فیلم «لنگدرازها» یا همان Longlegs به کارگردانی آزگود پرکینز و با بازی مایکا مونرو و نیکلاس کیج در کابوسآورترین نقش خود تا به امروز، داستان یک قاتل زنجیرهای شیطان پرست و مامور FBI برای ردیابی او را تعریف میکند. در زمان نگارش این مقاله بررسی، فیلم ترسناک لنگدرازها در امتیاز 86 درصد رضایت منتقدان در Rotten Tomatoes و با امتیاز 7 از 10 در IMDb قرار دارد. منتقدان بیشتر فیلم را به دلیل بازی عالی دو بازیگر اصلی تحسین کردهاند.
اما فرمول موفقیت این فیلم ساده و واضح است. اولاً ، تهیهکننده اجرایی Longlegs نیکلاس کیج (که نقش اصلی را نیز بازی کرد) است که خود یک تبلیغ متحرک برای این اثر ترسناک مولف است. ثانیاً، چند ماه قبل از انتشار، شرکت نئون به عنوان تولید کننده این اثر با یک کمپین تبلیغاتی جذاب بینندگان را در سراسر جهان جذب کرد، که در آن از مردم دعوت میشد پیامهای رمزگذاری شده را باز کنند یا با شخصیت مرموز کیج از طریق تلفن چت و گفتوگو کنند.
علیرغم حجم بالای سر و صدای اطلاعات و حواشی تبلیغاتی پیرامون فیلم، تریلر آن به طرز شگفت انگیزی ساده بود و ظاهر و سیمای کیج تا انتها مخفی نگه داشته شد (به جز یک تیزر کوچک که در آن او صورت شبحگونه خود را نشان داد). اما این تبلیغات غیرمعمول و ایجاد توطئه به خوبی به فیلم کمک کرد: در دو هفته اول اکران آمریکایی، لنگدرازها توانست دو برابر بودجه خود را جبران کند و به مبلغ 22 میلیون دلار برسد. اما آیا نتیجه نهایی فیلم میتوانست انتظارات مخاطب را که قبلاً سر به فلک کشیده بود، برآورده کند؟! به نظر من نه!
داستان این فیلم در اواسط دهه 90 میلادی در شهر اورگان آمریکا میگذرد. در شروع فیلم شخصیت اصلی، مامور اف بی آی لی هارکر (مایکا مونرو)، تواناییهای روانی خود را کشف میکند. در نتیجه این اتفاق مافوقهایش تحتتأثیر شهود فوقالعادهاش، او را به بررسی پروندهای «سرد» میسپارند که نیروهای تاریک به وضوح در آن دخیل هستند.
لی همراه با مامور کارتر (بلیر آندروود) در دنبال یک قاتل زنجیرهای به نام لنگدراز (نیکلاس کیج) است که برای چندین دهه آرامش را از ساکنان حومه آمریکا سلب کرده است. به تدریج لی ارتباط شخصی با این دیوانه را کشف می کند که ریشههای آن به دوران کودکی او باز میگردد.
باید بدانید در خانواده بزرگ فیلمسازان ترسناک، آزگود پرکینز یک کودک غیر معمول است، اما به وضوح یک کودک محبوب است. معروفترین آثار کارگردان، چه «فوریه»، «گرتل و هانسل» یا «من زیبا هستم که در خانه زندگی میکنم»، با نشانههای معمول فیلمهای ترسناک مثل جامپاسکر برای این ژانر بیگانه هستند. این یعنی فیلمهای این کارگردان آغشته به فضایی از اضطراب پنهان و مالیخولیا چسبناک است، آنها به سختی قادرند حتی دلسوزترین بیننده را بترسانند. اما برای جنبه سادیستی وحشت، پرکینز استعارههایی تماشایی دارد که مخاطب عام را راضی نمیکند.
در واقع هر یک از فیلمهای جدید آزگود پرکینز به نوعی با مصنوعات فرهنگ عام شناخته شده معاشقه میکند و Longlegs نیز از این قاعده مستثنی نیست. در نگاه اول، داستان ترسناک یک مامور با استعداد FBI و یک دیوانه هیپنوتیزمی مانند کپی از سکوت بره ها با تاکید بر عناصر عرفانی به نظر میرسد. و خود پرکینز این واقعیت را انکار نمیکند. پس از بررسی دقیقتر، میتوانید نشانههایی از آثار دیگر سینمایی نیز در این فیلم بیابید.
اگر بخواهم خیلی ساده بگویم: همه ما قبلاً این داستان را دیدهایم، اما آن را به این شکل تجربه نکردهایم (یا به طور خاص نشنیدهایم). برای تماشاگران مشتاق تریلرهای پلیسی، افسانههای قاتل زنجیرهای، و داستانهای شیطانی، Longlegs روی زمین آشنا قدم میگذارد. نور زرد کمرنگ و مهآلودگی وهمآور اورگان یادآور Se7en و Zodiac یا زندانیان دنیس ویلنوو دیوید فینچر است.
حتی خود مامور افبیآی و قاتل زنجیرهای هم احساس میکنند که متعلق به عصر جدید سکوت برهها هستند. و با این حال، کارگردان آرگود پرکیز، پسر بازیگر فیلم Psycho یعنی آنتونی پرکینز، از همان ابتدا ما را تحت تأثیر فرم اثر خودش قرار میدهد و از نظر سبکی صفحه را از نسبت فیلمهای قدیمی 4:3 به یک لنز عریض تغییر میدهد.
