عشق یعنی شوق و شوق هم از نداشتن نشات میگیرد. این سخنرانی ابتدایی سوفی، شخصیت اصلی فیلم ماهیت عشق است. مونیا شکری کارگردان باذوق، با عاشقانه جدیدش که در استان کبک کانادا جریان دارد، یک اثر جذاب با زبان فرانسوی ساختهاست، که یکی از مهمترین کلیشههای عاشقانه را به چالش میکشد.
این فیلم واقعیتهای تلخ یک رابطه عشقی نامتناسب و بهطور کلی طبیعت عشق را بررسی میکند. ماهیت عشق برنده بهترین فیلم خارجیزبان در چهلونهمین دوره جوایز سزار شد. همین نشان میدهد که ماهیت عشق ارزش تماشا دارد. این اثر سینمایی خوشساخت، داستان زنی را تعریف میکند که در حالیکه ده سال از زندگی مشترکش با مردی امن و همسطح خود میگذرد، شیفته شخصی از طبقه دیگر اجتماع میشود. عشقی که درابتدا مانند تمام عشقها، گل بدون خار است و بهتدریج خارهایش احساس میشود.
معرفی فیلم ماهیت عشق
- نام اصلی فیلم: The Nature of Love
- تاریخ انتشار: ۱۸ می ۲۰۲۳
- ژانر: درام عاشقانه
- کارگردان: مونیا شکری
- نویسنده: مونیا شکری
- تهیهکننده: سیلوین کوربیل
- بازیگران: مگی لپین بلوندو، پیر ایو کاردینال، فرانسیس ویلیام ریوم، مونیکا شکری، استیو لاپلانتی و کارل ترمبلی
- موسیقی: امیل سرنین
- زبان اصلی: فرانسوی
- مدت زمان: 110 دقیقه
داستان فیلم ماهیت عشق
مونیا شکری، کارگردان و بازیگر اهل کبک، در سومین فیلم خود و برای اولین بار به عنوان فیلمنامهنویس مستقل، درامی ملایم و سرزنده ساختهاست. ماهیت عشق از یک مهمانی شام که بهطرز پیچیدهای تدوین شدهاست، شروع میشود. در این مهمانی جمعی از دوستان که معلوم است باهوش و تحصیلکرده هستند، درباره پایان جهان شوخی میکنند.
سپس تمرکز فیلم به یک زوج و بعدتر به یک شخص محدود میشود. درحقیقت داستان فیلم ماهیت عشق درباره زنی به نام سوفی با بازی مگی لپین بلوندو است. سوفی بهعنوان یک مدرس فلسفه جوان، در محافل روشنفکری مرفه در مونترال تدریس میکند. پروفسور فلسفه که سخنرانیهایش چیزی بیش از فهرست کردن نقلقولهایی درباره عشق، از افرادی مانند شوپنهاور، اسپینوزا و افلاطون است.
سوفی در یک زندگی مشترک با مردی بهنام فیلیپ با بازی فرانسیس ویلیام ریوم قرار دارد، که تقریبا هیچ اشتیاقی در آن دیده نمیشود. یک دهه از رابطه آرام و بدون چالش سوفی با فیلیپ میگذرد. البته این ازدواج درظاهر تفاهم زیادی دارد و متعلق به قشر روشنفکر و ثروتمند است. همانطور که در فیلم میبینیم، این دو به یکدیگر کتاب هدیه میدهند و به همه اعتقادات یکدیگر احترام میگذارند. تا اینکه سوفی و فیلیپ تصمیم میگیرند کلبهای را که متعلق به آنها است، بازسازی کنند.
شخصی که قرار است کلبه را بازسازی کند، مردی بهنام سیلوین با بازی پیر ایو کاردینال است. سیلوین یک پیمانکار تنومند و احساساتی است، که برای بازسازی کلبه مخروبه سوفی استخدام شدهاست. در همان اولین دیدار بین سوفی و سیلوین، کششی شدید بین این دو شکل میگیرد که در ادامه طاقتفرسا میشود.
