راهنماتو - پنجاه و هفت سال از آن روز میگذرد؛ روزی که ایران یکی از بزرگترین اسطورههای تاریخ ورزش خود را از دست داد.
به گزارش راهنماتو، ۱۷ دی ۱۳۴۶، در هتل آتلانتیک تهران، غلامرضا تختی، جهانپهلوانی که در دل هر ایرانی جای داشت، در گذشت. اما تختی فقط یک ورزشکار نبود؛ او نماد اخلاق، جوانمردی، و عشق به مردم بود. یاد و خاطرهاش در دل میلیونها نفر زنده است و تا همیشه در تاریخ ورزش ایران حک خواهد شد.
بیوگرافی غلامرضا تختی
از جنوب تهران تا قله های کشتی جهان
غلامرضا تختی در ۵ شهریور ۱۳۰۹ در محله خانیآباد تهران به دنیا آمد. در خانوادهای ساده و سنتی که پدرش رجبخان دروازهغاری و مادرش از خانوادههای تهرانی بود. تختی از همان دوران کودکی، زندگی سختی داشت. اما با همین سختیها، جرقههایی از استعداد و اراده در او روشن شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نظامی گذراند، اما تحصیل را در مقطع متوسطه رها کرد و به سمت ورزش کشتی روی آورد.
او کشتی را از پهلوان سید علی حقشناس یاد گرفت و به این رشته علاقهمند شد. تختی در همان دوران به قدرت بدنی و روحیه مبارزهطلبی خود پی برد. اما آنچه در زندگیاش تغییرات اساسی ایجاد کرد، فرصتی بود که در خدمت سربازی به دست آورد. سربازخانه برای او یک سکوی پرتاب شد؛ جایی که تحت نظر مربیان، تمرینات کشتی را به طور جدیتر آغاز کرد و کمکم خود را به تیم ملی کشتی ایران رساند.
ازدواج و زندگی شخصی تختی
غلامرضا تختی در ۳۰ بهمن ۱۳۴۵ با شهلا توکلی ازدواج کرد. این ازدواج حاصلش یک پسر به نام بابک بود که در ۱۱ شهریور ۱۳۴۶ به دنیا آمد. بابک تختی، در حالی که هنوز تنها چهار ماه داشت، پس از درگذشت پدرش تحت سرپرستی کاظم حسیبی قرار گرفت. تختی هیچگاه در مورد خانوادهاش کم نگذاشت و همواره از عشق به فرزند و همسرش سخن میگفت. او بهعنوان یک پدر و همسر، انسانی مهربان و دلسوز بود.
ماجرای آشنایی شهلا توکلی و غلامرضا تختی
شهلا توکلی در مصاحبه ای گفته بود وقتی در یک عروسی بودند با تختی آشنا شده است:« ما توی یک عروسی همدیگر را دیدیم. خودش میگفت همان شب از تو خوشم آمد. چون دیدم از همهی دخترها سنگینتر و متینتر هستی. همان شب مادر عروس آمد و گفت: «آقای تختی از شما خوشش آمده.» خیلی محجوب و خجالتی بود و آن شب اصلا نیامد با من صحبت کند. اصلا آنقدر مظلوم بود که من به خاطر همین خصوصیات با او ازدواج کردم. گرچه آن روزها خیال شوهر کردن نداشتم ولی فکر میکردم اگر جواب رد به او بدهم، دلش میشکند و او یک قهرمان صاحب اسم و افتخار بود. بالاخره هرچه بود برای من به عنوان یک قهرمان هموطنم مرد دوستداشتنی بود و اصلا زن تختی شدن خودش افتخاری بود؛ چون علاوه بر قهرمان بودن، یک انسان خوب و یک مرد خوب و باتقوی و راستگو و جوانمرد بود. بالاخره با هم آشنا شدیم، حرف زدیم و از آن پس سعی میکردم مثل یک بچه از او نگهداری کنم. به تمام تمنیات روحیاش جواب میدادم، اما خیلی زودرنج بود تا حرفی میشد قهر میکرد و این من بودم که غالبا به دنبالش میرفتم یا سعی میکردم وسایل آشتی را فراهم کنم. خودش هم معمولا بعد از یکی دو ساعت برمیگشت و آدم کینهای نبود.
