مسلم است ترجیح ما این خواهد بود که این موجودات فضایی نسبت به سایر اشکال حیات و زندگی، مهربان و محترمانه رفتار کنند، اما این احتمال نیز وجود دارد که در یک شوک غیرمنتظره قرار بگیریم.
پیشرفتهای فنی لزوماً به طور خودکار منجر به استیلای اخلاقی نمیشود - واقعیتی که تاریخ خود ما نیز به خوبی گواه آن است. وقتی منابع کاهش مییابد و بقا در خطر است، ملاحظات اخلاقی اغلب اولین مواردی هستند که کنار گذاشته میشوند.
با این حال، اگرچه موجودات فضایی احتمالاً از بسیاری جهات با ما بسیار متفاوت باشند، اما آنها نیز احتمالاً مانند ما مسیر مشابهی از تکامل بیولوژیکی را پشت سر گذاشتهاند. این سیر تکاملی احتمالاً با پیشرفت آنها به سمت هوشمند شدن و رسیدن به حد انجام یک سفر بین ستارهای، ویژگیهای خاصی را به ذهن ما متبادر میکند.
گرچه گرسنگی واقعی برای بیشتر انسانها امری نادر به حساب میآید، اما این حس یک تجربه رایج در میان حیوانات است. گرسنگی شدید حتی میتواند منجر به همنوعخواری شود که در بیش از ۱۰۰۰ گونه از جمله نئاندرتالها و انسانهای اولیه نیز مشاهده شده است. چه بسا در برخی جوامع خاص، آدمخواری به دلایل آیینی صورت گرفته که معروفترین آن در امپراتوری آزتک است. در عصر مدرن ما هم نمونههایی از این دست ثبت شده است.
حال اگر انسانها به جایی رسیده بودند که اعضای همنوع خود را به عنوان منبع غذایی در نظر میگرفتند، پس چرا نباید فرازمینیها به این فکر افتاده باشند؟
به هر حال، یکی از جذابترین ویژگیهای سیاره ما، این است که زیست کرهای متنوع دارد. میتوان تصور کرد که بیگانگان ممکن است ما را به عنوان یک خوراکی عجیب و غریب ببینند. ما هیچ مشکلی با خوردن سایر موجودات باهوش از جمله دلفینها و اختاپوسها نداریم، بنابراین جای تعجب نیست که بیگانگان نیز فاقد چنین احساساتی باشند.
استراتژیهای بقای فرازمینی
این احتمال وجود دارد که هر موجود بیگانه (فرازمینی) باهوش به عنوان یک شکارچی اجتماعی یا شکارچی گلهای عمل کند. به استثنای چند مورد، ما این الگو را در زمین میبینیم. به عنوان مثال، یک بز کوهی یا یک آهو به هوش زیادی نیاز ندارد. تاکتیک اصلی بقای آن این است که بلافاصله با دیدن یک شیر فرار کند. با این حال، شیر باید باهوشتر باشد. برای اطمینان از داشتن یک وعده غذایی، شیر باید حرکت بعدی بز کوهی را پیشبینی کند.
یک گرگ باید حتی باهوشتر از این هم باشد. از آنجایی که گرگ به اندازه یک شیر تنها قوی نیست، باید با گرگهای دیگر گله ارتباط برقرار کند و حرکات آنها را هم در حین شکار پیشبینی کند. حالا فرض کنید برای گونهای که تلاش میکند سیاره خود را از طریق سفر فضایی ترک کند، همکاری اجتماعی حتی حیاتیتر خواهد بود.
ما نمونههای زیادی از حیات هوشمند در سیاره خود - از جمله دلفینها و نهنگها، پرندگان خاصی مانند طوطیها و کلاغها، میمونهای بزرگ و سرپایانی مانند اختاپوس، دهپاها و ماهی مرکب - داریم.
در این میان، اختاپوس ممکن است جذابترین موازی با یک گونه بیگانه باشد. این حیوانات بیمهره، ازجمله حلزونها و حلزونهای بیصدف، در ۶۰۰ میلیون سال گذشته جد مشترکی با انسان نداشته اند، به این معنی که تاریخ تکامل آنها با ما بسیار متفاوت است. حتی آناتومی آنها نیز ماورایی به نظر میرسد، کما اینکه اکثر نورونهای آنها به جای متمرکز بودن در مغز، در سرتاسر هشت بازوی آنها پخش شده است. با توجه به اینکه بدون استخوان هستند، آنها میتوانند از شکافهای کوچک در سنگها عبور کنند.
