Lee یک فیلم بیوگرافی، تاریخی و درام، محصول سال ۲۰۲۳ بریتانیا، به کارگردانی الن کوراس (Ellen Kuras) بر اساس کتاب The Lives of Lee Miller اثر آنتونی پنروز (Antony Penrose) میباشد. کیت وینسلت (Kate Winslet) به عنوان لی میلر، اندی سمبرگ (Andy Samberg) در نقش دیوید، الکساندر اسکاشگورد (Alexander Skarsgård) به عنوان رولند، ماریون کوتیار (Marion Cotillard)، جاش اوکانر (Josh O'Connor) و چندی دیگر در این فیلم به هنرنمایی میپردازند. این درام تاریخی زندگی عکاس مشهور لی میلر را که ابتدا مدل بوده و بعد به عنوان عکاس جنگ جهانی دوم شهرت پیدا میکند، به تصویر میکشد.
خاکستری مثل جنگ!
پالت رنگی فیلم Lee متأثر از فضایی تاریخی و روایت دوره جنگ است. به طور کلی، رنگها تمایل به سرد و خاکی دارند و از سایههای تیرهتر برای ایجاد حس واقعگرایی و خشونت جنگ استفاده شده است. رنگهای خاکستری، سبز زیتونی، قهوهای و آبی کمرنگ غالب هستند، که با احساسات غمانگیز و فضای سرد جنگ جهانی دوم هماهنگی دارند. این رنگها به نوعی حالت مستندگونه به فیلم میبخشند که به موضوعات تاریخی و عکسهای واقعی لی میلر اشاره دارد. در برخی از سکانسها که مربوط به دوران قبل یا بعد از جنگ است، از رنگهای گرمتر مثل قرمز و زرد به شکل محدودتری استفاده میشود تا تضاد میان دوران صلح و جنگ را بیشتر نمایان کنند.
نورپردازی در Lee اغلب طبیعی و ملایم است و به سبک نورپردازیهای نرم و غیرمستقیم پرداخته شده که حالتهای دراماتیک و احساسی بیشتری ایجاد کند. در صحنههای جنگ و میادین نبرد، نورپردازی کم و با کنتراست بالا به کار رفته تا حس تاریکی و ترس از محیط جنگ را تقویت کند. این تکنیک کمک میکند تا محیطهای شهری و مناطق جنگزده، ویران و بیروح به نظر برسند. برخلاف سکانسهای جنگی، در صحنههایی که به زندگی شخصی لی میلر و دوران فعالیتهای هنری او پرداخته میشود، نور طبیعی و نرمتری استفاده شده است که به همراه رنگهای گرم، زندگی و انرژی بیشتری به این صحنهها میبخشد. در مجموع، کارگردان در Lee از رنگ و نورپردازی به عنوان ابزارهایی برای انتقال احساسات و فضاسازی دوران تاریخی جنگ و زندگی شخصی شخصیت اصلی بهره میگیرد و آنها را در خدمت داستانگویی قرار میدهد.
تنها مرگ در نبرد برنده است!
Lee، تلاش کرده تا تاثیرات عمیق و تراژیک جنگ جهانی دوم را از طریق صحنههای جنگی به شکلی هنری و در عین حال واقعگرایانه نشان دهد. این صحنهها نقش مهمی در بیان پیامهای کلیدی فیلم دارند، که به مضامین خشونت، بیرحمی جنگ و تاثیرات آن بر انسانها میپردازند. صحنههای جنگی در Lee اغلب با واقعگرایی شدید و بدون اغراق تصویری ارائه میشوند. استفاده از نورپردازی تیره، سایههای عمیق و رنگهای خاکستری و مرده، حس تاریک و سنگین جنگ را به مخاطب منتقل میکند. این رویکرد به دور از زیباسازی یا قهرمانپروری جنگ، واقعیت بیرحمانه آن را برجسته میکند. تماشاگر با تصاویر ویرانی، مرگ و رنجهای مردم غیرنظامی و سربازان مواجه میشود که نه تنها ظاهری بلکه احساسی و روانی نیز عمیقاً تاثیرگذار هستند.
