جاذبه مرگبار؛ چرا دیگر نمی‌توانیم کسی که عاشقش بودیم را دوست داشته باشیم؟

جذابیت برای هر فردی تعریفی متفاوت دارد. همه ما برای شریک عاطفی زندگی‌مان ایدئال‌هایی داریم. بعضی جذب اعتماد به نفس می‌شوند و برخی دیگر جذب مهربانی. اما آیا می‌دانستید همین ویژگی‌های مثبت می‌تواند دلیل جدایی باشد؟ در راهنماتو دلیل آن را شرح داده‌ایم.

شناسه خبر: ۴۳۹۰۱۵
جاذبه مرگبار؛ چرا دیگر نمی‌توانیم کسی که عاشقش بودیم را دوست داشته باشیم؟

راهنماتو- دیکشنری کمبریج در سال 2024 واژه عجیب و غریب «ick» را به فهرست لغات خود اضافه کرد و در برابر معنای آن عبارتی با این مضمون نوشت: «یک احساس ناگهانی انزجار یا ناراحتی نسبت به کسی است که قبلاً جذب او شده‌اید.» در واقع این عبارت، احساسی را توصیف می‌کند که ناشی از مشاهده ناگهانی یک ویژگی در شریک عاطفی است که قبلاً دیده بودیم اما یکباره در زیر نوری تازه آن را می‌بینیم و احساس می‌کنیم که این ویژگی آنقدر فاقد جذابیت است که نمی‌توانیم از آن چشم‌پوشی کنیم.

به گزارش راهنماتو، متأسفانه وقتی به این احساس دچار می‌شویم، ختم آن رابطه بسیار حتمی است. این عبارت نشان می‌دهد که برخی از ویژگی‌های شریک عاطفی ما احتمالاً در بدو امر آن‌چنان به چشم‌مان زننده نمی‌آمده است. درواقع، موضوع خیلی عجیب‌تر است؛ چون این احتمال وجود دارد که آن ویژگی‌ها حتی در ابتدای رابطه جزو جذابیت‌های شریک عاطفی ما محسوب می‌شدند.

به این وضعیت «جاذبه مرگبار» گفته می‌شود. جاذبه مرگبار زمانی است که فرد دیگر آن ابعاد شخصیتی و رفتارهایی که در بدو امر برایش دلچسب بود را در شریک عاطفی خود نمی‌پسندد و چه بسا نسبت به آن‌ها نفرت پیدا می‌کند.

دیان فِلمی، روان‌شناسی اجتماعی از دانشگاه پنسیلوانیا در آمریکا، می‌گوید: «منظورمان از مرگبار، واقعاً به معنای کشنده نیست بلکه منظور حتمی بودن تبدیل شدن این جذابیت‌ها به عدم جذابیت‌ها است.»

فلمی توضیح می‌دهد:

«وقتی شخصی زیاد از حد یک ویژگی جذاب را داشته باشد، جاذبه مرگبار رخ می‌دهد. سرخوردگی یا دلزدگی از شریک عاطفی حتی زمانی که آدم‌ها فکر می‌کنند مورد دلخواه‌شان را پیدا کرده‌اند اتفاق میفتد و البته بهتر است بگوییم که دقیقاً به همین دلیل رخ می‌دهد که آن‌ها چیزی که مطلوب‌شان بوده را به دست آورده‌اند.»

فلمی در تحقیقات خودش از افراد پرسید که به چه دلیلی در روزهای آغازین جذب شرکای عاطفی‌شان شدند و چرا از رابطه‌های قبلی‌شان نارضایتی پیدا کردند. بیش‌تر آدم‌ها نیازهای متعدد را به عنوان دلایل جدایی فهرست کردند که توسط شریک عاطفی‌ قبلی‌شان برطرف نشده بود و لاجرم مجبور شده بودند از او جدا شوند.

اما فلمی به نکته مهم و جالبی دست پیدا کرد و آن اینکه نیازهایی که از نظر افراد توسط شرکای عاطفی برطرف نشده بود، با دلایل جذابیت آن‌ها در روزهای آغازین مرتبط بود.

