال بازآرایی قطعاتی از تصاویر یا سبک‌هایی هستند که پیش‌تر دیده‌اند، مانند سر هم کردن تکه‌هایی از پازل‌های مختلف برای ساختن تصویری که فقط به‌طور سطحی آشنا به نظر می‌رسد. این فرآیند نه از تخیل می‌آید و نه از الهام، بلکه صرفا ترکیبی ماشینی از آنچه موجود است محسوب می‌شود. نتیجه‌ی آن، تصویری تقلیدی و بدون روح است که هیچ‌گاه نمی‌تواند به سطح خلاقیتی برسد که استودیو جیبلی در آثارش به نمایش می‌گذارد.

سبک استودیو جیبلی بسیار انتزاعی است

رایانه‌ها در مواجهه با انتزاع عملکرد خوبی ندارند

5_11zon

یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی استودیو جیبلی، توانایی آن در نشان دادن مفاهیم به‌جای توضیح مستقیم آن‌هاست. در بسیاری از انیمه های این استودیو، پیام‌ها از طریق استعاره‌ها، سکوت‌ها و جلوه‌های بصری معنا پیدا می‌کنند، نه از راه گفت‌وگوهای صریح. انیمه سینمایی پسر و مرغ ماهی‌خوار نمونه‌ای روشن از این مهارت است؛ اثری که احساسات عمیق شخصیت‌ها را در قالب تصاویری خیره‌کننده و چندلایه پنهان می‌کند تا مخاطب بتواند خود تفسیری شخصی از آن‌ها ارائه دهد. این سطح از تصویرسازی، حاصل تخیل و نبوغی است که با ماشین جایگزین‌شدنی نیست.

رایانه‌ها به طور ذاتی با تفکر انتزاعی بیگانه‌اند. وقتی فردی از ابزاری مانند ChatGPT برای تحلیل استعاره‌های موجود در یک اثر استفاده می‌کند، آنچه دریافت می‌کند بازتابی از تفاسیر دیگران است، نه فهمی مستقل از سوی هوش مصنوعی. این نوع تحلیل، در بهترین حالت، تکرار اطلاعات موجود است. تفکر انتزاعی که به انسان امکان می‌دهد مفاهیم پیچیده را درک و بیان کند، مهارتی است که هنوز از دسترس ماشین‌ها دور مانده است. این ضعف بنیادی، نشان می‌دهد چرا هوش مصنوعی در بازآفرینی آثار هنری نوآورانه‌ای چون آثار جیبلی ناتوان باقی می‌ماند.

رایانه‌ها همچنان در درک و به‌کارگیری نمادها با چالش مواجه هستند

میزان تفاوت بسیار فاحش است

6_11zon

نمادگرایی یکی از مؤثرترین روش‌ها در انتقال مفاهیم عمیق و چندلایه است؛ روشی که هنرمند از طریق آن می‌تواند بدون توضیح صریح، احساسات و پیام‌های خاصی را به مخاطب منتقل کند. این مهارت نیازمند تجربه، حساسیت و آگاهی از زمینه‌های فرهنگی و روانی مخاطب است. در آثار استودیو جیبلی، استفاده از نمادها به شکلی استادانه صورت می‌گیرد؛ اشیاء، حیوانات یا حرکات خاصی که معنایی فراتر از ظاهر خود دارند. اما رایانه‌ها، به دلیل فقدان تجربه‌ی زیستی و توان درک احساسی، از خلق چنین نمادهایی عاجز هستند.

یکی از موانع اصلی برای هوش مصنوعی در راه تبدیل شدن به خالق هنری، عدم تجربه‌ی زیستن است. ابزارهایی مانند هوش مصنوعی، صرفا داده را با منطق ریاضی تحلیل می‌کنند؛ اما هنر، از احساسات، تجربه‌ها و شهود نشأت می‌گیرد. در دورانی که مهارت‌های انتقادی و سواد رسانه‌ای رو به افول است، جایگزین کردن هنر انسانی با تولیدات ماشینی، نه تنها راه حل نیست، بلکه مانعی در برابر حفظ و ارتقای فهم فرهنگی نیز محسوب می‌شود. ادعای برابری یا برتری هوش مصنوعی بر خلاقیت انسانی، به‌ویژه در حیطه‌ای مانند انیمه‌های استودیو جیبلی، نوعی بی‌احترامی به جوهره‌ی هنر و آفرینش انسانی است.

