راهنماتو-پول به سوی کسانی حرکت میکند که روانشناسی ثروت را درک میکنند. تفاوت بین موفقیت مالی و تلاشهای مالی معمولاً در شرایط نیست، بلکه در نوع ذهنیت است.
به گزارش راهنماتو، تحقیقات توماس استنلی در کتاب «میلیونر کنار در» نشان میدهد که میلیونرها معمولاً ویژگیها و نگرشهای روانشناختی خاصی دارند که به موفقیت مالی آنها کمک میکند. این ویژگیها شامل تمرکز بر یافتن شغل و حرفهای خاص، استقامت در برابر انتقاد و رویکرد متعادل به زندگی هستند.
در اینجا پنج تفاوت بنیادی ذهنیتی که دنیای مالی متفاوتی ایجاد میکنند، بررسی میشود. بر اساس تحقیقات و مطالعات، در اینجا پنج تفاوت بزرگ بین ذهنیت افراد ثروتمند و افراد فقیر آورده شده است:
۱.ذهنیت فراوانی در مقابل ذهنیت کمبود
افراد ثروتمند همواره به زندگی از دیدگاه فراوانی نگاه میکنند، موفقیت را به عنوان یک منبع گسترشپذیر و نه یک تکه کیک ثابت میبینند. بر اساس تحقیقات کارول دوک در دانشگاه استنفورد، باورهای افراد در مورد تواناییهایشان تأثیر زیادی بر انگیزه، یادگیری و موفقیت آنها در زمینههای مختلف از جمله تحصیلات و توسعه شخصی دارد.
تحقیقات او بر اهمیت «ذهنیت رشد» تأکید دارد – باور به اینکه تواناییها از طریق تلاش و یادگیری میتوانند توسعه یابند. در مقابل، افرادی که از نظر مالی در مضیقه هستند، غالباً بر اساس ذهنیت کمبود عمل میکنند. آنها به این باور دارند که موفقیت به بهای هزینه دیگران بدست میآید.
این ذهنیت موجب یک پیشگویی خود-انجامشونده میشود:
وقتی انتظار رقابت و شکست داریم، فرصتهای همکاری را از دست میدهیم.
یک مطالعه در سال ۲۰۲۳ که در مجله Behavioral and Brain Sciences منتشر شد، نشان داد که ایجاد ذهنیت کمبود بهطور قابل توجهی پاسخهای همدلی به درد دیگران را، هم در رفتار و هم در سطح عصبی، کاهش میدهد. این نشان میدهد که تجربه کمبود ممکن است بر نحوه تعامل افراد با دیگران تأثیر بگذارد و ممکن است بر تمایل آنها به مشارکت و رفتارهای تعاونی تأثیر بگذارد.
۲. رشد در مقابل ایستایی: مسیر یادگیری
افراد ثروتمند به دانش به مثابه سود مرکب نگاه میکنند. آنها مدام در حال سرمایهگذاری در یادگیری هستند. معروف بود که بافت 5 تا 6ساعت در روز مطالعه میکرد و یاد میگرفت. بر اساس مطالعه «عادتهای ثروتمندان» توسط تام کورلی، 88درصد از میلیونرها گزارش داده بودند که 30دقیقه یا بیشتر در روز، مطالعه میکنند. این مطالعهها شامل مواد مرتبط با شغل، توسعه فردی، زندگینامه آدمهای موفق، اخبار روز، تاریخ و کمتر از همه سرگرمی بود. در نقطه مقابل از هر 50نفری که مشکلات مالی داشت، فقط 1نفر (تقریبا 2درصد) برای خود-ارتقائی مطالعه میکردند. این مطالعه نشان میدهد که آدمهای موفق برای ارتقاء خودشان مطالعه میکردند که برایشان فرصتهای بیشتری تولید میکند و بالقوه میتواند به دانشی برای رشد مالی تبدیل شود.
تفاوت در دو دسته به شیوه واکنششان به اطلاعات تازه مرتبط است. طبق دوره آنلاین «اصول کارآفرینی» مدرسه کسبوکار هاروارد، کارآفرینان موفق حس کنجکاوی دارند که به آنها این امکان را میدهد تا «بهطور مداوم به دنبال فرصتهای جدید بگردند» و «سوالات چالشبرانگیز بپرسند و مسیرهای مختلف را کاوش کنند».
این کنجکاوی ویژگی حیاتیای است که کارآفرینان موفق را از دیگران متمایز میکند و به آنها این امکان را میدهد که فرصتهای جدیدی را کشف کنند که دیگران ممکن است نادیده بگیرند. آنها به دنبال مربیان میروند، در سمینارها شرکت میکنند و بهطور فعالانه به دنبال دانشی هستند که باورهای موجودشان را به چالش بکشد.
۳.سفر در مقابل مقصد: مسیر به سوی ثروت
افراد ثروتمند درک میکنند که ایجاد ثروت بیشتر شبیه تمرین برای ماراتن است تا یک دوی سرعت. سارا بلیکلی، بنیانگذار اسپانکس، هفت سال را صرف توسعه محصول خود کرد در حالی که بهطور تماموقت کار میکرد و بیشتر بر فرآیند تمرکز داشت تا نتایج فوری.
