راهنماتو - آیا از کمالگرایی در رنج هستید؟ کمالگرایی آسیبزننده شامل تعیین استانداردهایی در زندگی است که آنقدر بالا و بلندمرتبه هستند که دستیابی به آنها تقریباً ناممکن میشود.
به گزارش راهنماتو، کوشش برای خشنود کردن همه و ترس از موفق نشدن از سایر ویژگیهای آدمهای کمالگرا است.
بعضیها به اشتباه کمالگرایی را با تمایل افراد به عالی انجام دادن کارها اشتباه میگیرند. اما در واقعیت این دو با هم فرق دارند. کمالگرایی، ما را تشویق نمیکند که به دنبال شیوههایی برای خوب انجام دادن کارها باشیم بلکه اغلب منجر به انتقادهای بسیار سنگین و سخن از خودمان میشود. استرسمان را بالا میبرد و هم به لحاظ روانی و هم جسمی برای سلامتیمان چالش ایجاد میکند. کمالگرایی همچنین میتواند به باور ما نسبت به خود-انگارهمان آسیب بزند و باعث شود که فکر کنم کلاً موجود دوستداشتنیای نیستیم.
چرا آدمها کمالگرا میشوند؟
کمالگرایی دلیل واحد ندارد. جنسیت، فرهنگ، شخصیت و تجربههای زندگی در تبدیل شدن آدمها به یک کمالگرا نقش دارند. سبکهای فرزندپروری نیز میتوانند منجر به کمالگرایی شوند و علتش هم آن است که والدین تأثیرات بسیار عمیقی روی رشد عادتها، ارزشها، باورها و ادراک افراد از خودشان دارند.
در این مقاله میخواهیم 4سبک فرزندپروری را با شما در میان بگذاریم که به احتمال زیاد باعث میشوند، فرزندانی کمالگرا پرورش بدهید.
1. والدین مطالبهگر
والدین مطالبهگر شاخصهای بیرونی برای ارزیابی موفقیت فرزندان تعیین میکنند. نمره، عنوان و عقاید دیگران درباره موفقیت فرزندانشان شامل این شاخصها میشود. آنها فکر میکنند که فرزندانشان دنباله خودشان هستند و عزت نفس و اعتماد به نفس خودشان را به موفقیتها و دستاوردهای بچههایشان گره میزنند. وقتی فرزندشان نمیتواند به این استانداردها دست پیدا کند، آنها احساس شرم و خجالتزدگی میکنند. والدین مطالبهگر به جای آنکه از فرزندشان بپرسند چه میخواهد، چه نیاز دارد و چه احساسی دارد، به او میگویند که چه کار بکند. این رفتار حتی تا سنین بزرگسالی نیز ادامه پیدا میکند. آنها اغلب حملات کلامی (فریادها بلند، ناسزاگویی و برچسبزنی) را به کار میبرند و از نظم فیزیکی برای آموزش فرزندشان استفاده میکنند. آنها میخواهد به بچه بیاموزند که اگر شکست بخورد یا نافرمانی کند مورد پذیرش والدین نیست. آنها فکر میکنند که روشهای سختگیرانه فرزندپروری منجر به موفقیت فرزندان میشود.
فرزندان والدین مطالبهگر اغلب احساس ناکافی بودن دارند چون مدام حس میکنند که نمیتوانند مطالبات و انتظارات والدین را برآورده کنند. این بچهها اغلب نمیتوانند بفهمند که حقیقتاً در زندگیشان چه میخواهند چون مدام در حال برآورده کردن اهداف و ایدئالهای والدینشان بودهاند. آنها فقط زمانی حس دوستداشتنی بودن دارند که بتوانند دیگران را از خودشان راضی و خشنود کنند. تمایل زیاد به کمالگرایی درواقع تبدیل به استراتژی آنها برای مورد پذیرش واقع شدن، دوست داشته شدن و مورد توجه قرار گرفتن میشود.
2. والدین کمالگرا
کمالگرایی را میتوان آموخت. بچههایی که با والدین کمالگرا، هدفمحور و هدف-راهبر بزرگ میشوند، الگویشان کمالگرایی میشود و تشنه دستیابی به کمال هستند. کمالگرایی زمانی بسیار تشویق میشود که بچهها به جای آنکه به خاطر شخصیت و تلاششان تحسین شوند، به خاطر دستیابی به دستاوردهایشان به شکلی افراطی تشویق و تحسین میشوند. وقتی تمرکز به جای فرایندها یا هویت بچه، روی دستاوردهایش است، او تبدیل میشود به فردی کمالگرا.
