فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
مدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوحِ خالِ هندویت
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت
و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بیحاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت
شرح لغت: جعد گیسویت: گیسوی مجعد و زلف پیچیده و گرهگیر/ محراب ابرو: قبله ابرو
تفسیر عرفانی:
رهروان درگاه دوست که همواره در راه وصال او صبر پیشه ساخته اند طالب آن هستند که با فانی شدن سرانجام به لقای حضرت دوست برسند و حتی طالب آنند که ذات او را به تماشا بنشینند و در این فلک به وصال او دست یابند.
تعبیر غزل:
در آتش فراق و جدایی در حال سوختن هستی، اما در برابر مشکلات روزگار باید صبر و تحمل داشته باشی. بر امور زودگذر دنیوی تکیه و اعتماد نکن.