فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداختهای یعنی چه
سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آختهای یعنی چه
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداختهای یعنی چه
شرح لغت: مهره مهر: به ضم اول و سکون دوم طاس محبت
تفسیر عرفانی:
این که یکباره حجاب را از خود دور نمودهای و مست و شتابان از خانه بیرون رفتی، چه معنایی دارد؟ مقصود او از این شعر این است که حضرت دوست به یک اندازه در دل همگان طلوع میکند تا همگان به سوی او گام بردارند، حال آن که هرکس به میزان تلاشش در معرکهی عشق، میتواند به سوی او راه یابد و از محبت او بهرهمند شود.
تعبیر غزل:
دل خود را نزد کسی سپردهای که توجهی به تو ندارد. پس اصرار بیهوده نکن و تلاشت این باشد که خود را با واقعیات تطبیق دهی. دنیا همین تراکم درهای بسته نیست، باید سلام کرد به گستره زیستن.