راهنماتو-بعضی آدمها به محض آنکه به آرزویشان میرسند، دلزده میشوند و بعد دوست دارند که زودتر موقعیت را تغییر دهند و باز در حرکت و جابهجایی باشند. فرقی نمیکند که این خواسته چه باشد، از ترفیع شغلی تا به دست آوردن دل کسی که مدتها به دنبالش بودهاند، به محض دستیابی به هدف، انگار میلشان فروکش میکند.
به گزارش راهنماتو، به نظر میرسد که برای بسیاری از آدمها این مشکل آشناست. این مشکل فراگیر و جهانی است: این امر به ساختار شرایط انسان مرتبط و مبتنی بر میل و هوس است.
همه ما میل چیزهایی را داریم – تشنه ماجراجویی هستیم و میل داریم که هیجانهای تازه را تجربه کنیم. ما همان گربهای هستیم که بدون خستگی میل به دنبال کردن موش دارد. ما خانه بزرگتر و پول بیشتر میخواهیم و همیشه به دنبال زیبایی فراتر هستیم. ما تا زمانی به یک پروژه متعهد میمانیم که حوصلهمان را سر نبرد، بعد از آن میخواهیم یک پروژه دیگر را شروع کنیم.
بنابراین، برای آنکه بدانیم چرا خیلیهامان مدام تشنه تغییر هستیم، باید به ماهیت میل انسان مراجعه کنیم. اما این تصور غلط است که فکر کنیم آدمهای دیگر از وضعیتشان کاملا راضی هستند و به زندگیشان کاملا عشق میورزند. برای همه، مرغ همسایه همیشه غاز است. اصلا باور نکنید که پستهای شبکههای اجتماعی بازتابدهنده زندگی واقعی افراد و آنچه در درونشان میگذرد، باشد.
اما میتوانیم با اغماض جهان را به یک دو قطبی تقسیمبندی کنیم: جهان آنهایی که میل به تغییر دائمی دارند و مدام ناراضی هستند و جهان بوداهای جهان که از زندگیشان راضی هستند.
آیا آنهایی که مدام میل به تغییر دارند باید تبدیل به بوداها شوند یا برعکس؟ و آیا چنین چیزی اساساً ممکن است؟
بودا: امیال را خاموش کنید
بودا قبل از آنکه بودا شود یک شاهزاده نازپروده به نام سیذارتا بود. اما طی چند روز، شاهد 4رویداد بود که نگرش او به زندگی را به تمامی تغییر داد و او را برای سفر بودایی آماده کرد. در یکی از آن روزها، در حالیکه در یک بازار قدم میزد، مردمی را دید که دور هم جمع شده بودند و اسب میفروختند. انفجار حس وجود پول و حرص و تجملات در این فضا به او دست داد. اما درست در گوشهای از همین مکان پیرمردی نشسته بود و کاسه گدایی جلویش گذاشته بود و نظارهگر منظره بود.
سیذارتا از محافظاش پرسید: «این مرد کیست؟» او پاسخ داد: «او راهبی است که به مالکیت پشت پا زده است.»
آن شب سیذارتا به میل فکر کرد. دو تصویر در ذهن او بود: کلافگی زیاد از حد بازاریان و آرامش و خونسردی راهب.
در آن لحظه او به واسطه میل منقلب شد. میل سمی بود که تو را تغییر میداد اما اعتیاد نیز بود. هر چه بیشتر امیال خود را ارضا کنی، به میلهای بیشتری نیاز داری. هر چه بیشتر به دست بیاوری، بیشتر میخواهی. بنابراین، مثل مستی که همه نوشیدنی الکلی را دور میریزد تا از شر مستی بیشتر خلاص شود، سیذارتا هم تصمیم گرفت به همه امیالش پشت کند. البته کار سادهای نبود و بودا یک راه هشتگانه را طی کرد.
اما به نظر نمیرسد که همه آدمها نیاز داشته باشند تا همه تعلقات مادی را مثل یک راهب کنار بزنند.
زیگموند فروید: میل سرکوبشده خطرناک است
به نظر میرسد که همهمان میتوانیم با سیذارتا همدلی کنیم. وقتی یکی از تارکهای دنیا را درحالیکه چهارزانو نشسته و به عابران لبخند میزند، میبینیم، بخشی از وجودمان احتمالا میگوید: «این خوب است.»
اما حتی اگر به این تشخیص باور داشته باشیم که امیال ما میتوانند منجر به رنج ما شوند، احتمالا با نسخه بودا، مبنی بر پشتپا زدن به امیال، موافق نباشیم.
