فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد
پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد
من چو از خاکِ لحد لاله صفت برخیزم
داغِ سودای توام سِرِّ سُویدا باشد
تو خودای گوهرِ یک دانه کجایی آخِر
کز غمت دیدهٔ مردم همه دریا باشد
از بُنِ هر مژهام آب روان است بیا
اگرت میلِ لبِ جوی و تماشا باشد.
چون گل و مِی دمی از پرده برون آی و درآ
که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد
ظِلِّ مَمدودِ خَمِ زلفِ توام بر سر باد
کاندر این سایه قرارِ دلِ شیدا باشد
چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفتِ نرگسِ رعنا باشد
شرح لغت: خط سبز: موهای نو رسته بر رخسار/ سویدا: مرکز دل یا دانهی سیاهی که گمان میکردند بر دل است/ ظل ممدود: به کسر اول و تشدید دوم: سایه گسترده/ سرگرانی: بی اعتنایی و عدم التفات
تفسیر عرفانی:
وارستگان درگاه معشوق تا زمانی که جان در بدن دارند پا از راه عشق او بیرون نمیگذارند، و تا زمانی که نشانی از عشق در دلشان وارد نگردد در تب و تاب هستند.
تعبیر غزل:
سعی کن شبها را به استراحت بپردازی و کارهایت را در روز تمام کنی. از همنشینی با افراد عیبجو بپرهیز، زیرا مدت کوتاهی با تو خواهند بود و پس از رسیدن به مقصود از تو جدا شده و به عیبجویی خواهند پرداخت.