فیلم به جای نمایش صحنههای بزرگ نبرد یا تاکتیکهای نظامی، بیشتر بر پیامدهای انسانی جنگ تمرکز دارد. لی میلر در نقش یک خبرنگار و عکاس، از نزدیک شاهد فاجعههای انسانی جنگ است. این تمرکز بر قربانیان، سربازان مجروح و آوارگان جنگ باعث میشود نبرد نه تنها به عنوان یک رویداد نظامی، بلکه به عنوان یک تراژدی انسانی بزرگ درک شود. استفاده از زاویههای دوربین نزدیک و دیدگاههای شخصی میلر از میدان نبرد، به بیننده اجازه میدهد تجربهای نزدیک و شخصی از رنج و سختیهای جنگ داشته باشد.
یکی از ابزارهای قدرتمند فیلم Lee در صحنههای جنگی، استفاده از سکوت و صداهای محیطی است. در برخی از لحظات جنگ، به جای استفاده از موسیقی یا صداهای اکشن شدید، فیلم از سکوت و صداهای محیطی مانند صدای انفجارهای دور، صدای باد در مناطق جنگزده و نالههای زخمیان استفاده میکند. این سکوتهای غیرمنتظره باعث میشوند که مخاطب به طور عمیقتری به فکر فرو رود و بار احساسی صحنهها را بیشتر حس کند. این تکنیک به تراژیک بودن صحنهها عمق میبخشد، زیرا سکوت به نوعی نشاندهنده بیصدایی و ناامیدی انسانها در مواجهه با عظمت و بیرحمی جنگ است. صحنههای جنگی در Lee اغلب با تصاویری که لی میلر در واقعیت تاریخی گرفته است، همپوشانی دارند.
مثل عکس لی میلر که در وان حمام هیتلر گرفته است! این همپوشانی بصری به فیلم حس مستندگونهای میبخشد و به مخاطب یادآوری میکند که آنچه در فیلم میبیند، نه یک روایت داستانی تخیلی، بلکه واقعیتهای تلخ جنگ است. این رویکرد باعث میشود تا صحنههای جنگی تراژیک، عمق تاثیرات روانی جنگ را به شکلی ملموستر و مستندگونهتر منتقل کنند. برای مثال، صحنههای مربوط به آزادسازی اردوگاههای کار اجباری یا مواجهه میلر با اجساد قربانیان، به شدت تراژیک و تاثیرگذار هستند، زیرا مخاطب میداند که این وقایع در دنیای واقعی نیز رخ دادهاند.
فیلم همچنین تاثیرات جنگ را بر خود لی میلر به شکلی عمیق نشان میدهد. صحنههای جنگی نه تنها به عنوان بخشهایی از زندگی حرفهای او، بلکه به عنوان تجربههای شخصی و احساسیاش در مواجهه با مرگ و نابودی ترسیم شدهاند. مشاهده مستقیم خشونت جنگ و ثبت آن با دوربین، به تدریج میلر را دچار بحرانهای روانی میکند. این تاثیرات روانی، در بسیاری از صحنههای پس از جنگ به خوبی نمایش داده میشوند و باعث میشوند که مخاطب همدلی بیشتری با او داشته باشد.
به عنوان مثال، فیلم به خوبی نشان میدهد که چگونه مواجهه با فجایع جنگ، میلر را به سوی بیخوابی، اضطراب و افسردگی سوق میدهد. در بسیاری از صحنههای جنگی، فیلم از کنتراست بین زندگی و مرگ استفاده میکند تا تراژدی جنگ را نشان دهد. به عنوان مثال، در یک صحنه ممکن است کودکی که در حال بازی است نشان داده شود و در همان لحظه انبار جنازهها در واگن قطار نیز تصویر شود. این کنتراستهای ناگهانی، شدت و تراژیک بودن جنگ را بیشتر آشکار میسازد و نشان میدهد که چگونه زندگی در لحظهای نابود میشود. این نوع نمایش مرگ، برخلاف نمایشهای قهرمانانه و رومانتیک از جنگ، واقعیت دردناک آن را به تصویر میکشد.