اما آیا این کشش برای توجیه سوفی که از تعهد خود خارج شده و زندگی جدیدی را با سیلوین شروع میکند، کافی است؟ باوجود حرارت بالای عشقی که بین سوفی و سیلوین شکل میگیرد، ماهیت و طبیعت عشق، چالشهای خاص خود را دارد. شاید فیلم میخواهد به مخاطب بفهماند که سوفی بدش نمیآید که سیلوین بدون هیچ هزینه اضافی، همین کار را با زندگی عشقی او انجام دهد. یعنی قرار است سیلوین زندگی احساسی سوفی را هم بازسازی کند.
به تصویر کشیدن قدرت غیرمنتظرهها
سوفی مدتها است که متعهد به فیلیپ زندگی میکند. فیلیپی که از نظر فکری و شخصیتی جذاب است. اما سوفی زندگی جدید و احساسات درهم تنیده شهوت و عشق را از طریق سیلوین، پیمانکاری که تحصیلات کمتری دارد و در عشق ورزیدن مهارت بیشتری دارد، کشف میکند. اما چه مدت طول میکشد تا او تسلیم وسوسه شود؟ درحقیقت طولی نمیکشد. اما آیا این معلم که اغلب فیلسوفان کلاسیک و نظریههای باستانی و شاعرانه درباره عشق را موردبحث قرار میدهد، چیزی درباره نبرد بین کهنه و نو، شناخته و ناشناخته یا تعهد و شوق خواهد آموخت؟ درواقع پاسخ به این سوال منفی است.
بهنظر میرسد مونیا شکری، کارگردان و نویسنده اثر، در فیلم ماهیت عشق قدرت غیرمنتظرهها را به تصویر میکشد، این که چگونه ناگهان طوفانی از احساس و شوق ممکن است کسی را با خود بردارد و مشکلات یا انگیزههای دیگری را پنهان کند. اما شکری زمان زیادی از رابطه سوفی و سیلوین را با هم بهصورت مونتاژ نشان میدهد و هرگز به ما اجازه نمیدهد تا مانند سوفی این رابطه نوظهور و غیرمنتظره را تجربه کنیم. مهم نیست که ماهیت عشق چقدر هنرمندانه بهنظر میرسد، این فیلم بهنوعی حماقت انسان را تحریک میکند.
آیا میتوان کسی را دوست داشت، اما در عینحال او را براساس ارجاعات فرهنگیاش قضاوت کرد؟
مونیکا شکری از زبان بصری کمدی عاشقانه تلویزیونی با زومهای اغراقآمیز و مونتاژ خاص استفاده میکند. اما ماهیت عشق، بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که تکنیکهای فیلمبرداری نشان میدهند. بدونشک این فیلم در قالب آثار کمدی عاشقانه میگنجد، اما بیشتر به سمت ناراحتیها و اختلافات احساسی بین زوج سوفی و سیلوین و سوفی و فیلیپ متمایل میشود. آیا میتوان کسی را دوست داشت، اما در عینحال او را بر اساس زبان و ارجاعات فرهنگیاش قضاوت کرد؟
بازیگر نقش سوفی زنگ خطر و سردرگمی را که شخصیت در دوران قرار گذاشتن با سیلوین تجربه میکند، به معنای واقعیکلمه بهتصویر میکشد. در ابتدا همهچیز در رابطه سوفی و سیلوین گلوبلبل و کاملا خوب است. موسیقی زیبا و وهمانگیز امیل سرنین هم که بهطور جذابی جوشان و پویا بهنظر میرسد. بهتدریج خارهای گل زیبای عشق ظاهر میشوند. سیلوین به یک شاعر راستگرا علاقه دارد و نشانههایی از حسادت، پرخاشگری و نژادپرستی را از خود نشان میدهد.
