(تصویر) تغییر چهره بازیگر کودک «فیلم باشو غریبه کوچک» در آستانه ۵۰ سالگی

عدنان عفراویان بازیگر باشو غریبه کوچک کوچک اهل اهواز و متولد ۳۵۴ است او اکنون در اهواز فلکه لشکر آباد به سیگار فروشی و فروش سی دی فیلم بازی خود مشغول است.

شناسه خبر: ۴۱۱۵۴۰
(تصویر) تغییر چهره بازیگر کودک «فیلم باشو غریبه کوچک» در آستانه 50 سالگی

عدنان عفراویان بازیگر باشو غریبه کوچک متولد ۱۳۵۴ اهواز است که در فیلم باشو، غریبه کوچک در نقش باشو (قهرمان فیلم) ایفای نقش کرد. این فیلم تنها کار سینمایی عدنان عفراویان است. 

عکس های جدید عدنان عفراویان بازیگر باشو غریبه کوچک

باشو2

باشو3

باشو4

بیوگرافی عدنان عفراویان بازیگر باشو غریبه کوچک

عدنان عفراویان بازیگر باشو غریبه کوچک  کوچک اهل اهواز و متولد ۳۵۴ است او اکنون در اهواز فلکه لشکر آباد به سیگار فروشی و فروش سی دی فیلم بازی خود مشغول است. عدنان عفراویان بازیگر نوجوان نقش باشو یکی از پرسروصداترین حاشیه‌های فیلم بود؛ پسرکی که خیلی اتفاقی به یکی از دوست داشتنی‌ترین شخصیت‌های سینمای بیضایی و حتی سینمای ایران تبدیل شد.

ایفاگر نقش «باشو» که سال ٦٥ یک دوچرخه به‌همراه ٤٠ هزار تومان برای بازی در فیلم بیضایی دستمزد گرفته، درحالی‌که پرویز پورحسینی گفته برای بازی در همان فیلم دستمزد ١٢ هزار تومانی داشته، از همه اتفاقات پس از فیلم ناراضی است و آرزوی این‌روزهایش این است که بیضایی به ایران بیاید و «باشو غریبه بزرگ» را کارگردانی کند.

باشو5

عدنان می‌گوید: «من هم مثل خیلی از نوجوانانی که برای اولین بار در سینما حضور پیدا کردند و شاهکاری را خلق کردند و بعد رها و تنها شدند برای مدتی افسرده و گیج شده بودم.»

در ادامه گزارش آمده است: «اگر در میان کسانی که در اهواز بساط کرده‌اند، باشو را دیدی نپرس حال بیضایی (کارگردان و نویسنده فیلم) و نایی چطور است. چون نه تنها خبری از آن‌ها ندارد بلکه داغ دلش را برای دوباره دیدن نایی و بچه‌هایش، بیضایی و شوهر نایی تازه می‌کنی.»

درباره فیلم باشو غریبه کوچک

باشو، غریبه‌ی کوچک فیلمی است به کارگردانی و نویسندگیِ بهرام بیضایی، ساختهٔ سالِ ۱۳۶۴. این فیلم، پس از چند سال توقیف، نخستین بار در ۲۳ بهمنِ ۱۳۶۸ به نمایشِ عمومی درآمد. باشو، غریبه‌ی کوچک در رأی‌گیری‌های گوناگونی از سینماگران و ناقدانِ سینمایی بهترین فیلمِ تاریخِ سینمای ایران شناخته شده‌است.

باشو6

خلاصهٔ داستان

در یکی از بمباران‌های جنوبِ ایران در جریانِ جنگِ ایران و عراق پسرکی به نامِ باشو، که ویرانیِ خانه و خانواده‌اش را به چشم دیده، خود را به پشتِ یک باری می‌اندازد و در آن خوابش می‌برد و هنگامی که چشم می‌گشاید به شمالِ ایران رسیده‌است. از ترسِ انفجارهای عملیاتِ راه‌سازی می‌گریزد و در آن سوی بیشه به شالیزارِ زنی به نامِ نایی می‌رسد که با دو فرزندِ خردسال و در غیابِ شوهرش زندگی و کار می‌کند. نایی به باشو نان و آب می‌دهد و می‌کوشد بداند کیست و زبانش را بفهمد.