هوش مصنوعی در تعارض آشکار با بسیاری از ارزش‌های اخلاقی مطرح‌شده در آثار هایائو میازاکی قرار دارد

آقای میازاکی حتی هوش مصنوعی را اهانتی به ذات زندگی تلقی کرده‌اند

7_11zon

بخش بزرگی از انیمه ها و داستان‌های هایائو میازاکی بر پایه‌ی تأملات اخلاقی عمیق و مفاهیمی بنا شده‌اند که به نحوی بنیادین با هستی انسان در پیوندند؛ نظیر تعامل میان انسان و طبیعت، تنش همیشگی میان سنت‌های دیرین و موج‌های نوسازی یا حتی مراحل حساس رشد فردی در جوانی. حتی ساده‌ترین مسائل مانند عبور از دوران نوجوانی در جهانی که از چالش‌ها و تهدیدها لبریز است، در آثار او با دقت و ژرف‌نگری تصویر می‌شود. ترکیب خارق‌العاده‌ی عناصر خیال‌پردازانه با جزئیات واقع‌گرایانه، حاصل یک جهان‌بینی عمیق و ریشه‌دار است که تنها از تجربه و بینشی اصیل نشأت می‌گیرد.

استفاده از اصطلاح هوش مصنوعی برای این ابزارها، از منظر معنایی شاید بیش از آن‌که گویای حقیقت باشد، موجب کژفهمی شود. این سامانه‌ها برخلاف آنچه عنوانشان القا می‌کند، از هوشمندی به معنای انسانی آن بی‌بهره‌اند؛ آن‌ها الگوریتم‌هایی هستند که روندی شبیه به تفکر را تقلید می‌کنند، بی‌آنکه بتوانند اندیشه‌ای نو خلق یا درکی آزادانه ارائه دهند. این مفهوم را می‌توان در پرتو تحلیل ژان بودریار، نظریه‌پرداز فرهنگی فرانسوی، بهتر درک کرد؛ وی پدیده‌ی شبیه‌سازی را چنین توصیف می‌کند: «تکراری بی‌پایان که در آن، هر بار معنای اصلی بیشتر رنگ می‌بازد و در نهایت، بازنمایی از حقیقت چنان دور می‌شود که دیگر هیچ نسبتی با آن ندارد». چنین نگاهی در تضاد کامل با نگاه خلاقانه و پرشور میازاکی به هنر است.

هوش مصنوعی می‌تواند نقاشی کند، اما نمی‌تواند رویا ببیند

رویاها هسته اصلی فیلم‌های استودیو جیبلی هستند

8_11zon

آیا ماشین‌ها توانایی رؤیا دیدن دارند؟ و اگر چنین بود، محتوای رؤیای آن‌ها چه می‌تواند باشد؟ این سؤالات، تنها برای موجودی معنادار هستند که دارای آگاهی و حیات درونی باشد، چیزی که رایانه از آن بی‌بهره است. فرایند خودکاوی یا تفکر تأملی، به پیش‌فرض وجود یک منِ درونی وابسته است که بتواند خویشتن را بررسی و تحلیل کند. اما ماشین‌ها، نه نیازی به روان‌درمانی دارند و نه توانایی خلق تجربه‌ای احساسی از درون خویش. این عدم توانایی، شکاف بزرگی میان ابزارهای هوش مصنوعی و هنری که بر پایه‌ی تجربه‌های رؤیایی، مانند آثار میازاکی، خلق می‌شود، ایجاد کرده است.