نشانهای از تمایل مونیکا شکری برای کشف ضعفهای اخلاقی شخصیتهایش، در جریان داستان. این فیلمساز خودش در جایی گفتهاست که میخواهد، فیلم را به شیوهای که در یک مستند طبیعت دیده میشود فیلمبرداری کند. از اینرو تمام نماهای بیرونی در لحظات صمیمانه، بهنوعی از داخل فیلمبرداری میشوند یا نماهای داخلی انگار از بیرون دیده میشوند.
سبک بصری پر هیاهویی که مدام توجه مخاطب را به خود جلب میکند. ماهیت عشق تمام تلاش خود را میکند تا ما را از غرق شدن در این عاشقانه طوفانی محافظت کند. در یکی از صحنهها یک نمای شکسته از صورت سوفی که انگار به دو نیم تقسیم شدهاست، میبینیم. در نمایی دیگر چشمان او پوشیده میشود، انگار میخواهد هویتش را پنهان کند.
اگر عشق نمیتواند دو نفر را متحد کند، چه چیزی میتواند؟
در شروع فیلم وقتی بزرگترها درباره مسائل مهم صحبت میکنند، بچهها در پسزمینه فریاد میزنند. در این صحنه خیلی صریح و صمیمانه درباره موضوعات زیادی درباره ازدواج، وفاداری، رابطه جنسی و سازگاری صحبت میکنند. مکالمه از شخصی به شخص دیگر منتقل شده و البته انگار در قلمرو تئوری باقی میماند. وقتی سوفی و فیلیپ از مهمانی شام به خانه میروند، آنها درباره دوستان خود شایعاتی راه میاندازند. مکالمه آنها معمولی اما محتاطانه است، زیرا آنها رابطه خود را با اطرافیانشان مقایسه میکنند.
بهنظر میرسد که آنها درباره این واقعیت صحبت میکنند که وارد یک روزمرگی شدهاند که زندگیشان را تهدید میکند و بهاحتمال زیاد، خستهشان میکند. با اینوجود، زمان زیادی نمیگذرد که کل زندگی سوفی به هم میریزد. هنگامیکه او برای اولین بار سیلوین را ملاقات میکند، که در ابهام کامل و خیلی نامشخص نشان داده میشود، او فقط یک صدا است.
صدایی که به سوفی میگوید که کلبه مشکلات زیادی دارد و همین سوفی را به گریه میاندازد. سیلوین او را به دل طبیعت میبرد و از او میخواهد تا میتواند فریاد بزند. سپس آنها به سراغ نوشیدنی میروند، رازهایشان را به اشتراک میگذارند و با هم ارتباط برقرار میکنند. جرقههای بسیاری بین این دو ایجاد میشود. آنها بهصورت پنهانی همدیگر را ملاقات میکنند، درد عشق میکشند و تصمیم میگیرند با هم باشند. سوفی سیلوین را جایگزین شریک زندگیاش میکند و نیمه دوم فیلم این زوج تازه شکلگرفته و به ظاهر نامتناسب را دنبال میکند.
سوفی و زندگیاش نماینده یک طبقه تحصیلکرده از مونترال هستند. لباس و زبان او بازتاب زندگی شهری است. لهجه و لباس او منعکسکننده یک فرانسوی است، که با زیباییشناسی و فرهنگ پاریسی میدرخشد. در مقایسه با او، صدای سیلوین و گویشش آشفته و ضعیف است. او مانند یک چوببر لباس میپوشد و مانند یک چوبفروش هم زندگی میکند.
