
راهنماتو- نوروز همیشه با خود رنگ و عطر زندگی میآورد، اما گاه نمیتواند سایههای اضطراب را از دلها بزداید. متن نوروزی الهام پاورهنژاد، روایتگر این احساس دوگانه است: چیدن هفتسین و روشن کردن شمعها، حتی در سختترین شرایط، نشانی از امید است، اما اضطراب روزهای پیش رو، همچون ابری نازک بر این جشن باستانی سایه افکنده است.
به گزارش راهنماتو، نوروز همواره برای ایرانیان نماد تازگی، امید و شروع دوباره بوده است. اما گاه در پس این زیبایی، دغدغهها و دلواپسیهایی نهفته است که شادی را در لایهای از اندوه و تردید میپیچد. متن تبریک نوروزی الهام پاورهنژاد نمونهای از این حس دوگانه است: پایبندی به آیینهای کهن، اما با چشمانی که به آیندهای نامعلوم مینگرد. متن پیام تبریک نوروزی الهام پاوه نژاد با شعری از فریدون مشیری همراه شده است که میخوانیم.
پیام الهام پاوه نژاد
در اخرین ساعتهای ۲۹ اسفند
با تمام فشردگی کار و نداشتن وقت بالاخره رسیدم دستی به خونه بکشم و بذارم عطر و رنگ بهار به خانه بیاد....
چیدن #هفت_سین در هر شرایطی ، آموزه و رسمی از مادر نازنینم مانده که در تلخترین شرایط روزگارمان هم بر این باور بود باید هفت سین در خانه چیده و تا سیزدهم فروردین باشه...
با سختی و سنگینی سالی که گذشت و اضطراب روزهای پیش رو شمعهایش را روشن میکنم و فقط از صمیمقلب اول سلامتی و بعد دور ماندن از تلخی روزگار را برای همگی عزیزان و هموطنانم آرزو میکنم...
نوروز ۴۰۴ خجسته
باشاخه هاى نرگس
شمع و چراغ وآینه
تنگ بلور وماهى
نوروز را به خانه خاموش مىبرم
هر چند
رنگین کمانِ لبخند
در آستان خانه نباشد.
هر چند در طلوع بهاران،
در شهر، یک ترانه نباشد.
شعر کامل فریدون مشیری در پیام الهام پاوهنژاد
تشنه در آب
با شاخه های نرگس
شمع و چراغ وآینه
تنگ بلور و ماهی
نوروز را به خانه خاموش می برم
هر چند
رنگین کمان لبخند
در آستان خانه نباشد
هر چند در طلوع بهاران
در شهر یک ترانه نباشد
شمع و چراغ و آینه و گل
انگیزه های شادند
یا خود به قول حافظ
مجموعه مراد
اما در این حصار بلورین
یک ماهی هراسان زندانی است
هر چند آب پاکش
مانند اشک چشم
هر چند در بلورش
آوازهای آیینه
پروازهای نور
در جمع شمع و نرگس و آیینه و چراغ
این ماهی هراسان
در جستجوی روزنه ای
تنگ تنگ را
با آن نگاههای پریشان
پیوسته دور میزند و دور میزند
اما دریچه ای به رهایی پیدا نمیکند
من از نگاه ماهی در تنگنای تنگ
بی تاب می شوم
وز شرم این ستم که بر این تشنه می رود
انگار پیش دیده او آب می شوم
چون باد با شتاب
از جای می پرم
زندانی حصار بلورین را تا آبدان خانه خاموش می برم
آرام تر ز برگ می بخشمش به آب
می بینم از نشاط رهایی
در آن فضای باز
پرواز می کند
آزاد تیز بال سبک روح
سرمست
بر زمین و زمان ناز میکند
تا در کشد تمامی آن شهد را به کام
با منتهای شوق دهان باز می کند
هر چند
دیوار آبدان خزه بسته
پاشویه ها خراب شکسته
وان راکد فسرده درین روزگار تلخ
دیگر به خاکشیر نشسته
این آبدان اگر نه بلورین
وین آب اگر نه بلورین
وین آب اگر نه روشن مانند اشک چشم
اما جهان او
وطن اوست
اینجاتمام آنچه در آن موج می زند
پیوند ذره های تن اوست
آه ای سراب دور
ما را چه می فریبی
با آن بلور و نور