باشو7

امّا زبانِ پسرک برای او قابلِ فهم نیست؛ همچنان که باشو هم نمی‌تواند زبانِ محلّیِ او را دریابد. باشو در عوضِ محبت‌های نایی می‌کوشد به او در کارها کمک کند و گمان می‌کند این خواستِ شویِ در سفرِ نایی هم هست؛ غافل از آن که شوهر نایی با حضور این غریبه در خانه‌شان مخالف است.

باشو، با کشف این موضوع، از خانه می‌رود؛ ولی نایی او را زیر باران می‌یابد و با کتک بازمی‌آورد. کمی بعد نایی بیمار می‌شود و باشو به‌جایش خانه را می‌گرداند و چون از بهبودش نگران است برایش به شیوهٔ جنوبی خود تشت می‌زند.

نایی در نامه‌ای به شوهرش می‌گوید باشو را به جای پسر پذیرفته و نان او را از غذای خود خواهد داد. روزی سرانجام شوهر بازمی‌گردد و باشو با او روبرو می‌شود. پدر، که دست راستش را در سفر از دست داده، می‌پذیرد که باشو به جای دست او باشد و همهٔ خانواده یک‌صدا می‌روند که گراز را از مزرعه بتارانند.

مصاحبه کامل عدنان عفراویان 

‌از آقای بیضایی و خانم تسلیمی باخبر هستید؟

نه. هیچ خبری از آنها ندارم. از سال ٦٥ تا امروز هرگز نه از نزدیک آنها را دیده‌ام و نه تماسی با آنها داشته‌ام.

‌اینکه هنوز هم در اهواز با «باشو» شناخته می‌شوید برایتان خوشایند هست یا نه؟

خوشایند هست منتها یک‌سری مشکلاتی هم هست. از اجتماع و دوروبر و حتی مسافران خارجی، وقتی به سمت من می‌آیند و مرا می‌شناسند اذیت می‌شوم. نمی‌خواهم سخت بگیرم یا انتقاد کنم منتها همه فکر می‌کنند «باشو» زندگی فوق‌العاده‌ای دارد اما من دارم زندگی خودم را می‌کنم. در شأن هنر ایران نیست کسی که روزی کار هنری کرده، هیچ پناه و پشتوانه‌ای نداشته باشد یا بیمه نداشته باشد.

من هروقت به تهران می‌آیم یا در مصاحبه‌ها شرکت می‌کنم، همیشه سعی کرده‌ام شأن و حرمت‌ها را نگه دارم، ولی این حق من نیست که از حداقل‌ها در زندگی‌ام بی‌بهره باشم.

‌زندگی شما بعد از بازی در فیلم «باشو» چطور سپری شد؟

رها شدم. اعضای خانواده‌ام به‌تدریج فوت شدند و تنها شدم. این‌روزها هم که اهواز به‌قدری گرم و آتش است که از صبح تا شب من نمی‌توانم از خانه بیرون بروم و یک لقمه نان دربیاورم. روزگار، سخت سپری شد و می‌شود.

‌تحصیلات شما تا چه مقطعی است؟

زیر دیپلم.

‌چرا خودتان تلاش نکردید تا به‌واسطه ادامه تحصیل،آینده‌تان را بسازید؟

اگر قرار بود درسم را ادامه دهم، خرج خانه و زندگی و خانواده‌ام را چه کسی می‌داد؟ اگر من سرپا نمی‌ایستادم و تلاش نمی‌کردم، از کجا هزینه زندگی‌ام تأمین می‌شد؟

‌هرگز به‌خاطر ایفای نقش در فیلم «باشو» تشویق نشدید که تحصیلاتتان را در زمینه هنری ادامه دهید؟

بعد از بازی در فیلم، تنها رها شدم و کسی نیز راهنمایی‌ام نکرد تا همان راه را ادامه دهم. از سال ٦٥ که آقای بیضایی و عوامل فیلم از من خداحافظی کردند و رفتند، دیگر کسی خبری از من نگرفت.

