۶عادت ناخودآگاهی که مانع موفقیت شما شده‌اند

برخی از خرده‌عادات ناخودآگاه ما مانعی برای کسب موفقیت هستند. در این مقاله این عادت‌ها را با شما مرور می‌کنیم.

شناسه خبر: ۴۱۳۲۷۰
6عادت ناخودآگاهی که مانع موفقیت شما شده‌اند

راهنماتو-حتما یکبار اسم کتاب «عادت‌ها اتمی» را شنیده‌اید. جیمز کلیر، نویسنده این کتاب پرفروش در جایی از این کتاب نوشته است: «شما به سطح اهداف‌تان پیشرفت نمی‌کنید. شما به سطح سیستم‌تان سقوط می‌کنید.» عادات شما هستند که مبنای هویت و مسیری که در زندگی طی خواهید کرد را مشخص می‌کنند.

به گزارش راهنماتو، درنهایت، تغییرات بنیادی بزرگ نیستند که تغییر ایجاد می‌کنند، بلکه رفتارهای کوچکی که به صورت روزمره انجام می‌دهید، تغییرات بزرگ ایجاد می‌کنند. اینجا در راهنماتو می‌خواهیم 4عادت ناخودآگاه را با شما در میان بگذاریم که مانعی برای موفقیت‌تان هستند.

1.اجازه می‌دهید که محیط‌تان بر رفتارتان سلطه پیدا کند

یکی از پیام‌هایی که از کتاب عادت‌های اتمی می‌توان دریافت آن است که فرایند ساختن عادت‌های سالم ارتباط کمی به نظم یا خویشتن‌داری و ارتباط زیادی به هک کردن مغز برای همکاری دارد. یعنی چه؟

مغز انسان طوری طراحی شده که مسیری با کم‌ترین مقاومت را انتخاب کند. برای مغز آن چیزی که راحت است، ایمن هم هست و می‌تواند بقای شما را تضمین کند. اما فکر خارج شدن از منطقه امن....ترسناک است! خطرات زیادی در مسیرهای ناشناخته وجود دارد که می‌تواند جلوی راهتان سبز شود. چرا در محیط امن و راحت‌مان نمانیم؟ این تفکر همان مغزی است که راحت‌ترین گزینه موجود را انتخاب می‌کند.

وظیفه ماست که مسیر را برای مغز به راحت‌ترین شکل ممکن دربیاوریم تا بتواند بهتر انتخاب کند. در این بین، طراحی محیطی که در آن قرار داریم نقشی بسیاری حیاتی ایفا می‌کند. اگر مت یوگا را شب‌ها وسط اتاق پهن کنید، احتمال اینکه قبل از رفتن به سر کار، قدری ورزش کنید، بیش‌تر می‌شود.

اگر کنترل تلویزیون را داخل کشو بگذارید، احتمال اینکه برای روشن کردن تلویزیون به سختی بیش‌تری بیفتید و به جایش تصمیم بگیرید دو صفحه کتاب بخوانید، بیش‌تر می‌شود. الان متوجه منظورمان شدید؟

پس محیط‌تان را نگاهی بیندازید. نگاه کنید و ببینید که آیا محیط‌تان برای موفق‌تر شدن انگیزه‌بخش است یا به نحوی طراحی شده که دارد شما را عقب نگه می‌دارد؟

احتمالا دومی باشد. بنابراین دست با کار شوید و ابتدا محیط را به شکلی درآورید که در راستای رسیدن به هدف‌تان باشد.

2.وقتی حال و هوای خوبی ندارید، فعالانه احساس بدتری از واقعیت به خودتان می‌دهید

یک داستان بودایی درباره دو تیر جهیده از کمان وجود دارد که یک روان‌شناس به نام بت کرلند، آن را به شکل زیر خلاصه کرده است:

«از بودا درباره واکنش یک فرد به تیر اول و دوم پرسیده می‌شود. بودا توضیح می‌دهد که تیر اولی نماینده چیزهایی است که در زندگی نمی‌توانیم کنترل کنیم. تیر اولی طبیعتا دردناک و اجتناب‌ناپذیر است. اما تیر دوم، واکنش ما به رویدادهای دشوار است و رنجی که به سبب تیر دوم ایجاد می‌شود، انتخابی است.»

مشخص است که نباید بگذارید تیر دوم شما را از پای دربیاورد. یعنی باید مسئولیت واکنش‌تان به شرایط بیرونی را بپذیرید و از یک معامله بد، بهترین حالت ممکن را نصیب خودتان کنید. اما متأسفانه اغلب آدم‌ها انتظار عکس آن را دارند: وقتی چیز ناراحت‌شان کرده  وحال و هوایشان را منفی کرده است، از بیرون غذا سفارش می‌دهند، پشت سر هم سریال نگاه می‌کنند یا با یکی دعوا می‌کنند، همگی نهایتا باعث می‌شود که حال و هوایتان از چیزی که قبلا بود هم بدتر شود.

نمی‌گوییم که هرگز نباید از بیرون غذا سفارش بدهید، تلویزیون نگاه کنید یا ...بلکه نکته اینجاست که انجام کارهایی که «می‌دانید» احساس‌تان را بدتر از زمان فعلی می‌کند، استراتژی هوشمندانه‌ای نیست. موفقیت یعنی غلبه بر موانع، حفظ چشم‌انداز مثبت در زندگی و مراقبت از سلامت ذهنی و روانی به بهترین شکلی که خودتان می‌دانید. دفعه بعدی که حال و هوایتان بد بود، سعی کنید با همان چیزهایی که می‌دانید حال‌تان را بهتر می‌کنید، به خودتان کمک کنید.

