اگر به فیلمهای گانگستری یا به طور کلی فیلمهای آمریکایی مربوط به چند دهه آخر قرن بیستم علاقه دارید، میتوانید تصور کنید که احتمالاً از طرفداران دنیرو و/یا پاچینو هستید. این دو از سال ۱۹۷۴ تا به حال در چهار فیلم با هم همبازی بوده اند، که تعداد زیادی نیست، اما داشتن چهار فیلم مشترک پاچینو/دنیرو بهتر از نداشتن آنهاست. به طور کلی، فیلمی با رابرت دنیرو و آل پاچینو، به جز یک استثنای قابل توجه، دلیلی برای جشن گرفتن است. نتیجه این است که آنها در یک فیلم بدنام با هم بوده اند، و سپس سه فیلم جنایی عالی، که اتفاقاً همه آنها مقیاس هایی نسبتاً حماسی دارند. انتخاب بهترین فیلم از میان آن سه فیلم سخت است، اما این همان چیزی است که رتبه بندی زیر قصد انجام آن را دارد… البته پس از پرداختن با آن فیلم بسیار ضعیف و ناخوشایند فوق الذکر.
۴- Righteous Kill (2008)
وجود فیلم قتل عادلانه بسیار باورنکردنی و گیج کننده است. این سومین فیلمی بود که هم رابرت دنیرو و هم آل پاچینو در آن نقش آفرینی می کردند، و هر دو زمان زیادی از روایت فیلم را در آن حضور دارند و در واقع شخصیتهای اصلی هستند (برخی از فیلمهایی با این کیفیت، معمولاً بینندگان خود را در مورد اینکه بازیگران مطرح در چه مدتی از زمان فیلم حضور دارند گول می زنند). این فیلمی است که بسیار ضعیف تر از سایر همکاریهای دنیرو و پاچینو قرار می گیرد که درک آن واقعاً سخت است، فیلمی با تنها شباهتهایی کلی با دیگر همکاری های این دو- فراتر از حضور این دو بازیگر- و مانند آن سه فیلم دیگر، Righteous Kill نیز کم و بیش یک فیلم جنایی است. در این فیلم، پاچینو و دنیرو نقش کارآگاهانی را بازی می کنند که در تلاش برای حل یک سری قتل هستند، قتل هایی که به نظر می رسد یادآور پرونده ای است که هر دو سال ها قبل روی آن کار کرده اند.
این یک ماجرای غم انگیز است، و هر دو بازیگر به نظر می رسد که در کل طول روایت فیلم در خواب راه می روند. مجموعه آثار آل پاچینو در قرن بیست و یکم خالی از فیلم های برجسته نیست، اما موارد عجیب زیادی نیز در آن ها وجود دارد، از جمله این یکی. و همین را می توان در مورد آنچه دنیرو از سال ۲۰۰۰ تاکنون در آن ها بازی کرد نیز گفت، اگرچه شاید Righteous Kill به اندازه چیزی مانند Little Fockers بحث برانگیز نباشد. این فیلمی است که به طور کامل این واقعیت را هدر می دهد که دو تا از بهترین بازیگران تاریخ سینما را در خود دارد و به عنوان یکی از بدترین (و گیج کننده ترین) فیلم های سال ۲۰۰۸ شناخته می شود. مهم نیست که چقدر ستاره های آن را دوست داشته باشید، قتل عادلانه فیلمی نیست که بخواهید آن را تماشا کنید.
۳- Heat (1995)
با پرش از یکی از بدترین و خواب آورترین فیلم های جنایی دهه ۲۰۰۰ به یکی از بهترین فیلم های با موضوع سرقت که تا به حال ساخته شده است خواهیم رفت، جایی که کیفیت بین Righteous Kill و Heat خیره کننده است، به طوری که قرار دادن آن در رتبه سوم از نظر منطقی ناعادلانه است. دسته ها یا رتبه های مختلفی وجود دارد که مخمصه را در صدر این فهرست قرار می دهد، اما رقابت در اینجا طبیعتاً تنگاتنگ است. علاوه بر این، اگر به فیلمهای رابرت دنیرو و آل پاچینو بر اساس مدت زمانی که این دو با هم روی پرده نمایش سپری میکنند نگاه کنید، مخمصه به اندازه هیچ یک از فیلمهای آیندهشان مخاطل را راضی نمیکند، اگرچه در اینجا هر دو بازیگر در برخی صحنه ها در کنار هم دیده می شوند، برخلاف اولین فیلمی که در این دو «با هم» در آن ظاهر شدند. اما خیلی پیش رفتیم و بهترین کار این است که فعلاً به مخمصه بپردازیم.
این یک فیلم در مقیاس بزرگ از مایکل مان است که مدت زمان آن نزدیک به سه ساعت است، در حالی که زمان بسیار کمی – اگر وجود داشته باشد – احساس تلف شدن و ضعف کیفیتی دارد. در اینجا، دنیرو یک سارق چیره دست است که نقشهای برای یک سرقت بلندپروازانه از بانک طراحی میکند، در حالی که پاچینو یک کارآگاه باهوش بیش فعال و بسیار پر سر و صدا/ مصمم است که دائماً در تلاش برای دستگیری این سارق است. یکی از بهترین سکانسهای اکشن تاریخ در این فیلم به نمایش گذاشته می شود، و در این فیلم آنقدر اطلاعات و سکانس های پرجزییات و مهیج وجود دارد که برای درک و لذت بردن از همه آن ها باید فیلم را چند بار ببینید. طرح داستان به خودی خود آنقدر پیچیده نیست که نیاز به تماشای مجدد داشته باشد، اما فضا آنقدر محسوس است، اکشن آنقدر پیچیده است، و سرعت آن چنان بی امان است که بازگشت دوباره به آن لذت بخش خواهد بود. شما می توانید مخمصه را یکی از بهترین فیلم های رابرت دنیرو بنامید، و همچنین یکی از بهترین فیلم های آل پاچینو، جایی که سکانس های این دو در کنار هم، جذابیت غیرقابل انکار و کشش متقابل فوق العاده شان را به نمایش می گذارد.