او می‌گوید: «درواقع شما یک ویژگی واحد را به شکلی متفاوت تفسیر می‌کنید. به شکلی منفی به یک ویژگی که در بدو امر از نظرتان مثبت بوده است، نگاه می‌کنید. مثلاً شخصی بود که به این دلیل که شریک عاطفی‌اش بسیار ملاحظه‌کار بود به او جذب شده بود. اما بعد شکایت می‌کرد که او زیادی می‌گفت «متأسفم». در واقع ظاهراً زیادی ملاحظه کار به نظر رسیده بود.»

فلمی مثال‌های دیگری را نیز شناسایی کرد. مثلاً افراد جذب آدم‌هایی شده بودند که شغلی بسیار خوبی داشتند اما بعدها متوجه شده بودند که شریک عاطفی‌شان زیادی کار می‌کند یا مثلاً جذب فردی بانمک و بذله‌گو شده بودند اما بعدها شکایت داشتند که او هیچ‌چیزی را جدی نمی‌گیرد. یا مثلاً جذب آدمی راحت و آسان‌گیر شده بودند اما بعدها شکایت داشتند که غیرقابل اعتماد است یا هیچ‌وقت به موقع نمی‌رسد.

یا به شکلی مشابه آن‌هایی که در نگاه اول قدرتمند و قوی به نظر رسیده بودند، بعدها به نظر کنترل‌گر و سلطه‌جو آمده بودند. کسانی که مهربان به نظر رسیده بودند، تبدیل به آدم‌های ساده‌لوح شده بودند یا موفق‌ها، تبدیل به آدم‌هایی شده بودند که برای کار خودکشی می‌کنند.

در جاذبه مرگبار، هر قدر فرد در شروع رابطه بیش‌تر جذب یک ویژگی بشود، احتمال اینکه همان ویژگی بعدها تبدیل به دلیل جذایی بشود، بیش‌تر می‌شود.

چرا این ویژگی‌ها جذاب عالی و بزرگ دلایل طلاق و جدایی می‌شوند؟

نخست، این ویژگی‌ها که اولین‌بارها در یک شریک عاطفی احتمالی یا شریک عاطفی قطعی تشخیص می‌دهیم، درواقع ویژگی‌های بارز شخصیتی آن‌هاست که آن‌ها را از سایرین متمایز کرده است.

فلمی می‌گوید:

«در ابتدای رابطه ما شرکای عاطفی‌مان را به این صورت که "یه ذره کمک‌حالمه" یا "یه ذره زیادی کار می‌کنه"، توصیف نمی‌کنیم. هرچقدر این خصلت حداکثری‌تر باشد، بیش‌تر احتمال دارد که بعدها دل ما را بزند و تبدیل به یک ویژگی غیرقابل تحمل شود.»

فلمی می‌گوید دلیل دیگر آن است که شیفتگی ابتدایی ما نسبت به یک فرد، به صورت موقتی ما را نسبت به سویه‌های منفی ویژگی‌های حداکثری آن فرد، کور می‌کند. اما بعد از آنکه آن هیجان‌های ابتدایی فروکش می‌کند، ما نسبت به ویژگی‌هایی که ممکن است اثرات منفی داشته باشد، آگاهی پیدا می‌کنیم.

فلمی می‌گوید این بازنگری در طی زمان رخ می‌دهد. جاذبه مرگبار بیشتر یک آگاهی تدریجی است که در طی زمان رخ می‌دهد نه یک تغییر ناگهانی در قضاوت مثل همان حس تنفر ناگهانی (ick). زوج‌هایی که بین 10 تا 21 سال در کنار هم زندگی کرده‌اند، پایین‌ترین سطح از وفق‌پذیری در رابطه را دارند که یعنی در این سال‌ها برایشان حل تعارضات، تنظیم کردن خود با چالش‌های تازه یا تغییر انتظارات نسبت به شریک عاطفی سخت‌تر است.

سامانتا جوئل، روان‌شناس در دانشگاه وسترن در کانادا، می‌گوید: «بازنگری رضایت از رابطه بسیار مهم است زیرا می‌تواند بسیاری از ابعاد زندگی را پیش‌بینی کند. آدم‌هایی که از رابطه‌شان خوشحال نیستند، سلامت جسمی ضعیف‌تری دارند، فشار خون بالاتری دارند و بیش‌تر در معرض ضعف سلامت روان هستند و در برقراری تعادل به کار و زندگی نیز دردسر بیش‌تری دارند و این تازه بخشی از مشکلات آن‌هاست.