زنان در دومین جنگ جهانی
فیلم Lee با محوریت شخصیت لی میلر، عکاس جنگی و فعال فرهنگی، به بررسی زندگی میلر در دورهای میپردازد که نقش زنان در جوامع به طور کلی تحت فشار و محدودیتهای اجتماعی قرار داشت. این فیلم نه تنها داستان زندگی شخصی و حرفهای میلر را روایت میکند، بلکه بازتاب دهندهی نقش و جایگاه زنان در دوره جنگ جهانی دوم و درون دنیای مردسالارانه آن دوران است. لی میلر در این فیلم نمادی از زنی است که کلیشههای سنتی زنانه را به چالش میکشد. او نه تنها به عنوان یک عکاس حرفهای و خبرنگار جنگی در صحنههایی که معمولاً در آنها مردان حضور دارند، فعالیت میکند، بلکه به عنوان یک زن قوی و مستقل، راه خود را در جهانی مردانه پیدا میکند.
برخلاف تصویری که در بسیاری از فیلمهای تاریخی از زنان به عنوان شخصیتهای ضعیف یا منفعل ارائه میشود، میلر شخصیتی پویا، فعال و جسور دارد. این تصویرسازی از لی میلر کمک میکند تا کلیشههای سنتی راجع به زنان به چالش کشیده شود. میلر در خط مقدم جنگ حضور دارد، دوربینش را به سوی حقیقت و خشونت جنگ میگیرد و به عنوان شاهد و ثبت کننده تاریخ عمل میکند. در حالی که بسیاری از زنان در جنگ جهانی دوم در پشت صحنه فعالیت میکردند، لی میلر به عنوان یک زن در خط مقدم نبرد حضور دارد و به مستندنگاری از فجایع جنگی میپردازد.
از طریق شخصیت میلر، فیلم نشان میدهد که زنان میتوانند در محیطهای پرخطر و خشونتآمیز حضور داشته باشند و همچنان توانایی تحلیل و مواجهه با مسائل پیچیده انسانی را دارند. جنگ نه تنها به عنوان یک محیط مردانه بلکه به عنوان عرصهای برای فعالیت زنان، به شکلی جدید به تصویر کشیده میشود. یکی از موضوعات محوری در فیلم Lee، مبارزه لی میلر برای حفظ هویت و استقلال فردی خود است.
او نه تنها به عنوان یک زن در جهانی که زنان به طور سنتی در آن نادیده گرفته میشوند فعالیت میکند، بلکه با مشکلاتی مثل شیسازی زنان و تلاش برای قضاوت آنها بر اساس ظاهر نیز مقابله میکند. میلر نه فقط به عنوان یک زن زیبا، بلکه به عنوان فردی با تواناییهای خلاقانه و ذهنی برجسته به تصویر کشیده شده است. در سکانسهای متعدد فیلم، این مبارزه برای به رسمیت شناختن استعدادهای واقعی او و نه فقط ظاهرش، برجسته میشود. او میخواهد نه تنها به خاطر زیباییاش بلکه به عنوان یک حرفهای در زمینه عکاسی و بهویژه بهعنوان یک شاهد جنگ شناخته شود.شخصیت زن اصلی خود را به شکلی پیچیده و چند بعدی به تصویر میکشد.
لی میلر همزمان هم زنی قوی و مستقل است که در برابر چالشهای بزرگ مقاومت میکند و هم فردی است که با آسیبهای روانی و احساسی روبرو میشود. این نمایش از زنانگی پیچیده، از دیدگاه محدود و سنتی زنان بهعنوان موجوداتی احساسی یا منفعل فراتر میرود. فیلم نشان میدهد که زنان میتوانند در عین حال قوی و آسیبپذیر باشند، مبارزه کنند و در عین حال به لحظاتی از ضعف یا تردید دچار شوند. این تضادها و پیچیدگیها به شخصیت میلر عمق بیشتری میبخشد.
