
راهنماتو- در شعر عارفانه و پرمعنای سنایی، این باور فرهنگی به زیبایی و ظرافت خاصی بازتاب یافته است. سنایی از چشمزخم به عنوان زخم روحی و جسمی یاد میکند که انسان را گرفتار حرص، حسد و بندگی نفس میسازد. تحلیل این شعر، فرصتی است تا با نگاهی نو به سنت چشمزخم، مفهوم آن و تأثیر عمیقش در باورهای ایرانی پی ببریم و ریشههای عرفانی و اجتماعی آن را بهتر درک کنیم.
به گزارش راهنماتو، باور به چشم زخم و آسیبهای ناشی از نگاه حسود، یکی از قدیمیترین و عمیقترین اعتقادات فرهنگ ایرانی است. در روزگاران قدیم و در برخی موارد حتی در عصر جدید این باور نه تنها ریشههای مذهبی و اجتماعی دارد، بلکه به عنوان راهکاری عملی و روانی برای محافظت از انسان در برابر انرژیهای منفی و حسادت دیگران شکل گرفته است. در این سنت دیرینه، روشهایی همچون دود کردن اسفند و خواندن آیات قرآنی مانند «وان یکاد» برای دفع چشمزخم به کار گرفته میشده است.
بیشتر بخوانید: آبشار، جنگل و دریاچه در شهر ایتالیایی آذربایجان؛ تجربه یک سفر خنک با طعم لمباردی
بیشتر بخوانید: ۵ فیلم جدید ۲۰۲۵ برای تعطیلات آخر هفته؛ رقابتی نفسگیر بین بهترینها
بیشتر بخوانید: سیری در زندگینامه صائب تبریزی + عاشقانهترین شعر پادشاه سبک هندی
قصیده شماره 45 سنایی غزنوی
ای سنایی! ز جسم و جان تا چند؟
برگذر زین دو بینوا در بند
از پیِ چشمزخمِ خوشچشمی
هر دو را خوش بسوز همچو سپند
چه کنی تو ز آب و آتش یاد
چه کنی تو ز باد و خاک نَوَند
چه کنی بود خود که بود تو بود
که تو را در امید و بیم افکند
تا بُوی در نگارخانهٔ "کُن"
نرهی هرگز از بیوس و بَسند
چون گذشتی ز "کاف" و "نون" رستی
از قُلِ قاف و لامِ دانشمند
همه از حرص و شهوت من و تست
عِلم و اِقرار و دعوی و سوگند
از همه فقر رستی ار گردی
همچو لقمان به لقمهای خرسند
نزد من، قبله دوست: عقل و هوی
هر چه زین هردو بگذری ترفند،
مَهبطِ این یکی نشیبِ نشیب
مَصعدِ آن دگر بلندِ بلند
مقصد ما چو اوست، پس در دین
ره چه هفتاد و دو، چه هفتصد و اند
چو تو در مصحف از هوی نگری
نقش قرآن تو را کند در بند،
ور ز زردشت، بی هوی شنوی
زنده گرداندت، چو قرآن، زَند
طمع و حرص و بخل و شهوت و خشم
حسد و کبر و حِقدِ بَد پیوند
هفت درْ دوزخند در تنِ تو
ساخته نفسشان درو دربند،
هین که در دست توست قفل امروز
درِ هر هفت محکم اندر بند
همه ره آتش است، شاخزنان
که ابد بیخ آن نداند کَند
مِلکِ اویی از آن همیترسی
تو شوی مالک ار پذیری پند
آن نه بینی همی که مالک را
نکند هیچ آتشیش گزند؟
دین به دنیا مده که هیچ هُمای
ندهد پر به پرنیان و پرند
دین فروشی همی که تا سازی
بارگی نقرهخِنْک و زین زرکَند
خر چنان شد که در گرفتن او
ساخت باید ز زلف حور کمند؟
گویی: "از بهر حشمت عِلم است
اینهمه طمطراق خِنک و سمند"
عِلم ازین بارنامه مستغنی است
تو برو بر بروت خویش مخند!
مهرهٔ گردنِ خرِ دجّال
از پی عِقد، بر مسیح مبند
از پی قوت و قوّتِ دلِ گرگ
جگر یوسفان عصر، مَرَند
کفشِ عیسی مدُزد و از اطلس
خرِ او را مساز پشماگند
شهوتت خوش همی نمایاند
مِهرِ جاه و زر و زن و فرزند
کی بود کاین نقاب بردارند
تا بدانی تو طعم زهر از قند
چند ازین لاف و بارنامهٔ تو؟
در چنین منزلی کثیف و نژند
بارمایه گُزین که درگذرد
این همه بارنامه روزی چند
چشم زخم و بازتاب آن در شعر سنایی
عقیده به چشم زخم و آسیبهای ناشی از نگاه حسود و سوء، یکی از باورهای کهن و دیرینه در فرهنگ ایرانی است که پیشینه آن به سده پنجم و ششم هجری و حتی قبلتر بازمیگردد. در شعر سنایی، این موضوع به شکلی ظریف و عمیق مورد اشاره قرار گرفته و نشان میدهد که مردم آن دوران به خوبی به آسیبهای «حشم» یا همان چشمزخم واقف بودهاند. سنتهایی مانند دود کردن اسفند، خواندن آیات حفاظتی مانند «وان یکاد» و فوت کردن برای دفع چشمزخم، نشانههایی از تلاش مردم برای محافظت خود در برابر نیروهای نامرئی و مخرب بودند. این باورها، علاوه بر ریشههای مذهبی و فرهنگی، به نوعی بازتاب نگرانیهای انسانی درباره حسادت، طمع و شرارت پنهان در دل دیگران است که میتواند به جان و روان فرد آسیب برساند.
سنایی در شعر خود، ضمن نقد حرص، حسد و اشاره به «چشمزخم خوشچشمی»، به عمق این آسیبها و تاثیر آن بر جسم و جان انسانها میپردازد و آن را مایه بندگی و اسارت نفس معرفی میکند. این نگاه نشاندهنده باور قوی به وجود انرژیهای منفی است که از طریق نگاه حسود منتقل میشود و همچنین بیانگر راهکارهای سنتی برای مقابله با آن؛ راهکارهایی که همچنان در فرهنگ ایرانی جاری و ساری است. از این منظر، سنت چشمزخم و راههای دفع آن همچون بخور دادن اسفند یا خواندن آیات خاص، نه فقط یک رسم فرهنگی بلکه پاسخ عاطفی و روانی به دغدغههای روزمره انسانها برای حفظ آرامش و امنیت روحی است. این باورها در کنار عرفان و حکمت سنایی، توازنی میان عقل و تجربههای عینی مردم درباره آسیبهای نامرئی ایجاد کرده است.