فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت
حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت
به نوک خامه رقم کردهای سلام مرا
که کارخانه دوران مباد بی رقمت
نگویم از من بیدل به سهو کردی یاد
که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت
مرا ذلیل مگردان به شکر این نعمت
که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت
بیا که با سر زلفت قرار خواهم کرد
که گر سرم برود برندارم از قدمت
ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتی
که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت
روان تشنه ما را به جرعهای دریاب
چو میدهند زلال خضر ز جام جمت
همیشه وقت توای عیسی صبا خوش باد
که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت
شرح لغت: رشحه به فتح اول و سکون دوم تراوش/ کارخانه دوران: کارگاه روزگار/ بیدل: عاشق
تفسیر عرفانی:
طالبان کوی یار که همواره در پی عشق او هستند به خاطر این بخت و اقبال به خود میبالند و خواهان آن هستند تا به واسطه عشقشان در درگاه معشوق خوار نگردند.
تعبیر غزل:
مشکلی داری که به زودی حل میگردد و غم و غصه ات فراموش میشود. از جایی که انتظار نداری برای حل مشکل تو کمک میرسد.