
با آماده شدن قسمت یازدهم که احتمالاً آخرین فیلم در این مجموعه خواهد بود، جای این سؤال باقی میماند که آیا آنها اصلاً فرصت میکنند در این فیلم به همه سؤالات بیپاسخ جواب دهند؟ یکی از بزرگترین چالشهای پایان دادن به فرنچایز Fast & Furious ارائه داستانی منسجم است که حداقل پایانی درستوحسابی برای تمام شخصیتهای زنده و مهم رقم بزند، کاری که بسیار دشوار به نظر میرسد. یکی از دلایل اصلی این سردرگمی، فراموش شدن بسیاری از شخصیتها توسط خود مجموعه است، بهطوری که مخاطب مجبور است خودش حدس بزند چه بلایی سر آنها آمده است. بااینحال، بدترین حفرههای داستانی این مجموعه مربوط به خطاهای آشکار در تداوم و پیوستگی داستانی است.
۱۰. رفتن رومن و تِج به فضا – یک شوخی که تبدیل به واقعیت شد
در قسمتهای آخر فرنچایز Fast & Furious کاملاً مشخص است که نه قوانین فیزیک و نه اصول اولیه منطق، جایگاهی در نگارش فیلمنامه یا طراحی صحنههای اکشن ندارند. بعد از فیلم The Fate of the Furious، طرفداران برای شوخی با اغراقهای موجود در فیلم پیشبینی کردند که شخصیتها در قسمت بعدی به فضا خواهند رفت. این پیشبینی بیشتر جنبه طنز داشت اما این دقیقاً همان کاری بود که فرنچایز انجام داد.
وقتی رومن و تِج در فیلم F9 واقعاً به فضا میروند، نهتنها این موضوع حس خوبی را ایجاد نمیکند، بلکه باعث ناامیدی طرفداران میشود. چگونه ممکن است پیشبینی طرفداران تا این حد دقیق باشد؟ و چطور یک ماشین که با چسب روی یک راکت بسته شده به فضا پرتاب میشود؟ آنها با یک ماهواره برخورد میکنند تا آن را نابود کنند اما خودشان هیچ آسیبی نمیبینند. جالبتر اینکه شان از فیلم The Fast and the Furious: Tokyo Drift و تیمش ناگهان متخصص فرستادن ماشین به فضا شدهاند!
۹. حرفهای شدن برایان در مسابقات خیابانی – پیشرفتی بیش از حد سریع
وقتی شخصیت برایان اوکانر برای اولین بار وارد دنیای مسابقات خیابانی میشود، کاملاً آماتور و خام است. اما فیلم سینمایی The Fast and the Furious با رقابتی بین او و دام تمام میشود که در آن برایان بهخوبی با دام تورتو رقابت میکند. در همین فاصله کوتاه، از یک تازهکار تبدیل به کسی میشود که میتواند با بهترین راننده خیابانی رقابت کند. موضوع زمانی عجیبتر میشود که در فیلم ۲ Fast 2 Furious، او عملاً بدلکار و رانندهای بینقص شده است.
یک فیلم کوتاه بدون دیالوگ به نام Turbo Charged Prelude to 2 Fast 2 Furious قرار بود فاصله زمانی بین فیلم اول و دوم را توضیح دهد، اما این فیلم هم نتوانسته است پیشرفت سریع برایان را بهدرستی توجیه کند. اگر حتی فرض کنیم دام به او اجازه داده فکر کند که نزدیک به برد بوده، باز هم مهارتهای شگفتانگیز برایان در فیلم سینمایی ۲ Fast 2 Furious که در آن حتی با ماشین به روی یک قایق میپرد، بههیچوجه منطقی نیست. اگرچه فیلمهای ۲ Fast 2 Furious و Tokyo Drift اغلب دستکم گرفته میشوند، اما مهارت عجیب برایان در رانندگی در قسمت دوم یک حفره داستانی بزرگ است.
۸. تغییر نظر رئیس یاکوزا توسط شان – مافیا از یک نوجوان مشورت نمیگیرد
فیلم The Fast and the Furious: Tokyo Drift بعد از قسمت دوم که ناامیدکننده بود، توانست فرنچایز را احیا کند و شاید بهترین فیلم این مجموعه باشد. بااینحال، یکی از صحنههای مهم آن بسیار غیرمنطقی است. شان که با DK درگیر است، برای نجات جان خود وارد یک کلوب خصوصی شده و با عموی DK که رئیس یک گروه یاکوزایی است، صحبت میکند و بدون هیچ آسیبی از آنجا خارج میشود.
گروههای یاکوزا بهشدت بیرحم هستند، مخصوصاً نسبت به بیاحترامی. حتی خود DK هم از عمویش وحشت دارد. اما شان، یک نوجوان آمریکایی، نهتنها بدون مشکل وارد کلوب میشود بلکه موفق میشود رئیس مافیا را متقاعد کند. اینکه چنین فردی تحت تأثیر نصیحت یک نوجوان قرار بگیرد، اصلاً با واقعیت گروههای مافیایی همخوانی ندارد. با اینکه فیلم از بسیاری جهات عالی است اما این صحنه حفرهای آشکار در داستان محسوب میشود.