او مردی است که خود را روستایی میداند و همهچیزش با این فرهنگ همخوانی دارد. رابطه بین سوفی و سیلوین به شکاف فرهنگی و سیاسی اشاره دارد، که مدتها کبک را درگیر کردهاست. اما زندگی شهری و روستایی چگونه میتوانند نقاط مشترکی پیدا کنند، وقتی تا این اندازه متفاوت هستند. ولی فراموش نکنید که بعضیها معتقدند اگر عشق نمیتواند دو نفر را متحد کند، چه چیزی میتواند؟
بهراستی ماهیت عشق در دنیای مدرن ما چیست؟
ماهیت عشق از نقش سوفی بهعنوان استاد دانشگاهی برای تزریق فلسفههای مختلف درباره عشق به فیلم استفاده میکند. این فیلم با نقلقولهایی از افلاطون، شرودینگر، بل هوکس و یانکلویچ، پیچیدگی روابط عاشقانه را توضیح میدهد. البته راه دیگری هم برای روان کردن پیچیدگی عشق در ماهیت عشق وجود دارد.
سیلوین در اولین ملاقاتشان به سوفی میگوید: عشق باید ساده باشد. ازطرفی ذهن سوفی دائم مملو از فانتزیهای عاشقانه است، که توسط زندگی خانوادگی و تحصیلاتش شکل گرفتهاست. این فانتزیها اغلب ارتباط بسیار محدودی با واقعیت دارند. مانند فیلمهای بسیاری، ماهیت عشق مفهوم حفظ ظاهر را در دنیای مدرنی که به نظر میرسد بهسرعت در حال تغییر است، زیر سوال میبرد. به راستی عشق در دنیای مدرن ما چیست؟
در دهههای 1930 و 1940، در فیلمهایی مانند در یک شب اتفاق افتاد یا دنده آدم، ازدواج در برابر فشارهای اقتصادی، رکود و تغییر نقشهای جنسیتی مطرح میشود. شکری با همین سوالات در بستر زندگی مدرن دستوپنجه نرم میکند. چگونه مردم از طبقات مختلف اقتصادی یکدیگر را پیدا کرده و دوست دارند؟ هدف از ازدواج در بحرانهای آخرالزمانی ما چیست؟ هجوم فمینیسم در 50 سال گذشته چگونه درک ما از زن و مرد را تغییر دادهاست؟ این تنها بخشی از سوالات فراوانی است که مونیکا شکری در ماهیت عشق مطرح میکند.
ادای احترام به فیلم کلاسیک چترهای شربورگ
داستانسرایی شکری، علیرغم پوچگرایی و اروتیسمی که دارد، اغلب به نظر بدبینانه است. ادای احترام او به فیلم کلاسیک چترهای شربورگ و روابط تیره بین طبقات مختلف جامعه، که حتی زوج های سازگار را هم درگیر میکند، نشان از دیدگاه منفیبین این هنرمند جوان دارد. با اینحال، بیشتر زمینههای فلسفی فیلم، هدفی متعالیتر را دنبال میکند. عشق را میتوان تجزیه کرد، تحلیل کرد، نظریهپردازی کرد و ساختارشکنی کرد، اما هیچکدام از اینها ما را به درک ماهیت عشق نزدیکتر نمیکند.
نیمه دوم ماهیت عشق نسبت به نیمه اولش ضعیفتر به نظر میرسد، شاید به این دلیل که سوفی را در مواجهه با واقعیتی تلخ نشان میدهد. از نظر روایی، این طبیعیترین جهتی است که فیلم در پیش میگیرد، مسیری که او را مجبور میکند به انتخابهای زندگی قبلیاش برگردد. در استان کبک کانادا، طبیعت عشق به یک موفقیت بزرگ از نظر منتقدان و فروش در گیشه تبدیل شد.
این اثر یکی از پرفروشترین فیلمهای کبک در سال گذشته بود، و این موفقیت نشان میدهد که شکری در خلق فیلمهایی با مخاطبان منتقد و سخاوتمند، موفق عمل میکند. ماهیت عشق دقیقا به این دلیل کار میکند، که ریشههای کلاسیک دارد و درحالی که ویژگیهای سیستم طبقاتی کبک را به نقد میکشد؛ نگرانیهای زندگی معاصر را هم بررسی میکند.