سفر به سوی قهرمانی: تختی در میدان های جهانی
راه تختی به قهرمانیهای بزرگ در کشتی از روزهایی سخت و پرمشقت آغاز شد. در سال ۱۳۳۰، وقتی هنوز تنها ۲۱ سال داشت، در مسابقات قهرمانی جهان هلسینکی به نایب قهرمانی رسید. این آغاز یک مسیر پرافتخار بود. تختی در سالهای بعد در مسابقات متعدد جهانی و المپیکها درخشید. در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن، او با کسب اولین مدال طلای تاریخ ورزش ایران، جایگاه خود را در تاریخ ورزش ایران تثبیت کرد. در ادامه، در مسابقات جهانی ۱۹۵۹ تهران، ۱۹۶۱ یوکوهاما و ۱۹۶۲ تولیدو به ترتیب دو مدال طلا و یک مدال نقره گرفت.
تختی در المپیک ۱۹۶۰ رم نیز مدال نقره را از آن خود کرد. او که کشتی را از وزنهای پایینتر آغاز کرده بود، پس از مدتی وارد دستههای بالاتر شد. با این حال، در المپیک ۱۹۶۴ توکیو و در وزن ۹۷ کیلوگرم نتوانست به مدال دست یابد و در نهایت در مقام چهارم قرار گرفت.
غلامرضا تختی: قهرمان مردمی و دوست دار مردم
اما تختی تنها یک کشتیگیر نبود. او نماد نوعدوستی، صداقت، و فداکاری بود. علاوه بر قهرمانیهای ورزشی، او در بسیاری از مسائل اجتماعی فعال بود. او که عضو جبهه ملی ایران بود، در جنبش ملیشدن نفت ایران نیز نقش داشت و همیشه نسبت به مردم احساس مسئولیت میکرد. تختی به کمک محرومان میشتافت و حتی در بسیاری از مواقع، موفقیتهایش را به مردم تقدیم میکرد. این ویژگیها باعث شد که تختی نه تنها در عرصه ورزش، بلکه در عرصه اخلاق و انسانیت نیز الگویی برای بسیاری از ایرانیان باشد.
مخالفت با پیشنهادات تبلیغاتی: تختی ماندگار در اصول
غلامرضا تختی همواره به اصول خود پایبند بود و هیچگاه تحت تاثیر پیشنهادات تبلیغاتی قرار نگرفت. وقتی از او خواسته شد در تبلیغ عسل شرکت کند، او با صراحت اعلام کرد: «من با خوردن عسل پهلوان نشدم! خاک و خُل خوردم و خوراکم نان و پنیر بود و با سختیها ساختم و تمرین کردم تا به جایی رسیدم.» این پاسخی بود به همه کسانی که تلاش داشتند او را به مسیرهای دیگری بکشانند، مسیری که در آن تنها پول و شهرت اهمیت داشتند.
آخرین میدان مبارزه: خداحافظی با کشتی
تختی که در اوج محبوبیت قرار داشت، در سال ۱۹۶۴برای آخرین بار در میدانهای بینالمللی کشتی به رقابت پرداخت. در مسابقات آن سال، او پس از پیروزی ۵ بر صفر مقابل حریف مجاری، به مصاف دو رقیب بزرگ دیگر رفت. با شکست از «الکساندر مدوید» و «احمد آئیک»، تختی برای همیشه از دنیای کشتی خداحافظی کرد.
درگذشت تختی: یک مرگ پر رمز و راز
17 دی ۱۳۴۶، روزی که جهانپهلوان تختی برای همیشه از میان مردم رفت. در این روز، جامعه ورزشی و مردم ایران غرق در غم و اندوه شدند. بعد از مرگ او، شایعات زیادی در مورد علت مرگش مطرح شد و جبهه ملی ایران در بیانیهای آن را خودکشی اعلام کرد. تختی در وصیتنامهاش، کاظم حسیبی را به عنوان سرپرست فرزندش بابک تعیین کرده بود.