۷. قدرت غیرواقعی دام – دام تبدیل به ابرقهرمان میشود
بله، فیزیک بدنی و هیکل عضلانی وین دیزل یکی از ویژگیهای تعریفکننده شخصیت دامینیک تورتو است. او میتواند با مشت چند نفر را از پا درآورد و حتی سابقه قتل دارد. اما قدرتش تا نیمه دوم مجموعه، در محدودهای معقول باقی میماند، تا اینکه به یکباره قدرتی شبیه ابرقهرمانها پیدا میکند.
بلند کردن یک Lykan Hypersport با دست خالی شاید به قدرت سوپرمن نیاز نداشته باشد، اما قطعاً برای یک انسان معمولی غیرممکن است. دام در فیلم سینمایی Furious 7 چنین کاری را انجام میدهد و ماشین را برای مدت زیادی نگه میدارد. او حتی در یک صحنه با ضربه پا به زمین، باعث ریزش یک ساختمان میشود. یا در صحنهای دیگر با یک دست ماشین را واژگون میکند. قدرت غیرواقعی دام در هر قسمت عجیبتر میشود و منطق فیلم را بیشتر زیر سؤال میبرد.
۶. بازگشت جیزل در Fast X – در این مجموعه کسی واقعاً نمیمیرد
در میان طرفداران Fast & Furious به شوخی میگویند که در این فیلمها «هیچکس واقعاً نمیمیرد». از لتی تا هان، شخصیتهای بسیاری که در این فیلمها مرده بودند، به نحوی بازمیگردند و مرگ در این دنیا تنها یک مانع موقتی است. اما یکی از شخصیتهایی که همه فکر میکردند دیگر باز نخواهد گشت، شخصیت جیزل بود.
بااینحال، گل گدوت در فیلم سینمایی Fast X دوباره ظاهر شد و به نظر میرسد در قسمت پایانی نقش مهمی خواهد داشت. مشکل اینجاست که شخصیت جیزل آنقدر هم شخصیت کلیدیای نبود که بازگشتش منطقی باشد. در فیلم سینمایی Fast Five که بیشترین حضور را دارد، تنها اقدام بهاصطلاح مهم او گرفتن اثر انگشت از روی لباس خودش است. شخصیتی که نه دیالوگهای بهیادماندنی دارد و نه مهارت خاصی، بازگشتش کاملاً غیرضروری و فقط تأکیدی دوباره بر این است که در این مجموعه مرگ اهمیت ندارد. حالا باید منتظر بازگشت شخصیت جیکوب هم باشیم!
۵. پسر دام یک حفرهی داستانی است – منطق این موضوع اصلاً جور درنمیآید
ادای احترام به پل واکر با نامگذاری پسر دومینیک به نام برایان، بر هیچکس پوشیده نیست اما این ادای احترام با چنان هزینهای در منطق داستان همراه است که جای تردید دارد اصلاً ارزشش را داشته باشد. نخست اینکه النا پس از رابطهاش با دام در فیلم Fast Five باردار شد؛ زمانی که فرض میشد لتی در فیلم قبلی مرده است. اما نهتنها لتی در فیلم سینمایی Fast & Furious 6 بازمیگردد، بلکه دام نیز النا را ترک میکند تا دوباره با لتی باشد.
با این حال، النا که گویا بارداریاش سه فیلم طول کشیده، نهتنها کودک را نگه میدارد، بلکه تصمیم میگیرد وجود او را از دام پنهان کند، چون میخواست پسرش را خودش نامگذاری کند. بزرگترین مسئله در مورد بارداری او نه جدول زمانی رویدادها است و نه فقدان واکنشهای احساسی. مسئله این است که او باید زمانی که دکارد شاو ساختمان محل اقامت او و هابز را منفجر کرد، باردار میبود؛ حادثهای که باعث شد النا از ارتفاع قابل توجهی سقوط کند. تولد «برایان کوچک» نه فقط یک معجزه بلکه یک حفره بزرگ در روایت داستان است.
۴. تطهیر دکارد شاو – کشتن هان باید حد نهایی شرارت میبود
دیر یا زود باید جیسون استاتهام وارد مجموعهی Fast and Furious میشد، مخصوصاً با توجه به گسترده شدن بازیگران و تبدیل شدن مجموعه به یک فرنچایز اکشن تمامعیار. ورودش هم ارزش انتظار را داشت، چون یکی از جذابترین و مهیبترین شخصیتهای منفی این سری را به تصویر کشید. شاو تقریباً شکستناپذیر است و با تمرکزی مرگبار، تنها هدفش را دنبال میکند: انتقام گرفتن از کسانی که به برادرش آسیب زدهاند.