فیلم به خوبی نشان میدهد که چگونه زنان در دوران میلر با تبعیضهای جنسیتی و نادیدهگرفتن مواجه بودند. میلر در تلاش برای به رسمیت شناخته شدن در دنیای حرفهای عکاسی و خبرنگاری با موانع زیادی روبروست که عمدتاً به دلیل جنسیت او است. در سکانسهای مختلف، این نادیده گرفتنها و تلاشهای میلر برای عبور از آنها به خوبی به تصویر کشیده شده است. در مواجهه با این چالشها، میلر نه تنها مقاومت میکند بلکه با موفقیت از سدهای جنسیتی عبور میکند و جایگاه خود را به عنوان یکی از مهمترین عکاسان جنگ به دست میآورد. این پیام از قدرت زنان و مقاومت در برابر تبعیضها، یکی از عناصر کلیدی فیلم است.
چهره همه چیز را لو میهد!
فیلم با استفاده از تکنیکهای سینمایی مختلف از جمله کلوزآپ (close-up) و اکتهای واقعی و ریز بازیگران، به شکلی هنرمندانه فضای بحرانی و شرایط متشنج شخصیت لی میلر را به تصویر میکشد. این دو عنصر مهم سینمایی به کار گرفته میشوند تا حس فشار روانی، اضطراب و پنیک درونی شخصیتها، به ویژه لی میلر، بهوضوح برای مخاطب قابل لمس باشد. استفاده از کلوزآپ یکی از تکنیکهای قدرتمند در این فیلم است که بهطور موثری برای نشان دادن پیچیدگیهای احساسی و واکنشهای روانی لی میلر در لحظات بحران به کار میرود. وقتی دوربین روی چهره میلر زوم میکند، جزئیات حالت چهرهاش، مثل انقباض ماهیچههای صورت، لرزش لبها، یا نگاههای نگران و پراسترس بهخوبی آشکار میشوند.
در لحظات بحرانی، مثل مواجهه میلر با ویرانیهای جنگ یا صحنههای مربوط به اردوگاههای مرگ نازیها، نمای نزدیک چهره او بهوضوح نشان دهنده ترس و حیرتی است که تجربه میکند. این نماها به مخاطب اجازه میدهند تا بهطور مستقیم با احساسات شخصیت ارتباط برقرار کنند. این تکنیک باعث میشود که بیننده نه تنها شاهد اتفاقات باشد، بلکه آنها را از منظر عاطفی و روانی میلر تجربه کند. همچنین، کلوزآپهای مکرر از چشمان لی میلر تأکید میکنند که او، هم به عنوان عکاس و هم به عنوان شاهد، تحت تاثیر خشونتها و بیرحمیهای جنگ قرار دارد. این کلوزآپها نشان میدهند که چگونه نگاه او از قدرت تحلیل و مشاهده به مرور زمان با سردی و فشار روانی جایگزین میشود.
کیت وینسلت با استفاده از اکت درونی (internal acting)، تغییرات احساسی و روانی شخصیتش را بهشکلی ظریف و عمیق به نمایش میگذارد. در این روش بازی، احساسات به جای اینکه به شکل بیرونی و نمایشی بروز داده شوند، از طریق حرکات ظریف، تغییرات ریز چهره و استفاده از بدن بهطور کنترل شده، منتقل میشوند. برای مثال، در صحنههایی که لی میلر تحت تاثیر فشار روانی قرار میگیرد، این استرس و اضطراب از طریق حرکات کوچک مانند فشردن دستها، نگاهی مضطرب یا حتی تغییر در نحوه تنفس او به تصویر کشیده میشود.
این نوع از اکت به بیننده اجازه میدهد که فشارهای روانی شخصیت را احساس کند، حتی بدون اینکه نیاز به دیالوگ یا واکنشهای شدید فیزیکی باشد. در صحنههایی که میلر دچار پنیک یا اضطراب شدید میشود، کیت وینسلت به شکل بسیار ماهرانهای با استفاده از کنترل بر بدن و چهره خود، این حالات را نشان میدهد. حرکات ناگهانی بدن او به خوبی حاکی از لحظات پنیک است. این حالات به بیننده انتقال میدهند که او در آستانه فروپاشی روانی قرار دارد.
