فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود
ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق
هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود
ای معبر مژدهای فرما که دوشم آفتاب
در شکرخواب صبوحی هم وثاق افتاده بود
نقش میبستم که گیرم گوشهای زان چشم مست
طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود
گر نکردی نصرت دین شاه یحیی از کرم
کار ملک و دین ز نظم و اتساق افتاده بود
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود
شرح لغت: حقهی مهر: به ضم اول و تشدید دوم آوند مهر و محبت، استعاره مکنیه /دل نگران: پریشان خاطر و هراسان / زلف هندو: گیسوی سیاه دلربا.
تفسیر عرفانی:
گوهر خزانهی اسرار به همان گونه که بود هست و صندوقچهی مهر با همان مُهری که بود باقی مانده. مقصود او از این شعر این است که وارستگانی که صندوقچهی قلب شان به مهر دوست ممهور گشته، هر چند در برابر معشوق جان فدا کنند، اما باز هم دل در تب و تاب دارند و سوز دل بر وجودشان حاکم است.
تعبیر غزل:
پیش از این با معشوق خود بیشتر مدارا میکردی، طوری که در این امر شهره داشتی. حال کمتر با او توجه میکنی، اما او هنوز منتظر لطف توست، زیرا به اخلاق خوب تو ایمان دارد. مطمئن باش که خداوند رزاق است. حال به فکر عذرخواهی و دلجویی از او باش!