والدین کمالگرا عموماً دوستداشتنی هستند و لزوماً انتظارات غیرواقعی مستقیمی برای بچهها تعیین نمیکنند. اما آنها تبدیل به الگویی میشوند که برای خانه بینقص، خانواده کامل و ظاهر عالی از طریق دستیابی به تحصیلات داشگاهی عالی و پول خوب ارزش قائل است.
3. والدین حواسپرت
والدین حواسپرت نیازهای مادی و فیزیکی بچهها را برآورده میکند اما نیازهای عاطفی او را نادیده میگیرد. معمولاً این والدین خوب به نظر میرسند اما از احساس واقعی فرزندشان مطلع نیستند. آنها نمیدانند که فرزندشان حقیقتاً چه میخواهد یا چطور رفتار خودشان روی فرزندشان اثر منفی میگذارد. والدین حواسپرت ممکن است که ساعتها کار کنند که باعث میشود هم به لحاظ فیزیکی و هم عاطفی در دسترس بچههایشان نباشند یا ممکن است که بخش زیاد وقتشان را شبکههای اجتماعی سپری کنند. بقیه معمولاً همیشه سرشان شلوغ است، برای انجام کارهایشان عجله دارند و وقتی کافی ندارند که لحظهای مکث کنند و به امور بچههایشا برسند.
آنها ممکن است خیلی واضح نشان دهند که والدین مطالبهگری هستند اما رفتارشان نشان میدهد که موفقیتها و دستاوردهای آدمها هستند که ارزششان را نشان میدهند. عدم توجه آنها همچنین میتواند به فرزندشان نشان دهد که کافی نیستند، به قدر کافی باهوش نیستند، به اندازه کافی متمرکز یا با استعداد نیستند که لیاقت توجه آنها را داشته باشند.
4. والدین فروپاشیده
والدین منکوب یا فروشاشیده فاقد مهارتهای لازم برای حل و فصل چالشهای زندگی و نیازهای فرزندانشان هستند. آنها ممکن است به دلیل روانزخمها، بیماریهای ذهنی، اعتیاد یا ایرادهای شناختی دچار فروپاشیدگی مزمن باشند. یا شاید به دلیل عوامل استرسآور مزمن مثل داشتن یک فرزند بیمار، بیکاری، فقر، مشکلات سلامتی یا زیستن در جامعه ناامن دچار این وضعیت شده باشند. والدین فروپاشیده هم حواسپرت و خسته هستند و هم نمیتوانند محیطی امن و پرورشدهنده برای فرزندانشان ایجاد کنند.
در خانوادههای فروپاشیده، یا قوانین منسجم و ساختار وجود ندارد یا قوانین بسیار سختگیرانهای وجود دارد. والدین فروپاشیده یا انتظارات غیرواقعی از فرزندشان دارند – مثل اینکه از یک فرزند 5ساله بخواهند که خانه را تمیز کند یا غذا آماده کند – یا هیچ انتظاری از آنها ندارند.
بزرگ شدن در دستان والد فروپاشیده گیجکننده است و فرزندان معمولاً خودشان را مقصر مشکلات خانواده میدانند. آنها ممکن است دچار این ذهنیت شوند که اگر آنها بچه خوبی باشند، بقیه هم خوشحالتر خواهند بود. آنها در درونشان فکر میکنند که «اگر تو نمرههای بهتری بگیری، بابا اینقدر استرس نداره دیگه.» «اگر کامل باشند، مامان دیگه قهر نمیکنه.» بنابراین والدین فروپاشیده ممکن است خیلی مستقیم بچههایشان را مقصر بدانند و باورهای آسیبزای آنها را تشدید و تقویت کنند.
در پاسخ کودکان از کمالگرایی برای ایجاد حس کنترل و ثابت استفاده میکنند. بنابراین احتمالاً تلاش میکنند برای جبران حس عدم کفایت در دوران کودکی، تبدیل به کمالگرای بینقص شوند. ممکن است در کوچکترین چیزها رئیسمأبانه رفتار کنند یا کوشش کنند تا هیچ نقصی نداشته باند تا احساس ناکافی بودن و سرزنشهای کودکی ار جبران کنند.