بسیاری از فلاسفه با نادیده گرفتن و سرکوب امیال مخالف بودند. برخی مانند آرتور شوپنهاور، تا حدی با این تفکر مخالف بود، که میگفت چنین کاری غیرممکن است و ما نمیتوانیم عطشمان را فرو بخوابانیم. بقیه، مانند فردیک نیچه، استدلال میکنند که زندگی بدون میل درمانی بدتر از خودِ بیماری است – حتی احتمالا غیرانسانی است.
اما زیگموند فروید درباره هر دو نقطهنظر استدلالهایی دارد. فروید نیز با بودا موافق است که همه انسانها صاحب امیالی هستند که رفتار و اعمالشان را هدایت میکنند. ما هم انرژیهای ابتدایی و حیوانی مانند لیبیدو داریم و هم امیال منطقی مثل میل به داشتن دوستان بسیار.
اما فروید با بودا در این نکته اختلاف نظر داشت که ما میتوانیم از شر این امیال خلاص شویم؛ او معتقد بود که ما صرفا این امیال را پنهان میکنیم. ما میتوانیم تظاهر کنیم که این امیال وجود ندارند یا آنها را به عمق وجودمان هل بدهیم. اگر درباره فروید مطالعاتی داشته باشید، میدانید که پسزدن امیال خوب نیست. وقتی ما چیزی را دفن میکنیم، همان چیز به روشهای ناسالمی خودش را بروز میدهد. امیال سرکوبشده رشد میکنند و به شکل روانرنجوریها و بیماریهای روانی منفجر میشوند.
همانطور که فروید میگوید: «افراد سرکوبشده معمولا ناخودآگاه باقی میمانند و به کمک آن میتوانیم فرایندهای متعددی از بیماری و روانرنجوری را توضیح دهیم.»
بنابراین، اگر دلتان یک چیز جدید – شغل تازه یا رابطه تازه – میخواهد، ممکن است بخواهید قدری بودا-وار رفتار کنید و میلتان را تبخیر کنیم. با تأمل و مراقبه به نظر میرسد که بخشی از این میل از بین میرود. اما فروید میگوید میل ارضانشده میتواند به شکلهای دیگری که، زشت هم هستند، خودش را بروز بدهد. این امیال بالاخره راهی برای گریز پیدا میکنند. آن راه تازه، ممکن است نسبتا قابل قبول باشد یا به بیماریهای روانی و روانرنجوری منجر شود.
در هر دو صورت، توصیه فروید آن است که عطش و میل تازه را نادیده نگیرید، سعی کنید درباره آن کاوش کنید، آن را بررسی و موشکافی کنید (که البته به رواندرمانگر نیاز دارد)
میانه راه بودا و فروید: رابطه بهتری با میلتان پیدا کنید
برای آنکه از بین نظرات بودا و فروید یک راه میانه پیدا کنیم، لازم است که ماهیت انسان را بشناسیم. نخست بپذیریم که بیقراری ماهیت انسان است. بودا معتقد بود ما رنج میکشیم چون امیال بیانتهایی داریم. راه حل او برای فرونشاندن همه امیال ممکن است از منظر بسیاری از آدمها زیادی افراطی به نظر برسد، اما ریشه در این خرد دارد که اگر مدام به دنبال چیز بعدی باشیم، هیچوقت تشنگیمان رفع نمیشود و به رضایت نمیرسیم.
از طرف دیگر، نظریه فروید، نکتهسنجانه، میگوید که سرکوب کردن امیالی که در عمق وجودمان نهادینه شدهاند، منجر به فرونشاندن و خاموش کردن آنها نمیشود. اگر این امیال را سرکوب کنیم، خودشان را به اشکالی مضر نشان میدهند و برای ما اضطراب ایجاد میکنند.
پس چه کنیم؟
پیشنهاد این است که امیالمان را بدون آنکه برده آنها شویم بشناسیم. به جای آنکه تشنگی مفرطمان را انکار کنیم یا بیپایان آن را تقویت کنیم، آنها را کشف کنیم. بفهمیم که این میل از کجا ناشی شده است و چه معنایی دارد. توصیه بودا را هم مد نظر داشته باشیم که ما نباید اجازه دهیم که امیالمان بر ما تسلط پیدا کنند.
باید پشت امیالمان آگاهی باشد. باید ریشه خواستهها و میلهایمان را بفهمیم. یعنی باید آزادی را پیدا کنیم – امیالمان را به کل سرکوب یا طرد نکنیم اما با آنها رابطه آگاهانهتری شکل بدهیم.