حکایت نصحیت خرکی/ نونت نبود، آبت نبود، نصیحت کردنت چی بود؟

در روزگاران قدیم خر و گاوی در یک طویله با هم زندگی می‌کردند. مرد روستایی از خر برای سواری استفاده می کرد و از گاو برای شخم زدن و خرمن کوبی......ح

شناسه خبر: ۴۴۲۸۸۹
حکایت نصحیت خرکی/ نونت نبود، آبت نبود، نصیحت کردنت چی بود؟

حکایت نصحیت خر به گاو

در روزگاران قدیم خر و گاوی در یک طویله با هم زندگی می‌کردند. مرد روستایی از خر برای سواری استفاده می کرد و از گاو برای شخم زدن و خرمن کوبی.

یک روز که گاو خیلی خسته شده بود به خر گفت: ما گاوها خیلی بدبختیم. خر گفت چرا؟ تو هم مانند من سواری می‌دهی و به یک اندازه کار می‌کنی.

گاو گقت: ما گاوها باید هم کار کنیم هم شیر بدهیم و در آخر همه ما را به دست قصاب می‌دهند.

خر دلش سوخت و به گاو گفت: خودت را به مریضی بزن و از جایت تکان نخور.

گاو فردا به نصیحت خر عمل کرد. مرد روستایی که کارش مانده بود، خر را برداشت وبه مزرعه برد وخیش بست تا زمین را شخم بزند. خر که از نصیحت خود پشیمان شده بود پیش خودش گفت: بهتر است من هم خودم را به مریضی بزنم.

شب وقتی به طویله رسید به گاو گفت: امروز وقتی مرد روستائی با دوستش صحبت می کرد گفت: گاوم بیمار است، می ترسم بمیرد، می خواهم او را به قصاب بفروشم.

گاو ترسید و گفت: از فردا می روم و کار می کنم.

خر خوشحال شد و شب را خوابید.

فردا صبح مرد روستایی گاو را به صحرا برد و به پسرش گفت: تو هم یک خیش بردار و با این خر کار کن و یک تکه چوب هم با خودت ببر که به فکر تنبلی نیافتد.

منبع : خبر فوری
نظرات
پربازدیدترین خبرها