راهنماتو- از قدیمالایام مردن و سوختن بخش جداناپذیری از بازیهای مختلف بودن. بازیهایی که همگی به این مفهوم به چشم یه نقطه توقف در مخاطبشون نگاه میکردن و نهایت تلاش خودشون رو میکردن تا گیمری که اون بازی رو میره حتیالمکان نمیره و زنده بمونه تا بتونه به آخر داستان یا بازی برسه. حالا اگه این مفهوم سنتشکنی کنه و به جای چیزی که خیلیها ازش به عنوان مانعی برای پیشرفت نگاه میکردن تبدیل به تنها دلیل پیشرفت داستان یا بازی بشه چی؟ با راهنماتو همراه باشین تا باهم نگاهی به بهترین بازیهایی بندازیم که برای پیشرفت توی بازی باید جونتون رو از دست بدین.
به گزارش راهنماتو، میشه به مردن توی بازیها از این دید نگاه کرد که با اینکه شما توی رسیدن به هدفتون شکست خوردین، ولی نباید روحیه خودتون رو از دست بدین و همچنان باید برای هدفی که پیش روتون دارین تلاش کنین. جالب اینجاست که اگر با همچین دیدی به این مسئله نگاه کنین در واقع مردن و تلاش تبدیل به مکمل هم برای کمک به گیمر برای رسیدن به هدفش میشن. چیزی که توی خیلی از بازیهای امروزی میشه دید ولی نه به طوری که بازیهای این لیست ازش استفاده میکنن.
Twelve Minutes
راستیتش داستان این بازی به طوری کلی زیاد جالب نیست ولی به جاش یه مفهوم جالبی رو داره. شما در نقش شوهری بازی میکنین که از کار به خونه برمیگردین، یهویی یه نفر به زور وارد خونتون میشه و شما و همسرتون رو میبنده و تهدیدتون میکنه که خیلی سریع بهش بگین که ساعتی که همسرتون توی خونه قایم کرده کجاست و خیلی سریع اون رو تحویل این مرد ناشناس بدین. ولی قبل از اینکه کاری کنین، مهاجم ناشناس شما رو میکشه و دوباره این چرخه تکرار میشه، دوباره به خونه از سر کار برگشتین. بازی بر پایه حلقه زمانی 12 دقیقهای هستش و شما مجبورید دوباره و دوباره بمیرین تا مواردی رو در این لوپ زمانی تغییر بدین و اطلاعات بیشتری رو درباره مهاجم، اون ساعت و گذشته همسرتون پیدا کنید. به طور کلی، بازی مفهوم جالبی داره که شما رو حتما مجذوب خودش میکنه.
Hades
به این ژانر از بازیها که شما توش دوباره و دوباره میمیرین، ژانر "روگلايت" (roguelite) میگن و یکی از بهترین بازیهای این ژانر هیدیز هستش. شما زاگرئوس، پسر هیدیز هستین و کل هدفتون فرار از دنیای مردگان با شکست دادن ارتش های پدرتون و هر کسی که جلوتون بایسته هستش. هر بار که زاگرئوس میمیره به پایینترین سطح دنیای مردگان منتقل میشه و پدرتون که اونجا آماده و منتظره تا تلاشهاتون برای فرار رو مسخره کنه. ولی هر بار که میمیرید، اظلاعات بیشتری رو در مورد شخصیتهای بازی کسب میکنین و همچنین از دنیای اطرف و مردگان اطلاعات بیشتری کسب میکنین که در نهایت بهتون کمک میکنه که واقعیت اصلی رو در مورد مادر زاگرئوس کشف کنین.
