
فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفاالله صبا کز تو پیامی میداد
ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر
کز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود
شرح لغت: ناوک مژگان: به فتح واو تیر مژه /غمزه جادوی تو: کرشمه چشم سحرانگیز تو /طرهی هندو: زلف سیاه/ به وفای تو: تو را به وفاداری ات سوگند میدهم
تفسیر عرفانی:
دیشب در مجلس ما از گیسوی تو سخنی به میان آمد و تا میانهی شب از زنجیر زلف تو گفتگو شد. مقصود او از این شعر این است که عشق مملو از اشتیاق و سرگشتگی ست و آنان که عشق در وجودشان موج میزند، آسوده دل هستند و این راه را با دل خوش سپری میکنند. اما چون حیران دوست گردند، راه رسیدن به دوست راهی برایشان میشود که به سختی و تلاش باید از آن گذر کنند.
تعبیر غزل:
کارت رونق گرفته و خواسته ات برآورده شده. به ظاهر توجه مکن و با مسائل با احساسات برخورد مکن! به حقیقت امور بنگر که سخن بزرگان همواره همین است. اگر به ظاهر امور توجه کنی، همواره سرگردان خواهی بود.