راهنماتو- آیا یک متولد دهه 60 هستید اما حس میکنید علایق و سلایقتان شبیه به یک دهه 80ای است. بر این اساس آیا میتوان گفت که تعلق به یک نسل ارتباطی به سن و سال ندارد؟
به گزارش راهنماتو، ما میدانیم که نسلهای متفاوتی وجود دارند و حتی وقتی میخواهیم آنها را توصیف کنیم صفات کلیای را در مورد همه کسانی که به آن نسل خاص تعلق دارند استفاده میکنیم. اما به نظر میرسد که قبلاً نسلها قبلاً سادهتر بودند: نسل پدر و مادر و نسل پدربزرگ و مادربزرگ داشتیم. اما این روزها، اسمهای زیادی در جدول نسلبندی مشاهده میشود. نسل ساکت، نسل بیبیبومرها، نسل ایکس، نسل هزاره، نسل زد و در جدیدترین مورد با نسل آلفا مواجه هستیم.
هر کدامتان که همین حالا دارید این مقاله را مطالعه میکنید به یکی از این نسلها تعلق دارید. خوشتان بیاید یا نه، هر کدامتان در یک چارچوب مشخص و تنگ جای میگیرید و مجبور هستید که نشانههایی از نسلی که به آن تعلق دارید را با خودتان حمل کنید. شما نمیتوانید خودتان را خود-خوانده متعلق به یک نسل متفاوت بدانید. سن، یک مفهوم ثابت و تغییر ناپذیر و خام است که برچسبی روی هویت شما میزند.
هر برچسب نسلی حاوی کلیشههای خاصی است. اگر متعلق به نسل بومرها باشید، توشهای پروپیمان دارید و اگر متعلق به نسل هزاره هستید، نقشهایی برای ایفا کردن دارید. پرسش اصلی همین است: چه نقشهایی؟
به لحاظ فنی، سن تنها چیزی است که روی این برچسبهای نسلی وجود دارد. شما همانقدر که نمیتوانید چینوچروک صورت و درد رماتیسم را با آرزو کردن از خودتان دور کنید، نمیتوانید آرزو کنید که ای کاش نسل ایکس نبودید. اما دست نگه دارید. موضوع نسلها به همین سادگی هم نیست. اول بیایید ببینیم چرا برچسبهای نسلی ضروری هستند و چرا به برچسبهایی نیاز داریم که آدمها را به واسطه آنها تعریف کنیم. و بعد ببینیم که هر کدام از این نسلها چه ویژگیهای منحصربهفردی دارند و آیا با دانستن این ویژگیها و ارزشهای هستهای، ما میتوانیم خودمان را خود-خوانده، متعلق به نسل زد بدانیم یا هر نسل دیگری به جز نسلی که به لحاظ سنی به آن تعلق داریم، بدانیم؟
اریکسون: کشش از جهات مختلف
روانشناس آلمانی، اریک اریکسون، در اواسط قرن بیستم، یکی از معروفترین اظهارات حوزه فراروانشناسی را به ما معرفی کرد: بحران هویت. بحران هویت هر برههای از زندگی است که تصور میکنید دارید از جهات مختلف کشیده میشوید. بحران هویت میتواند در هر دورهای اتفاق بیفتد اما بیش از همه با دوران یاغیگری نوجوانی، تجربه و کشف مرتبط است. این دوره زمانی است که کودک آنقدر بزرگ شده که بخواهد دست به اکتشاف و کاوش بزند اما در عین حال هنوز آنقدر کودک است که به آغوش گرم پدر و مادر و غذایی که به او میدهند، نیاز دارد.
از نظر اریکسون، این دوره تنش و تحول معمولاً به شکلگیری هویت منجر میشود که باعث میشود نوجوان به گروهی بپیوندد و مجموعهای از ارزشها را برای خودش اتخاذ کند. سبک زندگی نوجوانات معمولاً از قواعدی مشابهی تبعیت میکند: سبکهای گوتیک، خوره فیلم و ریاضیات و یاغیگری و مبارزه با هنجارها و .... اریکسون استدلال میکرد که انسانها نیاز دارند که به نوعی به یک قبیله تعلق داشته باشند. ما نیاز داریم به مثابه چیزی کسی و چیزی شناخته شویم.