فیلم بهخوبی از تضاد میان فضای بیرونی (محیط جنگ، ویرانیها و خشونت) و درونی (دنیای روانی و احساسی لی میلر) استفاده میکند تا تاثیرات روانی و بحرانهای داخلی او را بهتر به تصویر بکشد. در صحنههایی که او بهطور مستقیم با وقایع جنگ روبرو میشود، دوربین ابتدا صحنههای بزرگتر و خشونتهای بیرونی را نشان میدهد و سپس به کلوزآپهای لی میلر میپردازد. این انتقال از فضای بیرونی به درونی، باعث میشود که تماشاگر احساس کند که جنگ و خشونتهای آن نه فقط بهصورت فیزیکی، بلکه از نظر روانی نیز بر شخصیت تأثیر میگذارد.
دوربین از منظری شخصیتر به درون دنیای روانی میلر نفوذ میکند و نشان میدهد که چگونه او با هر لحظه از جنگ، درون خود بیشتر فرو میرود و با بحرانهای روانی عمیقتری مواجه میشود. یکی دیگر از تکنیکهایی که برای نشان دادن اضطراب و بحرانهای درونی شخصیت استفاده میشود، حرکتهای دستی دوربین (handheld camera) است. در برخی از صحنههای متشنج، به ویژه زمانی که لی میلر در محیطهای خطرناک یا پرتنش قرار میگیرد، دوربین بهجای اینکه ثابت باشد، به شکلی ناپایدار و با تکانهای ناگهانی حرکت میکند.
این حرکتهای لرزان دوربین به نوعی نمایانگر بیثباتی و اضطراب درونی شخصیت است. این تکنیک بهویژه در صحنههای جنگی به کار گرفته میشود، جایی که دوربین به همراه شخصیت از میان صحنههای نبرد و ویرانی عبور میکند. حرکات ناپایدار دوربین، همراه با صداهای انفجار و فریادها، به مخاطب این حس را القا میکند که میلر در میان هرج و مرج و ناآرامی، دچار فشارهای روانی و احساسی عمیقی است.
نورپردازی نیز نقش مهمی در نمایش بحرانهای روانی شخصیت لی میلر ایفا میکند. در لحظاتی که او دچار استرس شدید یا پنیک میشود، نورپردازی تیرهتر و سایهها عمیقتر میشوند. این تضاد نور و سایه، بهخصوص در صحنههای کلوزآپ، به شکلی ظریف نشان میدهد که او در حال فرو رفتن به درون تاریکی ذهنی خود است. همچنین در برخی صحنهها از نور شدید استفاده میشود که به چهره میلر میتابد، تا حالاتی از سردرگمی یا حتی شوک و ترس او را بیشتر به نمایش بگذارد. ا
ین تکنیک به مخاطب کمک میکند تا فشار روانیای که بر شخصیت اعمال میشود، نهتنها از طریق بازیگر، بلکه از طریق فضای بصری فیلم نیز درک کند. یکی از تاثیرگذارترین تکنیکها در نمایش شرایط متشنج شخصیت، استفاده از لحظات سکوت است. در برخی صحنهها، فیلم بهطور ناگهانی از صداهای بلند و موسیقی متن به سکوتی مطلق یا صداهای بسیار خفیف مانند صدای نفسکشیدن شخصیت تغییر میکند. این لحظات سکوت بهگونهای طراحی شدهاند که اضطراب را در ذهن بیننده تشدید کنند.
شروع و پایان ضعیف
فیلم Lee با وجود نقاط قوت فراوان در نمایش زندگی لی میلر و روایت تاریخیاش، دارای نقاط ضعف قابل توجهی نیز هست، که در برخی بخشها از کیفیت کلی اثر کاستهاند. در ابتدای فیلم، داستان عاشقانهای میان لی میلر و رولند شکل میگیرد که بهطور قابل توجهی کلیشهای به نظر میرسد. این نوع روایت عاشقانه با استفاده از تمهای تکراری و پیشبینیپذیر، همچون جاذبه فوری، تنشهای جزئی و در نهایت نزدیکی عاطفی، بیشتر به کلیشههای سینمایی رایج شباهت دارد تا یک داستان اصیل و عمیق.
