فیلم ژاپنی «دروازه جهنم»: از داستان جنگی خشونت‌آمیز تا درام شکسپیری

فیلم‌های کمی در تاریخ سینمای رنگی هستند که به اندازه فیلم دروازه جهنم اهمیت دارند. این فیلم در سال ۱۹۵۳ انتشار یافت و یکی از نخستین فیلم‌های ژاپنی بود که فیلمبرداری آن به صورت رنگی صورت گرفت. کارگردان این فیلم، تینوسوکه کینوگاسا، با بهره‌برداری درست از فناوری جدید آن زمان، صفحه نمایش را با تصاویر خیره‌کننده‌ای پر کرد. اما اهمیت فیلم دروازه جهنم تنها به جنبه فنی آن محدود نمی‌شود و دلایل دیگری نیز وجود دارد که این فیلم را به یک اثر کلاسیک ماندگار تبدیل کرده است.

شناسه خبر: ۴۴۲۶۰۸
فیلم ژاپنی «دروازه جهنم»: از داستان جنگی خشونت‌آمیز تا درام شکسپیری

این فیلم که جوایز اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی و بهترین طراحی لباس را دریافت کرده، ابتدا به عنوان یک داستان حماسی سامورایی آغاز شده و سپس به تدریج به یک درام شکسپیری تبدیل می‌شود. نتیجه آن نیز یک مطالعه بصری خیره‌کننده است که نشان می‌دهد، چگونه عشق می‌تواند به وسواس تبدیل شود و این وسواس چگونه می‌تواند به دیوانگی منتهی گردد.

بررسی کلاسیک مضامین حسادت و جنون در فیلم

 

این فیلم در دوران شورش هیجی (جنگ داخلی کوتاهی که در قرن ۱۲ ژاپن رخ داد و این کشور را ویران کرد) رخ می‌دهد. در جریان محاصره کاخ دایمیو، خدمتکار ملکه کسا (ماچیکو کیو) خود را به شکل خواهر شاهزاده‌ درمی‌آورد تا خانواده سلطنتی بتوانند به طور مخفیانه فرار کنند. سامورایی جنگجو، اندو موری‌تو (کازوئو هاسگاوا) کسا را از خطر نجات داده و سپس عاشق او می‌شود. زمانی که موری‌تو از نقشه برادرش برای شورش مطلع‌ می‌گردد، مسئله را با لرد کیوموری (کوره‌یا سندا) در جریان گذاشته و شورش را خنثی می‌کند. کیوموری برای قدردانی از وفاداری موری‌تو، به او می‌گوید که برای جبران حاضر است تا یکی از خواسته‌های او را برآورده کند و موری‌تو نیز بلافاصله درخواست ازدواج با کسا را مطرح می‌کند. اما کسا قبلاً با نگهبان سلطنتی، واتارو واتانابه (ایسائو یاماگاتا)، ازدواج کرده و همین موضوع، موری‌تو را درگیر حسادت می‌کند که سرانجام به فاجعه‌ای ختم می‌شود.

 

gate-of-hell-3-768x562_11zon

اگرچه بیشتر فیلم‌های کینواگاسا به فراموشی سپرده شده‌اند، اما او یکی از پرکارترین کارگردان‌های ژاپنی بود که حرفه‌اش را از دوران سینمای صامت آغاز کرد و تا اواسط دهه ۱۹۶۰ ادامه داد. دروازه جهنم، اوج کارنامه حرفه‌ای‌ این کارگردان بود؛ موفقیتی بین‌المللی که در زمانی رخ داد که فیلم‌های آسیایی و اروپایی به تدریج در حال پیدا کردن مخاطب آمریکایی بودند.