آخرین جملات تختی
غلامرضا تختی وقتی در هتل آتلانتیک بود از پیشخدمت کاغذی درخواست کرد و روی آن کاغذ نوشت:« خودکشی خیلی مشکل است و نمیدانید الان در چه حالی هستم. تمام بدنم میلرزد. خودم باور نمیکنم که فردا زیر خاک هستم. چند قدمی مرگ هستم. خیلی وحشتناک است. چاره چیست؟ باید تصمیم گرفت. خدایا زودتر راحتم کن. آب حاضر کردم. دستم میلرزد. مادرم مریض است. پسرم کجاست؟ ساعت ۱۲ و ۲۰ دقیقه».
علت خودکشی غلامرضا تختی چه بود؟
از همان روزی که خبر فوت پهلوان ایرانی، غلامرضا تختی، منتشر شد گمانه زنی ها در مورد علت مرگ و خودکشی او فراوان بود. اما در دل شایعات اختلافات خانوادگی تختی بیشتر به چشم می خورد. اکثر مردم بر این باور بودند که اختلافات خانوادگی موجب مرگ او شد. شهلا توکلی در مصاحبه ای گفت:« بنویسید تختی قربانی دو چیز شد: اول حساسیت و زودرنجی خودش و بعد مداخلات خوهرشوهرها در زندگی خصوصیاش.»
اما این تنها زاویه دیده شهلا تئوکلی، همسر تختی است. خواهر او نیز در مصاحبه ای گفته بود:« شب جمعه گذشته وقتی تختی به خانه آمد مثل همیشه لبخند به لب داشت ولی زنش شهلا اخمها را درهم کرده بود و حرفی نمیزد. شام را در سکوت خوردیم و غلامرضا و شهلا پس از خوردن شام به اتاق خوابشان رفتند و باز هم مثل شبهای گذشته صدای دعوایشان به گوشم رسید. تختی و شهلا یک ماه پس از عروسی مرتب دعوا داشتند و این ناراحتی را همیشه شهلا پیش میکشید و من هر وقت به او میگفتم شهلا جان، چرا زندگی خودت و شوهرت را تلخ میکنی، شوهر تو نه مشروب میخورد، نه قمار میکند و نه عیبی دارد. پس چرا اینطور او را عذاب میدهی؟ و شهلا همیشه در جوابم میگفت: «مشروب نخوردن، قماربازی نکردن مهم نیست. غلامرضا مردی که من میخواهم نیست.»
از طرفی دیگر دوستان و همکاران غلامرضا تختی در آن دوران او را در تنگنا قرار می دادند. یکی از اتفاقات ناملایم در آن دوران ماجرای پرچم بود! گرچه همه فکر می کردند در المپیک 1964 توکیو، غلامرضا تختی پرچمدار خواهد بود، اما نصرتالله شاهمیری پرچم را به دست گرفت.
مساله این است که دلیل مرگ غلامرضا تختی و خودکشی او از زوایای دید متفاوتی مطرح شد که این تنها 3 مورد آن بود.
