راهنماتو-مطالعات پیشین نشان دادهاند که تمرینات هوازی تفکر واگرا – تولید بیش از یک راه حل درست برای یک مسئله – را تقویت میکند اما فقط دو مطالعه درستی این مسئله را در محیطهای طبیعی بررسی کردهاند.
به گزارش راهنماتو، این مطالعات، که به بررسی بازیهای هوازی و راه رفتن، پرداخته بودند، صرفاً روی تفکر واگرا بدون ارزیابی تفکر همگرا – انتخاب بهترین و منطقیترین راه حل از میان همه راه حلهای موجود - تمرکز کرده بودند.
این مطالعه دانشجویان پزشکی در دهه 20سالگی را که زمینه اختلالات روانشناسی نداشتند و در مطالعات مشابه شرکت نکرده بودند به خدمت گرفت. از مشارکتکنندگان درخواست شد که از انجام فعالیتهای شدید، سیگار کشیدن یا مصرف الکل قبل از انجام آزمایش بپرهیزند. خُلق پایه افراد با استفاده از برنامه اثرات مثبت و منفی اندازهگیری شد و سوژهها به صورت تصادفی در دو روز آزمون در معرض دو وضعیت شامل راه رفتن، بالا رفتن از پله یا استفاده از آسانسور قرار گرفتند.
در وضعیت بالا رفتن از پلهها، مشارکتکنندگان از طبقه چهارم به طبقه اول میرفتند و برمیگشتند. در گروه کنترل، مشارکتکنندگان همان مسیر را با آسانسور طی میکردند. بعد از هر مداخله، مشارکتکنندگان آزمونهایی را تکمیل میکردند که طی آن تفکر همگرا و واگرا اندازهگیری شود. تفکر واگرا از طریق آزمونی به نام آزمون استفاده جایگزین از شیء (AUT) سنجیده میشد که از مشارکتکنندگان میخواست هر چند کاربرد غیرمعمولی که برای یک شیء متصور هستند را نام ببرند. در این آزمون تعداد کاربریهای شیء (بسامد)، تنوع طبقهبندی کاربری (انعطافپذیری) و اصالت پاسخ سنجیده میشد. اصالت پاسخ بر مبنای دستهبندیهای مفهومی به این شرح سنجیده میشد: اگر فقط یکی از مشارکتکنندگان چنین ایدهای را پیشنهاد داده بود، ایده اصیل شناخته میشد اما اگر دو یا تعداد بیشتری از مشارکتکنندگان همان ایده یا دستهبندی را پیشنهاد داده بودند، اصیل به حساب نمیآمد. این سه معیار – بسامد، انعطافپذیری و اصالت - برساختهای معمولی هستند که در این مطالعه برای اندازهگیری تفکر واگرا استفاده شدند.
تفکر همگرا – انتخاب مناسبترین و منطقیترین راهحل از بین راهحلهای ممکن – از طریق مسائل قوطی کبریت سنجیده شد که طی آن مشارکتکنندگان باید معادلاتی را با حرکت دادن فقط یک عدد چوب کبریت حل میکردند. خُلق سوژهها نیز به کمک مقیاس آنالوگ بصری برای اندازهگیری میزان لذت، آرامش و اشتیاق ثبت شد.
این آزمایش در دو روز متفاوت انجام شد و نتایج برای تحلیل با هم اقدام شدند.
نتایج
بالا رفتن از پلهها ضربان قلب را نسبت به استفاده از آسانسور بالاتر برده بود (110 در مقابل 90 ضربان در هر دقیقه)، اما همچنان تمرین هوازی سبکی محسوب میشد. با در نظر گرفتن اینکه مشارکتکنندگان به طور میانگین 21سال سن داشتند، شدت این فعالیت 55درصد حداکثر ضربان قلب مورد انتظار بود.
در دو وضعیت هیچ تفاوت آشکاری در خُلق (اشتیاق، لذت یا آرامش) مشاهده نشد.
اما کسانی که از پلهها بالا رفته بودند به طرز چشمگیری در آزمون AUT اصالت بالاتری گزارش داده بودند. اصالت، اگر یادتان باشد، میزان بکر بودن پیشنهادات برای استفاده از یک شیء بود که با خلاقیت مرتبط است. درواقع این افراد در مقایسه با کسانی که از آسانسور استفاده کرده بودند، 61درصد پاسخهایشان اصیلتر بود.
تفاوت آشکاری در بسامد یا انعطافپذیری گزارش نشد که نشان میدهد این فعالیت تعداد ایدههای متصور را افزایش نداده بلکه فقط اصالت را افزایش داده است.
نویسندگان پیشنهاد دادهاند که اثر نگذاشتن این تمرین روی بسامد احتمالاً به دلیل شدت پایین فعالیت ورزشی بوده که نتوانسته روی میزان اشتیاق یا برانگیختگی سوژه اثر بگذارد.
این یافتهها بالقوه برای اثرات تمرین هوازی روی بعد اصالت خلاقیت واگرا اهمیت دارند.
در مقایسه، بالا رفتن از پلهها روی تفکر همگرا اثری نداشت زیرا افراد در آزمون حل معادله با جابهجایی یک چوب کبریت در هر دو وضعیت استفاده از پله و آسانسور یکسان عمل کردند.
این یافته با یافتههای پیشین که نشان دادند تمرین هوازی گرایش به تقویت خلاقیت واگرا و نه همگرا دارد، همخوانی دارد.
این مطالعه همبستگی معناداری بین اثر پلهنوری روی سطح فعالیت منظم بدنی مشارکتکنندگان پیدا نکرد.
پرسشهای زیادی در مورد این تحقیقات هنوز باقی است: نتایج را به چه گروههایی میتوان تعمیم داد؟ این نتایج چقدر ماندگاری دارند؟ آیا پلهنوردی میتواند خلاقیت را در جمعیتها یا بافتهای مختلف افزایش دهد؟
این یافته که پلهنوری ظرفیت تقویت تفکر با اصالت را دارد میتواند الهامبخش تحقیقات بیشتر در این زمینه باشد.