بخشی از موفقیت این فیلم را می‌توان به علاقه‌ آمریکایی‌ها به فیلم‌های سامورایی نسبت داد ـ در همان زمان، از فیلم‌های راشومون و هفت سامورایی ساخته آکیرا کوروساوا نیز استقبال زیادی شده بود ـ اما دروازه جهنم از سادگی داستان خود بهره می‌برد؛ داستانی برگرفته از مفاهیم کلاسیک و جهانی.

 

داستان دروازه جهنم ریشه‌هایی از آثار شکسپیر بویژه مکبث و اوتلو را در دل خودش دارد. موری‌تو قهرمان تراژیک کلاسیک است؛ مردی که وسواس و خودشیفتگی بی‌پایانش در نهایت به سقوط او منجر می‌شود. نیت‌های موری‌تو ابتدا بلندپروازانه است: او می‌خواهد از لرد کیوموری محافظت کند، جان خانم کسا را حفظ کند و او را به ازدواج خود درآورد.

موری‌تو که در خودشیفتگی غرق شده، بعد از نجات خانم کسا و خدمت به دایمیو، احساس می‌کند که شایسته عشق اوست. عشقش به کسا از همین احساس سرچشمه می‌گیرد که فکر می‌کند حق دارد به او علاقه‌مند باشد. حسادت موری‌تو به واتارو زمانی بیشتر می‌شود که تلاش می‌کند او را در موقعیت‌های مختلف مانند یک مسابقه اسب‌سواری و یک شام رسمی که به خشونت کشیده می‌شود، تحقیر کند. اما نمی‌تواند دل خانم کسا را به دست آورد، چون آن دل متعلق به فرد دیگری است و به زودی تلاش می‌کند او را مجبور به عشق ورزیدن به خود بر خلاف میلش کند.

 

فیلم دروازه جهنم آغازگر دوران طلایی سینمای رنگی ژاپن بود

فیلم دروازه جهنم با استفاده از تکنیک فیلم‌برداری Eastmancolor ساخته شد که یک جایگزین ارزان‌تر به جای تکنیک تکنی‌کالر (Technicolor) در آن زمان بود. در حالی که تکنی‌کالر تصویری زنده‌تر و پررنگ‌تر ارائه می‌داد، Eastmancolor تصویری کم‌رنگ‌تر ایجاد می‌کرد که به نفع فیلم بود. این انتخاب باعث شده تا بازسازی ژاپن قرن دوازدهم حس واقعیت روزمره را بهتر به نمایش بگذارد، در حالی که رنگ‌های شاداب به زیبایی طبیعت، ظرافت طبقه حاکم و فقر شورشیان تاکید می‌کنند. در عین حال، استفاده از رنگ، فیلم را در دنیای ملودرام غوطه‌ور می‌کند و آن را در ردیف آثار کلاسیک داگلاس سیرک مانند فیلم هر چه خدا می‌خواهد و بر باد نوشته قرار می‌دهد. شاید رویکرد آن طبیعی باشد، اما در عین حال درام آن بیشتر است.

 

gate-of-hell-6-768x576_11zon

بیش از هر چیز، دروازه جهنم نقطه عطفی بود برای خروج سینمای ژاپن از دنیای سیاه‌و‌سفید و ورود به دنیای رنگ. فیلم‌های ترسناکی مانند کوایدن و خانه، از رنگ به شیوه‌ اکسپرسیونیسم (هنری و پر از احساس) استفاده کردند؛ یاسوجیرو اوزو در فیلم‌های علف‌های شناور و صبح بخیر، از رنگ به‌منظور ایجاد حس واقعیت بیشتر بهره برد؛ و آکیرا کوروساوا در شاهکارهای سامورایی دوران پایانی‌اش یعنی کاگه‌موشا (شبح جنگجو) و آشوب، از رنگ برای ترکیب اکسپرسیونیسم و واقعیت استفاده کرد. واقعاً نمی‌توان تصور کرد که سینمای ژاپن بدون دروازه جهنم، چگونه می‌توانست باشد.

منبع : روزیاتو
نظرات
پربازدیدترین خبرها