جهان‌هایی که در استودیو جیبلی ساخته می‌شوند، هم‌زمان بر بستر واقعیت و خیال بنا شده‌اند. شخصیت‌ها و مکان‌ها در این آثار، در عین داشتن نشانه‌هایی ملموس، از قید و بند محدودیت‌های روزمره رها هستند و به قلمرویی رؤیاگونه گام می‌گذارند. با این حال، عملکرد رایانه‌ها بر اساس منطق‌های خشک و مطلقی چون صفر و یک طراحی شده است؛ یا همه چیز درست است یا اشتباه، روشن یا خاموش. این دوگانگی مکانیکی، هیچ جایی برای ظرافت‌ها و لایه‌های خاکستری نمی‌گذارد؛ همان عناصر ظریفی که رؤیاها را شکل می‌دهند. گزارش‌هایی درباره‌ی اختلالات ابزارهای هوش مصنوعی هنگام مواجهه با داده‌های متناقض، نشان از شکنندگی این منطق دارد، به‌ویژه وقتی سعی می‌کنیم آن‌ها را چیزی بیش از یک ابزار ساده تصور کنیم.

پدیده دره وهم همچنان یک واقعیت قابل توجه است

هوش مصنوعی در بازآفرینی دقیق فرم انسانی با دشواری روبرو است

9_11zon

یکی از توانایی‌های شگفت‌انگیز ذهن انسان، تشخیص بی‌درنگ ناهماهنگی‌ها در تلاش برای تقلید از انسان است. مفهوم دره وهم، به این واقعیت اشاره دارد که چیزهایی که شباهت زیادی به انسان دارند اما هنوز کاملا واقعی به نظر نمی‌رسند، باعث نوعی احساس ناخوشایند در مخاطب می‌شوند. همین پدیده است که سبب ترس ناخودآگاه از دلقک‌ها یا عروسک‌های بیش از حد واقعی می‌شود.

در تولیدات هوش مصنوعی نیز همین ناهماهنگی دیده می‌شود؛ چهره‌هایی که چشم‌هایشان درست حرکت نمی‌کنند یا بدن‌هایی با تعداد انگشتان بیش از حد که در نهایت به تصاویری عجیب و بی‌روح بدل می‌شوند. در مقابل، آثار جیبلی با دقتی خیره‌کننده خلق شده‌اند تا کاملا ملموس، زنده و نزدیک به تجربه‌ی حسی مخاطب به نظر برسند، چیزی که هنوز فرسنگ‌ها از توانایی ماشین فاصله دارد.

یک رایانه نمی‌تواند مرگ را درک کند

چیزی که نمی‌تواند مرگ را بفهمد، نمی‌تواند هنر خلق کند

10_11zon

از دیدگاه فلسفی، بسیاری از تولیدات انسانی، بازتابی از جدال دائمی میان غریزه‌ی حیات (اروس) و مرگ (تاناتوس) هستند. مرگ، به‌عنوان یک واقعیت انکارناپذیر زیستی، همواره در آثار استودیو جیبلی حضور دارد؛ نه به‌عنوان پایانی سیاه، بلکه به مثابه بخشی از چرخه‌ی زندگی که باید با آن مواجه شد و آن را درک کرد. هنر، ابزاری برای رویارویی با این حقیقت است؛ هنرمند، تجربه‌ی زندگی و مرگ را به اثری قابل لمس تبدیل می‌کند.

رایانه، اما از این تجربه بی‌بهره است؛ نه زندگی می کند، نه می‌میرد. رایانه فاقد تجربه‌ی مرگ است، چرا که هرگز به معنای حقیقی کلمه زندگی نکرده است. هنر، ثمره رنج‌ها و لذت‌های زیستن در این جهان است؛ روشی که هنرمندان از طریق آن، برداشت‌های خود از واقعیت و مفاهیم انتزاعی را با دیگران سهیم می‌شوند. هوش مصنوعی، ماهیتا مصنوعی است. از آنجا که هوش مصنوعی فاقد توانایی تخصیص معنا از طریق تجربه است و صرفا بر تقلید عینی متکی است، هر آنچه خلق می‌کند نه تنها بی‌معنا، بلکه تهی از اصالت است. جایگاه هوش مصنوعی در هنر، باید به‌عنوان یک ابزار باقی بماند، نه جایگزینی برای تجربه‌ی انسانی که ستون خلاقیت واقعی است.

نظر شما در این باره چیست؟ آیا هوش مصنوعی می تواند جایگزینی برای خلاقیت های بشری در مواردی مثل انیمه ها باشد؟ نظرات خود را برای ما کامنت کنید!

منبع : CBR
نظرات
پربازدیدترین خبرها