
راهنماتو- نام شهرها و ماجرای نامگذاری آنها هریک داستانی جالب و شنیدنی دارد که گاه رنگ و بوی افسانهای به خود میگیرد. یکی از این داستانهای جالب مربوط به نام شهر قم است که گویا این نام به ورود اسلام به این شهر مربوط میشود.
به گزارش راهنماتو، یکی از مهمترین منابع تاریخی که از شهر قم سخن به میان آورده، «تاریخ قم» نوشته حسن بن محمد بن حسن قمی است که در سال 378 هجری قمری درگذشته. این کتاب یکی از مهمترین تواریخ محلی ایران محسوب میشود که اطلاعاتی ارزشمند از قم در قرون نخستین اسلامی ارائه میدهد.
در ابتدای کتاب نویسنده شرحی از علت نامگذاری قم به این اسم آورده که خواندن آن خالی از لطف نیست.
حسن بن محمد قمی در این خصوص مینویسد: «چنین گویند و چنین روایت کرده است احمد بن ابى عبد اللّه برقى در کتاب بنیان که شهر قم را از براى آن قم نام کردند که در ابتداى حال مستنقع میاه بوده است. یعنى جاى جمع شدن آبها و آب تیمره و انار بدین زمین که امروز قبضه قم است جمع میشد و آن را هیچ منفذى و رهگذرى نبود. از اطراف تیمره و انار آب مىآمد و بدین موضع جمع میشد و بحوالى و جوانب آن انواع گیاه رسته شد و علف زار گشته چنانکه چراگاه دوّاب بود و روزگار از کثرت نبات و گیاه که بدین موضع بوده سبز شده تا غایت که این موضع را کبود دشت نام کرده بودند و در عرب جمع شدن آب را قم گویند و ازین جهتست که آفتابه را قمقمه گویند و جمع آن قماقم، چون قم مجمع آبهاى تیمره و انار بود آن را قم نام نهادند.
و بعضى دیگر گویند چنانچ یاد کردیم که قبضه قم مجمع و مستنقع آبهاى تیمره و انار بود و او را از هیچ طرف منفذى و رهگذرى نبود بحوالى و جوانب آن چندین علف زار و مرغزار بواسطه کثرت آب پیدا شده بود و از جوانب و اطراف رُعات و شبانان بواسطه علف گرد بر گرد آن خیمه زدند و خانها بنا نهادند و مأوى ساختند و آن خانهاى ایشان را بفارسى کومه نام نهادند. پس بسبب مرو ایّام و زمان درین اسم تخفیفى واقع شد و گفتند کُم پس آن را معرّب گردانیدند و گفتند قم...
...و چنین گویند که قم را در قدیم الایّام صفرا نام نهادند و صفرا خواندند و در روزگار عجم تا آنگاه که آل سعد بن ملک نزول کردند بقم آب عزیز الوجود و کم بوده است.
و در کتاب سیر الملوک عجم چنین آوردهاند که چون بهرام گور بجانب بلاد ارمنیّه مىرفت اتّفاقاً رهگذر او بر دیهى بود از تخوم ساوه که آن را طخرود مىگویند بدین دیه آتشکده بنا نهاد و آتش در آن برافروخت و بازارى در آن پدید کرد و قم و رستاقهاى آن را بنا نهاد و آن را ممجّان نام نهاد و بمزدجان بارو کشید.
و ابو عبد اللّه احمد بن محمد بن اسحاق همدانى الفقیه چنین روایت کند در کتابى که آن را کتاب بلدان نام کرده است که قم را قمساره بن لهراسف بنا کرده است، و ابو عبد اللّه حمزة بن حسن اصفهانى در کتاب اصفهان یاد کرده است که چون عرب اشعریان بقم آمدند در جوانب قم در خیمهاى از موى نزول کردند چون درین ناحیت متمکّن شدند در صحارى هفت ده خطه و منزل ساختند و سراها و بناها و قصرها و عمارتها بنا نهادند و فرود آمدند و آن هفت ده ممجّان و قزدان و مالون و [جمر] و سکن و جلنبادان و کُمیدانست که الیوم قصبه و محلّتهاى قم است و حصون و حصارهاى این دیهها درین محال قایم و راسخاند و علامات و نشان آنند، چون سراهاى ایشان بدین دیههاى هفتگانه بسیار شد و بیکدیگر نزدیک گشتند از نامهاى این هفت دیه نام قریه کمیدان اختیار کردند و مجموع این دیههاى هفتگانه را کمیدان نام نهادند بعد از مدّتى چند در این نام اقتصار کردند و چهار حرف از جمله شش حرف کمیدان بینداختند و بر دو حرف اختصار کردند و گفتند کُم پس اعراب دادند و گفتند قُم و این تخفیف و اختصار و اقتصار در میانه ایشان بسیار بوده است...
.... و چنین گویند که نام این ناحیت در آخر ایّام مملکت فرس از ایّام قباد تا بایّام و زمان جرد ویران آبادان کرد کواد بوده ویران یعنى خراب آبادان کرد کواد یعنى قباد عمارت کرد و آبادان گردانید سبب آنک چون قباد بدین ناحیت مىگذشت در آن روزگار که پیش ملک هیاطله مىرفت چون بدین ناحیت رسید در غایت خرابى بود از خرابى او پرسید گفتند که هیچ ملکى از ملوک هر ناحیت و موضعى را که اسکندر آن را خراب کرده است بعمارت و آبادانى آن رغبت نمیکند و نمىفرماید چون قباد بدار الملک خود مراجعت مىنمود چون بدین ناحیت رسید بفرمود تا آن را عمارت کردند و بدین نام نهادند و کوره اصفهان را بدو شقّ کرد یکى شقّ جى و یکى شقّ تیمره و این شقّ تیمره را بدین اسم نام کرد و همچنین چون عرب بدینجا آمدند و فتح این شقّ بر دست رؤساى مقدّمه لشکر احنف بن قیس میسّر شد و احنف بتیمره مقیم بود و عرب این کوره را هم شقّ تیمره نام کردند و این اسم بر وى باقى بماند تا آنگاه که رشید آن را کوره گردانید پس کوره و شهر را هر دو قم نام کردند بدین دستور که ما یاد کردیم.....
... در روایت شیعه در حدیثى که من در فصل هشتم ازین باب یاد کنم آمده است که در آن شب که رسول خدا محمد مصطفى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را بآسمان بردند ابلیس ملعون را دید که بدین بقعه بزانو در آمده و مرفق هر دو دست بر سر زانو نهاده و نظر در زمین مىکرد رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم او را گفت «قم یا ملعون» یعنى برخیز اى ملعون بدین سبب قم را قم نام کردند.»
منبع: تاریخ قم. صص 20-25