این ذهنیت فرایندگرا تابآوری را از طریق شکستها ایجاد میکند و انگیزه را در دوران رکود حفظ میکند. افرادی که از نظر مالی در تنگنا هستند، معمولاً بر پیروزیهای سریع تمرکز میکنند و اثر مرکب تلاش مداوم را از دست میدهند. یک مطالعه توسط Barclays Smart Investor نشان داد که نیمی از سرمایهگذاران بریتانیایی (۵۰٪) اعتراف کردند که تصمیمات سرمایهگذاری شتابزدهای گرفتهاند و دو سوم (۶۷٪) از آنها از این تصمیمات پشیمان هستند. تحقیق همچنین نشان داد که رسانههای اجتماعی (۳۲٪)، دوستان (۳۱٪) و ترس از از دست دادن (۳۰٪) بیشترین عوامل تأثیرگذار بر تصمیمات شتابزده بودند.
افراد ثروتمند وقت خود را صرف برنامهریزی و مرور پیشرفتشان در مسیر میکنند و در حالی که به مقصد خود توجه دارند، بیشتر بر روی فرایندها و سیستمها تمرکز میکنند تا نتایج نهایی. افراد فقیر معمولاً بر نتایج متمرکز شده و بیصبرانه به آنها فکر میکنند و کل فرایندها و سیستمها را نادیده میگیرند.
4. سرمایهگذاری در مقابل میانبرها: شکاف دانش
دِیموند جان، کارآفرین میلیونر، اغلب میگوید: «تنها میانبر واقعی به سوی موفقیت، سرمایهگذاری بلندمدت روی خودتان است.»
سرمایهگذاری در آموزش و توسعه مهارتها برای افزایش پتانسیل درآمدی ضروری است. کسب گواهینامههای جدید، پیگیری مدارج پیشرفته و بهروز ماندن با روندهای صنعتی میتواند فرد را برای کارفرمایان ارزشمندتر کند و او را برای نقشهای پردرآمدتر آماده سازد.
یادگیری مداوم و توسعه حرفهای برای کسانی که به دنبال افزایش پتانسیل درآمد خود هستند، حیاتی است. این میتواند شامل شرکت در کنفرانسها، کارگاهها و وبینارها و استفاده از منابع آنلاین و دورهها برای گسترش دانش در زمینههایی مانند تجزیه و تحلیل دادهها، مدیریت پروژه، فروش و فناوریهای جدید باشد.
دادههای اداره آمار کار ایالات متحده نشان میدهد که سطح بالاتر تحصیلات معمولاً با افزایش درآمد هفتگی همراه است. برای مثال، فردی با مدرک کاردانی بهطور متوسط هفتهای ۸۳۶ دلار درآمد دارد، در حالی که افرادی که تنها دیپلم دارند، بهطور متوسط ۷۱۲ دلار در هفته درآمد دارند.
در مقابل، افرادی که از نظر مالی در مضیقه هستند، اغلب به دنبال میانبرها میروند، بارها سالیانه صدها دلار برای بلیتهای بختآزمایی یا قمار میپردازند و هیچ سرمایهگذاری در توسعه شخصی خود نمیکنند. پارادوکس اینجاست که هر نوع یادگیری معمولاً بازده دارد، در حالی که طرحهای سریع پول درآوردن معمولاً منجر به ضرر میشود.
5.توانمندسازی در مقابل بیکفایتی
تحقیقات انجامشده توسط شورای ملی آموزش مالی ایالات متحده (NFEC) نشان میدهد که ارتباط مثبتی بین سواد مالی و نتایج بهتر مالی وجود دارد. دادههای آزمون سواد مالی ملی آنها نشان میدهد که بزرگسالان در سنین ۳۶ تا ۵۰ سال و ۵۱ سال به بالا بهطور متوسط نمرات بالاتری (به ترتیب ۷۷.۰۷٪ و ۷۷.۸۱٪) نسبت به گروههای سنی جوانتر کسب میکنند.
این موضوع نشان میدهد که دانش مالی و مدیریت فعال با افزایش سن و تجربه بهبود مییابد. یک مطالعه که توسط بنیاد ملی آموزش مالی (NEFE) تأمین بودجه شده، نشان داد که نسل هزاره که سواد مالی دارند، بیشتر احتمال دارد که حسابهای بازنشستگی و سرمایهگذاری داشته باشند و در رفتارهای مالی مثبت مشارکت کنند.
افرادی که از نظر مالی در تنگنا هستند، معمولاً در برابر پول مستأصل هستند و باور دارند که موفقیت مالی از کنترل آنها خارج است. این اجتناب باعث ایجاد یک چرخه میشود: هرچه کمتر با مسائل مالی درگیر شوند، احساس ناتوانی بیشتری میکنند. شکستن این چرخه با برداشتن گامهای کوچک به سوی درگیر شدن با مسائل مالی آغاز میشود، مانند پیگیری هزینهها یا یادگیری اصول اولیه سرمایهگذاری.