۲- The Godfather Part II (1974)
همانطور که قبلاً ذکر شد، آل پاچینو در سال ۱۹۷۲ در فیلم پدرخوانده بازی کرد، جایی که نقش مایکل کورلئونه، پسر ویتو کورلئونه (مارلون براندو) را بر عهده داشت، شخصیتی که در پایان آن فیلم مسئولیت کسب و کار خانوادگی کورلئونه ها را بر عهده گرفت. رابرت دنیرو در فیلم اول حضور نداشت، اما به لطف ساختار مبتکرانه دنباله، که کل فیلم را هم بهعنوان یک دنباله و هم بهعنوان یک پیشدرآمد روایت میکند، در قسمت دوم پدرخوانده ظاهر میشود. دنیرو در این فیلم نقش یک نسخه جوانتر از ویتو را بازی میکند، از جمله اینکه چگونه در جوانی به آمریکا آمده و به تدریج یک امپراتوری مافیایی ساخته و همزمان تشکیل خانواده می دهد. در زمان حال فیلم، پاچینو نقش اصلی فیلم را بر عهده می گیرد (بعضی ها ممکن است بگویند براندو شخصیت اصلی فیلم پدرخوانده بود)، و در سمت مایکل داستان، اوضاع به طور قابل توجهی تیره تر است.
بنابراین، با این همه داستان، میتوان The Godfather Part II را یکی از حماسیترین فیلمهای گانگستری که تاکنون ساخته شده است، نامید و بدون شک یکی از بهترینها نیز هست. البته، به دلیل ساختار فیلم، شاید با این موضوع موافق نباشید که دنیرو و پاچینو در این فیلم همبازی هستند زیرا با هم هیچ سکانس مشترک و تعاملی ندارند، اما اولی در تمام صحنه های فلش بک فوق العاده است و دومی یکی از بهترین بازی های خود در نقش اصلی را در صحنه های امروزی فیلم به نمایش می گذارد. این فیلمی است که بدون شک این دو را به عنوان یکی از بهترین بازیگران برای درخشش در فیلمهای جنایی/گانگستری معرفی کرد و بازیهای آنها کمک کرد تا پدرخوانده بخش دوم به یک شاهکار سینمایی تبدیل شود.
۱- The Irishman (2019)
این رتبه بندی می تواند کمی بحث برانگیز باشد، با توجه به این که این فیلم در مقایسه با پدرخوانده قسمت دوم و مخصمه، فیلم جدیدتری است و البته به اندازه دو فیلم قبلی نیز محبوبیت ندارد… اما مرد ایرلندی تا حد زیادی فیلمی خارق العاده است، و فیلمی که نشان می دهد مارتین اسکورسیزی علیرغم افزایش سن هنوز استعداد کارگردانی خود را از دست نداده است. همچنین با توجه به اینکه رابرت دنیرو و آل پاچینو بخش زیادی از فیلم را با هم سپری می کنند، برای هدف این مطلب گزینه بسیار بی نقصی است. اولی نقش شخصیت اصلی فیلم را بازی می کند، یک قاتل به نام فرانک شیران، و دومی نقش رهبر اتحادیه کارگری، جیمی هوفا را بر عهده دارد. بخش اعظم فیلم The Irishman شامل یک سری فلش بک هاست که طی آن ها، شیران نقش خود در ناپدید شدن هوفا روایت می کند (یا حتی اعتراف می کند).
اگر حضور دنیرو و پاچینو در کنار هم برایتان کافی نیست، مرد ایرلندی به حضور بازیگران افسانهای مانند جو پشی و هاروی کایتل در گروه بازیگران خود می بالد، در حالی که کیفیت بازی این ستارگان کهنسال به نوبه خود بسیار قابل توجه است. ایرلندی فیلم بسیار غم انگیزی است؛ فیلمی مملو از حسرت که به گذشته نگاه می کند، با روایت فوق العاده ای که مشخصاً توسط شخصیت اصلی و همچنین کارگردان و بازیگرانش انجام می شود، با توجه به اینکه بیشتر افراد درگیر در این پروژه سابقه ای طولانی در کار با ژانر گانگستری دارند. این فیلم مانند یک تشییع جنازه طولانی است، با مرگ های فراوان و سوگواری برای کسانی که هنوز زمان مرگشان فرا نرسیده است. این فضا برای فیلمی در مورد گذشت زمان مناسب است، فیلمی که تاریخ مصرف ندارد. این فیلم حرف های زیادی برای گفتن دارد، غم و اندوه را با طنز تاریکش به خوبی متعادل می کند، و مجموعه ای از بازی ها را در خود دارد که مخاطب را شیفته خود می سازند.