این بخش از فیلم به نظر میرسد که تنها برای ایجاد جذابیت اولیه و سرگرم کردن مخاطب ساخته شده، اما در عمل از عمق کافی برخوردار نیست و بهجای گسترش شخصیتپردازی میلر، او را در چهارچوبی محدود و معمولی از یک زن عاشق قرار میدهد. در حالی که زندگی واقعی لی میلر بسیار پیچیدهتر و پراحساستر از این است، این عاشقانه ابتدایی به نظر میرسد که بیهدف است و به کلیشههای عاشقانهی سینمایی بیشتر میپردازد تا به توسعهی شخصیتی قوی و چندلایه.
این موضوع، بهویژه برای شخصیتی مثل لی میلر که در زندگی واقعیاش با چالشهای فراوانی در حوزههای مختلف (هنری، سیاسی و شخصی) روبهرو بوده، به نوعی به محدود کردن شخصیت او در چهارچوب روابط عاشقانه تقلیل پیدا میکند. فیلم میتوانست به جای استفاده از این کلیشهها، به بازتابی عمیقتر از شخصیت و روابط واقعی میلر بپردازد. یکی دیگر از نقاط ضعف فیلم Lee، سکانس پایانی دراماتیکی است که به نظر میرسد با کلیشههای رایج درامهای تاریخی همخوانی دارد. این سکانس به شکلی طراحی شده که بهجای ارائه پایانی خلاقانه یا غیرمنتظره، از فرمولهای تکراری و احساساتی که در بسیاری از فیلمهای مشابه دیدهایم استفاده میکند.
سکانس پایانی که معمولاً شامل یک لحظه بزرگ و عاطفی است، شاید در ابتدا بهعنوان نقطه اوج فیلم در نظر گرفته شده باشد، اما در عمل، این نوع پایانها به نظر میرسد که بیش از حد به احساساتگرایی و درام سطحی تکیه کرده و نمیتواند عمق عاطفی و روانی لازم را ایجاد کند. در این سکانس، فیلم بهجای تمرکز بر پیچیدگیهای احساسی و روانی شخصیت اصلی، به نوعی سادهسازی و کلیشهسازی از پایان میپردازد.
این میتواند تاثیرگذاری عمیق داستان را کاهش دهد و مخاطب را از تجربهی واقعی و عمیقتر دور کند. یکی دیگر از نقاط ضعف فیلم، بازی و اکتهای شخصیت پسر میلر در فیلم است که به نوعی غیرمنطقی و اضافی به نظر میرسند. این شخصیت نه تنها از لحاظ شخصیتپردازی به درستی پرداخته نشده، بلکه بازی او در برخی صحنهها بهوضوح ضعیف و مصنوعی است. بهنظر میرسد که اکتهای این شخصیت، بهخصوص در صحنههای عاطفی یا متشنج، بهجای ایجاد عمق و همدلی با مخاطب، احساسات دروغین و غیرقابلباور را منتقل میکنند.
بهویژه در لحظات حساس فیلم، مانند زمانی که این شخصیت باید واکنشی عاطفی و شدید نشان دهد، بازی او بهجای تقویت تنش و درام فیلم، آن را به صحنههایی سطحی و بیتأثیر تبدیل میکند. این موضوع بهخصوص زمانی برجستهتر میشود که بازی قدرتمند کیت وینسلت در نقش لی میلر با اکتهای ضعیف این شخصیت پسر در تضاد قرار میگیرد و این اختلاف در کیفیت بازیگری، به فیلم آسیب میزند. اکتهای بیشازحد یا غیرواقعی پسر میلر که به عنوان مصاحبه کننده حضور دارد، باعث میشود که مخاطب نتواند با او همدلی کند یا باور کند که او واقعاً در آن موقعیت احساسی قرار گرفته. بهویژه در لحظات بحرانی، این اکتهای بیمورد میتواند تأثیرگذاری کلی فیلم را کاهش دهد و مخاطب را از تجربهی حسی عمیق فیلم دور کند.