Deathloop
کی گفته یه لوپ زمانی پر از کشت و کشتار نمیتونه جذاب باشه؟! دثلوپ یک مخلوط عالی از جان ویک و یه قسمت از سریال دکتر هو به نظر میاد. در دثلوپ شما یک قاتل هستین که باید در مدت زمان معینی تعداد زیادی از اهداف مورد نظر رو بکشین وگرنه دوباره به اول اون لوپ زمانی که توش گیر کردین برمیگردین. این بازی یه بازی شوتر اول شخص جذاب با یک مفهوم جالب و گیمپلی عالی طراحی شده تا شما هر دفعه که توش بمیرین، روشهای جدیدی رو برای کشتن همه هدفهاتون پیدا و امتحان کنین که در نهایت بتونین عمیقتر در داستان پیش برید.
Outer Wilds
Outer Wilds یه بازی هستش که در اون شما مشغول به کاوش یه سیستم شمسی مرموز هستین، همراه با سوالاتی که جز کند و کاو توی دنیای بازی نمیتونین جوابی رو براشون پیدا کنین. ولی چیز عجیبی که داره اینه که هر 20 دقیقه یکبار میمیرید. اونم به خاطر یه ابراختر که هر بار باعث مرگتون میشه. اما هر بار که میمیرید، زندگی شما از جلوی چشماتون رد میشه و دوباره که بیدار میشین، میفهمین که در واقع نه تنها هر دفعه دارین این منظومه رو میگردین دارین توی یه لوپ زمانی انجامش میدین. Outer Wilds یه بازی عالی و سخته که خیلی سریع شمارو مجذوب دنیای فوقالعادهای که در اختیارتون گذاشته میکنه.
Returnal
تا الا خیلی از حلقه و لوپهای زمانی حرف زدیم ولی چی میشه وقتی هر بار که میمیرین دنیای اطرفاتون هم تغییر کنه؟ در بازی ریترنال، شما در نقش یه فضانورد گمشده توی یه سیاره باستانی و متروکه بازی میکنین. حالا شما در همین حین که دارین برای جونتون میچنگین باید توی دنیای این بازی هم بگردین و دنبال راهی برای نجات باشین. حالا جالبه که هر بار که میمیرین، دوباره زنده میشین و سیاره تغییر میکنه. همین قضیه هم یکم تم معمایی و ترس فضایی رو به این بازی اضافه کرده داره که به طور غیرمستقیم بهتون میگه که حتما حواستون به کار یا قدم بعدیتون باشه وگرنه باید دوباره همش رو از اول انجام بدین.
Superhot
سوپرهات به شما این فرصت رو میده که یه بازی عالی رو رو با فناوری VR تجربه کنین. شما در نقش یه شخصیت نامعلومی بازی میکنین ولی جای جالبش اینه که هر چقدر شما حرکت کنین، زمان هم به همون اندازه حرکت میکنه. اگه چه زمان نقش مهمی در این بازی داره، ولی در واقعیت حلقه زمانیای واقعی نداره. وقتی هم که میمیرید، برنامه فقط دوباره شروع میشه و شما باید سعی کنید که مرحله رو دوباره انجام بدید. راستش دوست ندارم استپویلش کنم ولی مردن توی این بازی جوری هستش که بدون شک ازش لذت میبرین.
The Stanley Parable
خب، داستان بازی استنلی پارابل مثل یه سفر خندهدار به محل کار شروع میشه. شما استنلی هستین، یه کارمند معمولی که یه روز، یه صدای مرموز رو تو سرش میشنوه و متوجه میشه که همه جا خالی شده. حالا از اینجا سرگرمکنندهترین قسمت بازی شروع میشه. شما باید در برخی نقاط داستان یا به دستورات راوی داستانتون گوش بدین یا باهاش اصلا مخالفت کنین. دور و بر دفتر کارتون رو بگردین و جاهایی هم مجبور به مردن مییشن تا دوباره همه چیز به حالت اولش بگرده. یعنی هر بار که میمیرید، دوباره از اول شروع میکنید و داستان به شکلهای جدیدی پیش میره. حتی بعضی مواقع ممکنه مرگتون خندهدارتر از زندگیتون باشه!