3.دارید اهدافی با انگیزه‌های بیرونی را دنبال می‌کنید

اگر قدری با روان‌شناسی آشنا باشید می‌دانید که انگیزه‌های ما درونی و بیرونی هستند. یعنی شما یا با پاداش‌های بیرونی (ارتقا شغلی یا خوشحال کردن والدین) یا با رانه‌های درونی (ارتقاء شغلی چون حقیقتا می‌خواهید در کاری که انجام می‌دهید آدم بهتری شوید) انگیزه پیدا می‌کنید.

اهدافی که انگیزه‌های درونی دارند طبیعتا بهتر و پایدارتر هستند اما معنایش این نیست که هممه اهداف بیرونی بد هستند. فقط باید بین انگیزه‌های درونی و بیرونی توازن برقرار کرد. هر هدفی، ورای میزانی رضایت‌بخشی و لذت‌بخشی، به همراه وظایفی می‌آید که ترجیح می‌دهد از آن‌ها گذر کنید. بنابراین، وقتی نوبت به اجرای این وظایف می‌رسد، ایرادی ندارد که برای خودتان انگیزه‌های بیرونی تعریف کنید تا برای کامل کردن آن اهداف انگیزه‌مند باشید. اما مرکز هر کاری که انجام می‌دهید – شغل‌تان، کار داوطلبانه یا سرگرمی جانبی‌ای که تلاش می‌کنید تبدیل به یک کسب و کار تمام‌وقت کنید – باید به صورت درونی با ارزش‌ها و مأموریت‌تان در زندگی همراستا باشد.

Screenshot 2024-09-01 161751

4.همیشه راحتی را به چالش ترجیح می‌دهید

همانطور که گفتیم، مغز ما راحتی را به چالش ترجیح می‌دهد. برای همین است که بعد از یک روز کاری سخت که به خانه می‌رسید، اولین چیزی که طلب می‌کنید کاناپه جلوی تلویزیون و تماشای چند قسمت سریال پشت سر هم است. متأسفانه این عادات دلیل درجا زدن هستند. دلیلش این است که شما هرگز خودتان را به چالش نمی‌کشید. هرگز از منطقه امن‌تان خارج نمی‌شوید. کاری نمی‌کنید که حقیقتا باعث شود که از خودتان احساس رضایت کنید.

یک قانون برای خودتان تعریف کنید. مثلا وقتی به خانه می‌رسید تا زمانیکه همه وظایف‌تان را انجام نداده‌اید نباید تلویزیون تماشا کنید. تا زمانی که کتابی که مدت‌هاست بخوانید را تا جای مد نظر مطالعه نکرده‌اید، نمی‌تواند دست به گوشی بزنید. این سوء تفاهم بزرگی است که فکر می‌کنیم قدری استراحت روی کاناپه انرژی ما را بر می‌گردانید تا بتوانیم قبل از خواب چند کار دیگر هم انجام بدهیم. همانطور که می‌دانید این امر بعد از دراز کشیدن روی کاناپه به ندرت رخ می‌دهد. بشینید تمام است.

5.به اندازه کافی استراحت نمی‌کنید

شاید با گزینه قبلی در تضاد باشد. اما منظور ما رعایت توازن است. باید استراحت کنید. در حقیقت، استراحت‌کردن کارامدترین کاری است که در حق خودتان می‌کنید زیرا دوباره سرحال می‌شوید تا بتوانید برای روز بعد آماده شوید. اما شکل استراحت کردن مهم است. بازی کامپیوتری یا تماشای فیلم بعد از روز کاری استراحت نیست. گشت زدن در شبکه‌های اجتماعی استراحت نیست.

مثلا می‌توانید قدم بزنید، یا با دوستی قرار بگذارید با هم حرف بزنید، کتابی بخوانید یا با حیوان خانگی‌تان بازی کنید.

6.دارید خودتان را مجبور می‌کنید تبدیل به کسی بشوید که نیستید

ماه‌هاست که تلاش می‌کنید عادت‌هایی را به روزمره‌تان اضافه کنید اما نمی‌شود؟ خوب بریزدشان دور. اگر عادتی بعد از مدتی برای شما هیچ فایده‌ای نداشته، بعید است که یکباره نیز برایتان معجزه کند. نگران نباشید بدون آن عادت نیز می‌توانید به هدفی که دارید برسید. فقط کافی است روش‌تان را عوض کنید. مثلا فکر کنید که می‌خواهید ساعت 5صبح بیدار شوید، اما هر چه تلاش کرده‌اید در چند هفته گذشته نتوانسته‌اید، هنوز دیرتان می‌شود، دوست دارید بیش‌تر بخوابید و خیلی سریع خسته می‌شوید. باید از خودتان سوال بکنید:

چرا می‌خواهم ساعت 5صبح بیدار شوم؟ اگر هدف‌تان این است که وقت بیش‌تری داشته باشید و در طی یک روز کاری کارامدتر باشید آیا روش دیگری غیر از ساعت 5صبح بیدار شدن برایش وجود دارد؟

مثلا شاید بتوانید شب‌ها یکساعت بیش‌تر بیدار بمانید. یا شاید بتوانید موقع وقت ناهار کارتان را انجام دهید. یا آخر هفته‌ها. سعی کنید که گزینه‌هایتان را باز نگه دارید. به جای آنکه تبدیل به شخصی شوید که نیستید، سعی کنید عادت‌هایتان را مرور کنید.

 

نظرات
پربازدیدترین خبرها