جلوههای بصری میتواند دلهرهآور باشد، از کلوزآپهای ترسناک چهره سفید و ترسناک کیج در نقش Longlegs گرفته تا فیلمهای آرشیوی صحنههای جنایت وحشتناک. اما پرکینز، بسیار شبیه همکار پدرش، آلفرد هیچکاک، برای پاداشهای وحشت بیشتر از ترس در چهره شما ارزش قائل است. زیلگی، آهنگساز موسیقی متن و اوجنیو باتالیا، طراح صدا، به طور یکپارچه نویزهای خش دار را با زمزمههای کر کنندهای ترکیب میکنند که مانند افسون شیطانی پخش می شود.
در نتیجه Longlegs فیلمی است که همیشه توجه شما را میطلبد، با منظرهای صوتی که به طور هیپنوتیزمی روی ذهن شما میخزد و حرکات دوربین به اندازه انگیزههای قاتل آن غیرقابل پیش بینی است.
اما فیلم لنگدرازها، با تمام نکات فرمی مناسبش، در خود فیلمنامه دچار شکاف است. این یعنی Longlegs که از عناصر داستانی متفاوت فیلمهای ترسناک نمادین سالهای اخیر بافته شده است، با فیلمنامهاش هیچ کسی را شگفتزده نمیکند و بیشتر اوقات تظاهر میکند که به خوبی تبلیغ شده است. با پیروی از دستورات کمپین تبلیغاتی، پرکینز تمام لذت را برای دسر نهایی ترک میکند. لایت موتیف پنهان در مورد شیطانی که خود را در لباسهای سفید میپوشاند، در مورد فداکاری مقدس مادری و توهمات ویران شده دوران کودکی، خیلی دیر در روایت این فیلم نفوذ میکند تا بیننده را در لحظاتی به معنای واقعی کلمه خسته کند.
شرور مخفی با بازی نیکلاس کیج، که بدون او این فیلم هرگز به چنین اوج محبوبیتی دست نمییافت، حتی زمانی که تماشای آن باید در قسمتهای مختلف به شکلی عالی مونتاژ شود، تنها در صحنهای درست نشان داده میشود که تقریباً در پایان فیلم است. این شاید بهترین و بدترین استراتژی پرکینز است که سعی میکند یک موقعیت خاص برای آنتاگونیست خود بسازد. اما به نظر من این موقعیت درست استفاده نشده است.
از یک طرف، کارگردان ترس غریزی از ناشناختهها را دستکاری میکند، از سوی دیگر، دائماً از تماس مستقیم با شخصیت دیوانه دوری نمیکند و منشا او را آشکار میکند. در چنین فاصله احساسی، حتی هانیبال لکتر نیز هرگز کلاریس استارلینگ را مجذوب خود نمیکرد. در نتیجه فیلم آن حس رمز آلود دوران تبلیغات خود را از دست میدهد و از اساس آن حس جنایی یک معمای قتل در فیلم شکل نمیگیرد.
البته شخصیتهای متضاد نیکلاس کیج و مایکا مونرو مکمل یکدیگر هستند. نیکلاس کیج با جذابیت ژانر و عجیبوغریب همیشگیاش، آهنربای اصلی برای جذب مخاطبان به فیلم است. اما مایکا مونرو نیز نقش اصلی را بر عهده دارد و اجرای جذابی را به ما ارائه میدهد که بسیار فراتر از سفرهای ترسناک گذشته او مانند It Follows یا The Guest است.
در نهایت، تضاد در شخصیت آنها به Longlegs تنوع بیشتری میبخشد. به نظر این فیلم میخواهد چیزی بیشتر از صحبت جودی فاستر با هانیبال لکتر آنتونی هاپکینز برای حل یک پرونده باشد. اما نمیتواند؛ و این برآمده از سناریو است. هرچند کارگردان تمام سعی خود را میکند تا این یک بازی موش و گربه بین دو انسان شکسته باشد که به پیوند مشترکشان یعنی آسیب، خشونت و، خب، شیطان نزدیک میشوند.
در پایان باید گفت: آیا این ترسناک ترین فیلم تاریخ یا ترسناکترین فیلم سال است؟ بدون شک نه. اما آیا همین فیلم به شدت ناراحت کننده است؟ بدون شک بله. بخش زیادی از بودجه بازاریابی نئون صرف تبلیغ Longlegs به عنوان یکی از ترسناک ترین فیلمهای دهه یا شاید تمام دوران شد. در حالی که این حرکت میتواند یک هنر بازاریابی برای باکس آفیس باشد، اما همزمان میتواند بهانهای برای برخی از مخاطبان برای نفرت از Longlegs باشد، فقط به این دلیل که صدای فریاد نیک کیج باعث خیس شدن شلوارشان نشد.
بنابراین، بهتر است بدون قصد رویارویی با عنوان ترسناک ترین داستانی که روی صفحه نمایش دیدهاید به پای تماشای این فیلم بنشینید. وقتی از من میپرسند که آیا پر حرف و حدیثترین فیلم ترسناک تابستان ارزش دیدن دارد یا خیر، سخت است که جواب مثبتی به آن ندهم. با این حال، در مورد «Longlegs»، نباید انتظار یک افشاگری ژانری یا یک شاهکار برای اعصار داشت. پرکینز با بیرحمی نامشخصی به امیدهای مخاطب نزدیک میشود و فیلمی برجسته اما نسبتاً تنبل درباره گذشته میسازد.