اختاپوسها حتی به شیطنت معروف هستند. بر خلاف موشها، اختاپوسها اغلب از همکاری در تستهای هوشی که توسط انسانها ابداع میشود، امتناع میورزند. به طور نمونه، هنگامی که کارکنان آکواریوم ونکوور مشاهده کردند که ماهی ها به طور مکرر در طول شب از مخازن خود ناپدید میشوند، دوربین هایی را برای کشف علت نصب کردند. کاشف به عمل آمد که یک اختاپوس در یکی از مخزنهای آب هر شب درپوش مخزن خود را برداشته و به مخزنهای دیگر سرک میکشید تا از ماهی های دیگر مخازن تغذیه کند. این اختاپوس بعد از صرف شام، پوشش های هر دو مخزن را به طور منظم سر جای خود میگذاشت تا اثری از خود باقی نماند.
همانطور که در مستند «معلم اختاپوسی من» دیده میشود، انسانها و اختاپوسها حتی میتوانند نوعی دوستی ایجاد کنند. اما از آنجایی که اندازه نقش مهمی در قلمرو حیوانات بازی میکند، آیا اگر نقش بین غواص و اختاپوس جابهجا میشد، آیا اختاپوس انسان را میخورد؟ آیا ممکن بود اختاپوس «دوست» خود را به عنوان یک وعده غذایی بالقوه در نظر بگیرد؟
حالا که دارید به این فکر میکنید که آیا انسانها به ذائقه موجودات فرازمینی خوش میآیند یا خیر، فقط میتوانیم امیدوار باشیم که که از نظر بیوشیمیایی به اندازه کافی با گونههایی که در دنیای دیگری تکامل یافتهاند متفاوت باشیم. یا اینکه خیلی خوش شانس باشیم که «آنها» ما را سمی غیرلذیذ بدانند یا باعث سوء هاضمه در آنها شویم!
از طرف دیگر، موجودات فضایی ممکن است نوعدوستتر از ما باشند و از حیوانات وحشی در مناطق حفاظتشده نگهداری کنند. نوع دوستی در گونههای غیرانسانی نیز وجود دارد، و معروفترین نمونه آن، دلفینهایی هستند که انسانهای در حال غرق شدن را حتی به قیمت جان خودشان نجات میدهند.
این اعمال معمولاً بین گونههای تا حدی مرتبط اتفاق میافتد، نه اینکه مثلاً بین عنکبوتها و انسانها شاهد آن باشیم. البته ما اصلاً با فرازمینیها ارتباطی نخواهیم داشت. بنابراین، این که بیگانگان دقیقا ما را چگونه میبینند یک سوال بیانتها است: اینکه بیگانگان چگونه ما را در نظر خواهند گرفت؟ به عنوان موجودات بین ستارهای برای دست دوستی در یک جهان وسیع و الهام بخش؟ یا رقبایی برای منابع؟ موجوداتی که مانند حیوانات باغ وحش باید محافظت شوند ؟ یا اینکه یک منبع غذایی بالقوه برای آنها خواهیم بود؟
دروس زیست شناسی نشان می دهد که هر یک از این احتمالات قابل قبول است. بیگانگان همچنین ممکن است ارزشهای اخلاقی ما را به طور کامل نادیده بگیرند، به ویژه اینکه اگر خود را بسیار تکامل یافتهتر از ما بدانند. به عنوان مثال، وقتی شیرهای نر گله جدیدی را به دست می گیرند، تولههای روسای قبلی قلمروی جدید خود را میکشند.
به نظر می رسد در روی زمین، طبیعت کمتر به افراد و بیشتر به بقای گونه ها اهمیت می دهد. شاید بیگانگان نیز این رویکرد را درون قلب خود نگاشته باشند – البته اگر قلبی داشته باشند.
در نهایت، حتی اگر فرازمینیها خوشنیتترین باشند، یک سوء تفاهم ساده همچنان میتواند منجر به فاجعه شود. تماس مستقیم با یک تمدن بیگانه، جامعه انسانی ما را در معرض آزمایش قرار میدهد، به طوری که برخی از این تازهواردان استقبال میکنند و برخی دیگر احساس خطر میکنند. تنشها به راحتی میتواند به درگیری آشکار تبدیل شود و در چنین سناریوی غیرقابل پیشبینی، بیگانگان ممکن است به گونهای عمل کنند که شانس بقای خود را به حداکثر برسانند. آیا ما هم همین کار را نمیکنیم؟