در طول تاریخ، کشورهای متفاوت بر عناصر متفاوتی از این قبیلهگرایی تمرکز کردهاند. بعضی کشورها ممکن است بر اساس قومیت، تحصیلات، شغل، ثروت، مذهب یا جغرافیا محدوده قبایل را مشخص کنند. مثلاً بریتانیا در طول تاریخ از «طبقه» برای مرزبندی بین قبایل استفاده کرده است. در این بین پیوستن به فهرست «روشهای متفاوتی که خودمان را به واسطه آنها از دیگران جدا میکنیم»، یک نسل را شکل میدهد. اما ما به نسلی خاص تعلق داریم و آوازهای خودمان را میخوانیم و زندگی دیگرانی که به نسل ما تعلق ندارند را دستاویز تمسخر قرار میدهیم. جنگ میان نسلها وجود دارد.
نسل من به چه معنی است؟
جیمز مارسیا، روانشناسی بود که کار اریکسون را ادامه داد. او استدلال میکند که «بحران هویت» ما وقتی به نقطهای از «دستاورد هویتی» میرسیم، یعنی آنجایی که فعالانه و هوشیارانه تصمیم میگیریم کیستی خودمان را انتخاب کنیم، حل و فصل میشود. درحقیقت ما در میان بازار چرخ میزنیم، گزینههای متفاوت را بررسی میکنیم، لباسهای مختلف را بر قامتمان برانداز میکنیم و سعی میکنیم که با آدمهایی که مثل ما هستند حرف بزنیم و نهایتاً به نسخهای از خودمان که میخواهیم باشیم، متعهد میمانیم. خلق هویت یک فرایند فعال از انتخاب کردن بین گزینههای متفاوت است.
نسلها اینگونه نیستند. ما نمیتوانیم انتخاب کنیم که به یک نسل خاص تعلق داشته باشیم. یک فرد 16ساله که میخواهد تصمیم بگیرد که باشد، نمیتواند بگوید «میخواهم یک بومر باشم.» اما آیا این درست است؟ آیا عادلانه است؟ آیا تاریخ تولد ما باید بتواند تنها عاملی باشد که برچسب نسلی ما را تعیین میکند؟
پاسخ کوتاه، بله، است. خوب یا بد، اسامیای مثل «نسل زد» یا «هزاره» صرفاً شاخصهای سنی نیستند. این برچسبها ارزشها و علائم خاصی را حمل میکنند. ما نمیتوانیم بدون در نظر گرفتن تفاوتهای ظریف نسل بومر، صرفاً این اصطلاح را با « 60 تا 80سالگی» جایگزین کنیم.
یک نسل اساساً به واسطه دو چیز تعریف میشود: بافت اجتماعی که این نسل در آن رشد کرده و تکنولوژیای که برای این نسل در دسترس بوده است.
مثلاً نسل زد را در نظر بگیرید، این نسل «بومیهای دیجیتالی» هستند. آنها در بافت اجتماعیای رشد کردند که اینترنت همه جا حاضر بود و مصرف رسانهها و بیشتر تعاملاتشان در فضای آنلاین رخ داده است. همچنین به نظر میرسد که این نسل با توجه به اینکه در اقلیم در حال تغییر، نظم جهانی در حال تغییر و نگرشهای در حالِ تغییر نسبت به مفاهیم عدالت، برابری و انصاف بزرگ شده است، نسبت به نسلهای قبل از خود ایدئالگراتر است.
تغییر معنایی و انتخاب نسل خود
خب با توجه به آنچه گفته شد، اگر ویژگیها و ارزشهای خاص هر نسل را شناسایی کنیم، میتوانیم نسل خودمان را انتخاب کنیم؟ باز هم پاسخ نه است. حداقل در حال حاضر نمیتوانید. دلیلش آن است که اصطلاحاتی مثل «هزاره» و «نسل زد» نیازمند آن است که شما در سنین خاصی باشید که بعد باعث این خطای منطقی میشود که فرض بگیرید باید به شکل خاصی نیز رفتار و عمل کنید.
دلیل آنکه میگوییم فعلاً نمیتوانید چنین کاری کنید، وجود مفهوم به نام «چرخش معنایی» است. این اصطلاحی است که زبانشناسان وقتی میخواهند تغییر معنای یک واژه در طی زمان را نشان دهند، از آن استفاده میکنند.
به نظر میرسد که ما در حال چرخش معنایی در حوزه نسلها هستیم. بله، شما میتوانید فردی متعلق به نسل بومرها باشید، اما لزوماً رفتارهای بومری انجام ندهید. همین حالا هم رایج است که میگویند، فلانی با اینکه دهه 60 متولد شده اما ذهنیت دهه هشتادی دارد! یا بیشتر از اینکه شبیه همنسلهاش رفتار کند، شبیه نسل ایکس رفتار میکند!
بنابراین بعید نیست که روزی برسد که ما این برچسبهای نسلی را نه بر اساس محدودیتهای سن شناسنامهای که بر اساس معنای متفاوتشان استفاده کنیم.