متن وصیت نامه تختی چه بود؟
در ادامه متنی که جهان پهلوان تختی به عنوان وصیت نامه نوشت را می خوانیم:
چون پرنده روح شربت ناگوار مرگ را چشیدنی و جامه نارسای موت را پوشیدنی و باید برای این سفر دور و دراز تهیه زاد و توشه و توفیق ربانی و تاکید سبحانی شاملحال آقای غلامرضا تختی، فرزند رجب، بهشماره شناسنامه، ۵۰۰ از بخش طهران، ساکن تجریش، میدان عزادوله، کوچه ژاله، شماره ۱۰۸ گردیده و در حال صحت بدن و کمال عقل و شعور و در حالی که تمام آمادگی شرعیه و عرفیه از وی نافذ بود، قائم مقام قانونی خود قرار داد برادر ابوینی خود آقای محمدمهدی تختی به شماره شناسنامه ۲۶۰۹۵ از بخش طهران قیم بر صغار خود قرار داده آقای مهندس کاظم حسیبی فرزند حاجمحمد را که پس از آنکه نامبرده دعوت حق را لبیک و اجابت گفت: اولا (این قسمت ناخوانا است) هفت و چهلم و سال موصی را از ثلث مشاراله به مصرف برساند و ثانیا و برای جمعآوری، ماترک موصی که طبق اقرار نامبرده در حال حاضر اموال غیرمنقول عبارت است از یک قطعه زمین مرزوعی به پلاک شماره بیست واقع در احمدآباد لواسان که به شرح برگ مالکیت یکصد و ده هزار ریال تقودیم گردیده. چهارده ساعت و نیم از پانزده ساعت آب در گردش هفت شبانهروزی از قنات احمدآباد لواسان شماره بیست و پنج مبلغ که بین چهارده هزار ریال در برگ مالکیت تقویم گردیده. سه دانگ مشاع از یک قطعه باغ مرکبات محصور و مشجر بهمساحت ده هزار هکتار اصل واقع در قشلاقی سومی بهموجب سند شماره ۲۴۲۲۲ دفترخانه یک چالوس که بهشرح سند مرقوم شش دانگ که بین یکصد هزار ریال تقویم گردیده است. دیون مسلمه موصی را از ماترک موصی پرداخت نموده و پس از پرداخت دیون بقیه ثلث ترک موصی متعلق به آقای محمد مهدی تختی (وصی مذکور) و خواهر ابوینی موصی بهعنوان خدیجه تختی به شماره شناسنامه ۱۳۰۵۷ و نرگس تختی به شماره شناسنامه ۱۳۰۵۶ که هر دو از بخش طهران میباشند و باید بهتملک آنها داده شود و بقیه ماترک موحی را پس از وضع دیون و ثلث مذکور بین وروث موصی تقسیم نمایند.
بابک تختی کجاست؟
همانطور که پیشتر اشاره شد، غلامرضا تختی یک پسر به نام بابک تختی دارد که با منیرو روانی پور، نویسنده ایرانی، ازدواج کرده و حاصل ازدواج آن ها یک پسر به نام غلامرضا است. بابک تختی به نویسندگی در آمریکا مشغول است و یکی از مهم ترین کتاب هایش «در جست و جوی پدر» نام دارد.
بابک تختی در مصاحبه ای با ایسنا در مورد خودکشی پدرش گفت:
«تختی علیه همه زخمزبانها و فشارها، آگاهانه دست به تصمیمش زده است. تختی با مردم زندگی کرده بوده. من تصور میکنم او نمیتوانست پیشبینی کند که چه اتفاقاتی بعدش میافتد. اگر آن دورهها را مرور کنیم، من تصور میکنم رفته بود هتل به این امید که یکی به سراغش بیاید و نجاتش دهد. در یادداشتهایش میگوید من یهودی سرگردانم… تختی مداوم میگوید که با کشتی ادای دین میکند به مردم. او رفت آنجا در جنوب کشتی را آغاز کرد. این آدم راه ارتباط با مردم را پیدا کرده بود و برایش خیلی مهم بود. تختی نمیخواست این را قبول کند که راهی برای تغییر جهانش ندارد. آخر زندگیاش این بنبستی بود که راهی بین این مبادلانه عاشقانه با مردمش را نداشت. نه میتوانست مردمش را خوشحال کند، نه میتوانست انقلاب کند و نه میتوانست مصدقش را آزاد کند. این بزرگترین چالش روزهای پایان عمرش بود.»
یاد و خاطرهای که هیچگاه محو نخواهد شد
غلامرضا تختی نه تنها در عرصه کشتی، بلکه در تمامی ابعاد زندگیاش، نمادی از انسانیت و جوانمردی بود. در گذشت او برای همیشه غم بزرگی برای مردم ایران باقی ماند. اما امروز، پس از پنجاه و هفت سال، هنوز یاد و خاطره تختی در دلها زنده است. تندیسی از او در میدان تجریش تهران نصب شده و جایزهای به نام او هر ساله به بهترین کشتیگیران ایران اهدا میشود. تختی نه تنها یک قهرمان ورزشی، بلکه یک قهرمان ملی بود که زندگیاش برای همیشه در تاریخ ایران ماندگار خواهد ماند.