فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
بگرفت کار حسنت، چون عشق من کمالی
خوش باش زان که نبود این هر دو را زوالی
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل
آید به هیچ معنی زین خوبتر مثالی
شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی
آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی
وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی.
چون من خیال رویت جانا به خواب بینم
کز خواب مینبیند چشمم به جز خیالی
رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت
شد شخص ناتوانم باریک، چون هلالی
حافظ مکن شکایت گر وصل دوست خواهی
زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی
شرح لغت: خط: به فتح اول مهره
تفسیر عرفانی:
هر آن کس که طالب دوست و عشق او را در جان بپرورد، عشقش نابودی نمیپزیرد. در این صورت اگر لحظهای به وصالش نایل گردد، به منتهای آرزویش خواهد رسید. عاشق حقیقی کسی است که تاب فراق دوست را نداشته باشد. چنان که لحظهیی دوری از معشوق در نظرش بسیار جلوه کند.
تعبیر غزل:
از تنبلی و تنپروری هیج کس به مقامی دست نیافته است. آرزوهای بزرگی در سر داری، ولی همتت به بزرگی آرزوهایت نیست. بدان که گوهر قیمتی از کام نهنگان درآرند.