
نداشتن مسیری متناسب با روحیات نوجوان، ریشه اصلی این سردرگمیست. در واقع مسیر شغلی نسخه آماده نیست بلکه مثل ساختن یک سازه است؛ با آجرهای تجربه، گفتوگو، آزمون و کشف؛ نوجوانی بهترین زمان برای ساختن این پایههاست، پیش از اینکه با هزینه زیاد، دوباره از صفر شروع شود.
شناخت مسیر بدون ابزار ممکن نیست. آزمونهای شخصیتشناسی مثل MBTI یا هالند میتوانند تصویر اولیهای از ویژگیهای فردی، ترجیحات و تیپهای شغلی سازگار ارائه دهد. این آزمونها نقطه شروعاند، نه پایان چرا که نتیجه آن باید توسط متخصص تحلیل شود.
هیچ چیز بهاندازه دیدن دنیای واقعی مشاغل نمیتواند تصور نوجوان را به سمت واقعیت سوق دهد. گفتوگو با افراد فعال در حرفههای مختلف و حتی تجربه قرار گرفتن کنار آنها، میتواند خیالپردازیها را تعدیل کرده و نگرشی نزدیک به واقعیت از کار و زندگی حرفهای در جامعه بسازد.
همچنین از آنجایی که مدرک به تنهایی برای ورود به بازار کار کافی نیست، نوجوان باید در موقعیتهایی چون کارگاههای آموزشی، پروژههای گروهی یا فعالیتهای داوطلبانه قرار بگیرد تا مهارتهایی مانند مدیریت احساسات، گفتوگوی مؤثر، حل مسئله و تصمیمگیری را در عمل بیاموزد.
گاهی نگاه خانوادهها به مشاغل، محدود به گزینههاییست که شناختهشده، جایگاه اجتماعی دارد یا آماده و تضمینشده تلقی میشود اما مسیر همه نوجوانها، لزوماً در این قالبها نمیگنجد. حمایت واقعی، یعنی کمک کنیم نوجوان دنیای وسیعتری را ببیند، نه صرفا مسیرهای تعیین شده.