حاضرید باز هم فیلم بازی کنید؟

بله. من مشکلی ندارم. اگر الان کارگردانی با من صحبت کند، قراردادم را طی می‌کنم و بعد حتما در فیلم بازی می‌کنم.

‌شرطتان برای بازی در یک فیلم چیست؟

درحال‌حاضر مشکل اصلی زندگی‌ام ناتوانی مالی است. وقتی هنوز خانه ندارم، امنیت شغلی ندارم، اینها برایم اهمیت دارد و رفع این مشکلات، برایم در اولویت است.

‌چقدر سینما را در این سال‌ها دنبال کرده‌اید؟

اصلا دنبال نکردم. چون کسی دستم را نگرفت و راه را نشانم نداد. مرا رها کردند و هجوم مشکلات آن‌قدر زیاد بود که هرگز نتوانستم به عشق و علاقه‌ام بپردازم.

بعد از «باشو» هیچ‌وقت برای برقراری ارتباط با آقای بیضایی تلاش نکردید؟

وقتی فیلم تمام شد، من بچه بودم و نمی‌دانستم چطور باید با ایشان ارتباط برقرار کنم. همیشه فقط آقای کیوان کثیریان هوای مرا داشته

‌اگر بتوانید بی‌واسطه با آقای بیضایی صحبت کنید، به ایشان چه می‌گویید؟

مثل احساس یک فرزند پس از سال‌ها دوری از پدر، دلتنگشان هستم. دوست دارم صدایشان را بشنوم، ببوسمشان. توقعی هم از ایشان ندارم ولی دوست دارم دستم را بگیرند. دوست دارم همان‌طور که یک روز فیلم «باشو غریبه کوچک» را ساختند، امروز هم «باشو غریبه بزرگ» را بسازند.

‌همکاری شما با آقای بیضایی در فیلم «باشو غریبه کوچک» چطور شکل گرفت؟

بچه که بودم، در بازار، میوه می‌فروختم. امروز هم دکه‌ای دارم و سیگار و شارژ می‌فروشم. همان سال‌های بچگی یک روز که در فلکه لشکرآباد داشتم میوه می‌فروختم، آقایی به سمت من آمد و با من شروع کرد به حرف‌زدن.

اولش ترسیدم و فکر کردم او یک مأمور است که می‌خواهد از من حرف بکشد و بعد هم مرا ببرد. فرار کردم و آن آقا به دنبالم آمد. وقتی به خانه رسیدم، آن آقا که بهرام بیضایی بود، به محض اینکه پدرم در را باز کرد، با او درباره اینکه می‌خواهد من در فیلمش بازی کنم حرف زد. پدرم قبول کرد و آنها هم دو، سه روز میهمان ما شدند. بعد با گروه به تهران رفتیم و چند وقتی میهمان منزل آقای بیضایی بودیم و بعد هم با آقای بیضایی رفتیم شمال و فیلم‌برداری‌ها را انجام دادیم.

‌دستمزدی هم به شما داده شد؟

بله، سال ٦٥ برای بازی در این فیلم، فقط ٤٠ هزار تومان دستمزد گرفتم.

‌غریبگی «باشو» تا چه اندازه در زندگی، دامنگیر خود شما شد؟

روی زندگی من خیلی تأثیر گذاشت. من الان کنار جاده زندگی می‌کنم، در حالی که جای من اینجا نیست، توی این گرما و سختی.

‌خاطره‌ای از دوران بازی در «باشو» در خاطرتان مانده؟

باور می‌کنید همه را فراموش کرده‌ام؟ می‌دانید چرا؟ چون دیگر هیچ کس را ندیدم. شوخی نیست ٣٠ سال، نه بهرام بیضایی را دیدم، نه خانم سوسن تسلیمی را و نه بقیه هنرپیشه‌ها را. آنها مرا فراموش کردند و من هم کم‌کم خاطرات «باشو» را از ذهنم پاک کردم.

 

منبع : چشمک
نظرات
پربازدیدترین خبرها