اما در نهایت، نهتنها شاو توسط دام و خانوادهاش بخشیده میشود، بلکه طبق آنچه در فیلم سینمایی Fast & Furious Presents: Hobbs & Shaw میبینیم، حتی از سوی قانون نیز به عنوان فردی مثبت تلقی میشود. با اینحال، عجیبترین صحنه با حضور دکارد شاو، علیرغم تمام صحنههای اغراقآمیز و غیرواقعیاش، حضور او در باربیکوی خانوادگی در فیلم سینمایی The Fate of the Furious است. او به طرز غیرقابلباوری بهسرعت بخشیده میشود، آنهم در حالی که یکی از محبوبترین اعضای گروه یعنی هان را کشته بود. اعمال شاو در فیلم Furious 7 چیزی کمتر از تروریسم بینالمللی نیست و با این وجود، حالا او عضوی از «خوبها» است. این تغییر موضع، کاملاً غیرمنطقی است و اگر او بهعنوان شخصیت منفی باقی میماند، مجموعه بهره بیشتری میبرد.
۳. هویت واقعی جیکوب – اینهمه مدت پنهان ماندن برادر تورتو بیمعناست
ورود جان سینا به فرنچایز Fast and Furious، مثل جیسون استاتهام، اجتنابناپذیر و مورد انتظار بود. او با جذبه طنزآمیز خاص خودش در فیلم سینمایی Fast X صحنههای بهیادماندنی و خندهداری رقم زد. با این حال، خلأهای منطقی مربوط به شخصیت او را نمیتوان نادیده گرفت. ظاهراً دومینیک و میا همیشه برادری به نام جیکوب داشتهاند که تصور میکردند مرده است و به همین دلیل در طول هشت فیلم نامی از او نبردهاند.
این موضوع باعث میشود جمله معروف دام که میگوید «خانواده همه چیز است» مضحک به نظر برسد. داستانی که برای توضیح غیبت جیکوب ارائه میشود، به طرز واضحی عجولانه است و پر از تناقضاتی چون ناآگاهی دام از بدهیهای پدرشان و غیبت کامل مادر خانواده در کل داستان. نحوه رفتار دام با جیکوب کاملاً یادآور بیتوجهی است و اگر جیکوب عضوی از خانواده تورتو نبود، هم خودش و هم دام بهتر جلوه میکردند. بدتر از همه، حلوفصل تمام مسائلشان در یک نگاه ۱۵ ثانیهای حین رانندگی، بزرگترین حفره روایی کل ماجرا است.
۲. تخصص عجیب تج در هک کردن – نابغه کامپیوتر شدنش از ناکجاآباد آمد
وقتی برای نخستینبار تج پارکر را در فیلم ۲ Fast 2 Furious میبینیم، برایان او را بهعنوان کسی معرفی میکند که در امور الکترونیکی سررشته دارد. او فقط یک مکانیک است که ماشینها را برای مسابقات خیابانی دستکاری میکند و با برگزاری مسابقات پول درمیآورد. اما این وضع خیلی دوام نمیآورد. تا زمانی که به فیلم Fast Five برسیم، تج به طور کامل به یک «آدم فنی» در خدمت تیم بدل شده است و کمی بعدتر، او یک هکر نابغه میشود.
در فاصله بین فیلم Fast & Furious 6 تا فیلم Furious 7، تج ناگهان به هکری چنان ماهر تبدیل میشود که میتواند با رمزی، یکی از توانمندترین هکرها در این ژانر، همپایه جلو برود. این در حالی است که مجموعه Fast and Furious فرصت مناسبی را برای اینکه یک شخصیت زن در نقش «هکر پشتصحنه» حضور داشته باشد از دست داد. از آن بدتر، تلاشهای مکرر فیلمنامهها برای توجیه وجود همزمان تج و رمزی در تیم، فقط بر عمق این حفره روایی میافزاید. تج باید به همان نقش مکانیک/متخصص فنی محدود میماند و رمزی باید هکر اصلی گروه باقی میماند.
۱. استخدام گروه دام توسط آقای نوبادی – همهشان مجرمان تحت تعقیب بودند
در گذر زمان، مجموعه Fast and Furious از داستانی درباره مجرمان خیابانی عاشق ماشین، به داستان گروهی از شبه ابرقهرمانانی بدل شد که با پرواز دادن ماشینها جلوی آخرالزمان را میگیرند. این تحول آنقدر شدید است که با عقل جور درنمیآید چرا نهادهای امنیتی باید چنین افرادی را برای انجام مأموریتهای ویژه استخدام کنند. افزون بر آن، اعضای گروه نهتنها سابقه کیفری دارند، بلکه منطقی هم نیست که چنین مهارتهایی داشته باشند.
تا قبل از فیلم Furious 7، داستانهای مجموعه عمدتاً انگیزههای شخصی داشتند و فقط برایان بود که سابقهای در حوزه اجرای قانون داشت. حتی ارتقای شغلی او، با توجه به بارها و بارها کمک کردنش به دام در فرار از قانون هم عجیب است. اما مسئله بزرگتر، استخدام همه اعضای تیم توسط آقای نوبادی است، شخصیتی که مشخص نیست چرا باید به گروهی از مجرمان اعتماد کند، آن هم برای انجام مأموریتهایی که هیچ سابقهای در انجام آن ندارند. فیلم Furious 7 این گروه را ناگهان به مأموران قانون بدل میکند و این چرخش ریشهای تا خود فیلم Fast X هم هرگز طبیعی جلوه نمیکند.