فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
سر ما و در میخانه که طرف بامش
به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار
عملت چیست که فردوس برین میخواهی
شرح لغت: قلندر به فتح اول و دوم و سکون سوم و فتح چهارم: درویش
تفسیر عرفانی:
راه عشق، راهی ست پر از دام و دانه که سالکان بسیاری در خود گرفتار می سازد. از این رو سالکان به مرشدی نیازمندند تا به واسطه او را را باز شناسند و گرفتار گمراهی نگردند. جرعه یی از شراب معرفت دوست سالکان را از اسرار دو جهان آگاه می سازد.
تعبیر غزل:
باید به شما به خاطر اخلاق نیک و شرم و حیاتان آفرین گفت. سعی کن این احوال را حفظ نمایی و دیگران را نیز به رعایت آن برانگیزی. خداوند به زودی به شیوه یی که تصورش را نمی کنی، برای تو وسایل رفاه و آرامش را فراهم خواهد نمود.