یکی از معیارهای سنجش رضایت از رابطه به نام نظریه تبادل اجتماعی از طریق مقایسه پاداش‌هایی که ماندن با یک شریک عاطفی برای ما دارد – مثل میزان خوش‌گذرانی، مورد توجه واقع شدن توسط او، زیبایی یا وضعیت مالی خوب – در مقابل هزینه‌هایی که ماندن در کنار او برای ما دارد – مثل دعوا و درگیری مداوم، احتمال آسیب مالی یا جسمی یا از دست دادن سرمایه – اندازه‌گیری می‌شود.

آدم‌ها به دو شکل از نظریه تبادل اجتماعی استفاده می‌کنند:

  1. اول با مقایسه رابطه فعلی با روابط گذشته. اگر رابطه فعلی با استانداردهای رابطه قبلی همخوانی نداشته باشد، ما احساس رضایت نمی‌کنیم.
  2. مقایسه دیگر می‌تواند از طریق مقایسه همه گزینه‌های موجود اتفاق بیفتد. اگر ما احساس کنیم که می‌توانیم شریک عاطفی بهتری پیدا کنیم، گزینه‌های در اختیارمان را رد می‌کنیم؛ حتی اگر این گزینه‌ها علائمی از روابط خوب را داشته باشند.

این محاسبه‌ها برای هر فردی متفاوت است. بستگی دارد که هزینه‌ها چه باشند، فرد در چه فرهنگی زندگی کند یا چند گزینه برای قرار و مدار داشته باشد.

رضایت

پس آیا بهتر است جذب آدم‌هایی با ویژگی‌های متوسط بشویم؟

فلمی می‌گوید: «من اینطور فکر نمی‌کنم. احتمالاً گزینه بهتر آن است که به سمت کسانی برویم که ویژگی‌های حداکثری‌شان شبیه ویژگی‌های حداکثری خودمان باشد تا اینکه به دنبال کسانی باشیم که میانگینی از ویژگی‌های مثبت را داشته باشند.»

زوج‌هایی که خصلت‌های کلیدی‌شان شبیه به هم است، با احتمال بیش‌تری در زندگی زناشویی موفق می‌شوند. در یک مطالعه که روی 79000 زوج بریتانیایی انجام شد، مشخص شد که یکی از پیش‌گویی‌کننده‌های رضایت از رابطه هم‌سن بودن است. اما سایری عوامل جمعیت‌شناختی، مثل سطح تحصیلات، مذهب، باورهای سیاسی و حتی موادی که زوجین مصرف می‌کنند هم می‌تواند رضایت آن‌ها از رابطه را پیش‌بینی کند.

در این میان عوامل زیستی دیگری هم هستند که هرچند کم اما در میزان رضایت از رابطه نقش دارند که از آن میان می‌توان به قد و حتی توده بدنی متناسب با هم اشاره کرد.

تانیا هورویتز، دانشجوی دکترا در دانشگاه کلورادو بولدر در آمریکا، می‌گوید: «همبستگی بالاتری بین باورها و ارزشها، سطح تحصیلات و مصرف برخی از مواد خاص با میزان رضایت از رابطه پیدا کرده‌ایم.»

او می‌گوید: «فقط یک اقلیت بسیار کوچک از افرادی که شباهتی به هم نداشتند همبستگی منفی بین میزان رضایت از زندگی زناشویی و شباهت‌هاشان نشان دادند. »

او می‌گوید:

«یکی از مثال‌هایی که خیلی مهم به نظرمان رسید این بود که آدم‌هایی که صبح‌ها سرحال‌تر هستند، با آدم‌هایی که شب‌ها سرحال‌تر هستند – و البته برعکس- تناسبی ندارند. »

او توضیح می‌دهد که این دو دسته ممکن است در بدو امر جذب همدیگر شوند اما رابطه‌های موفق بلندمدت ندارند.

یکی از مشارکت‌کنندگان در این تحقیق مردی بود که در وهله اول جذب شخصیت محکم و با اعتماد به نفس همسرش شده بود. اما بعدها متوجه شده بود که سویه تاریک این ویژگی‌ها کله‌شقی و یک‌دندگی است. اما او می‌گوید: «ما هنوز با هم هستیم. دلیلش این است که من کله‌شقی و یکدندگی همسرم را پذیرفتم و با خودم فکر کردم که من هم این یکدندگی و لجباری را دارم.»

نظرات
پربازدیدترین خبرها