فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی
تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن
خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت
کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش
هر نفس با بوی رحمان میوزد باد یمن
شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
در همه شهنامهها شد داستان انجمن
خنگ چوگانی چرخت رام شد در زیر زین
شهسوارا، چون به میدان آمدی گویی بزن
جویبار ملک را آب روان شمشیر توست
تو درخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بکن
بعد از این نشکفت اگر با نکهت خلق خوشت
خیزد از صحرای ایذج نافه مشک ختن
گوشه گیران انتظار جلوه خوش میکنند
برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکن
مشورت با عقل کردم گفت حافظ میبنوش
ساقیا میده به قول مستشار مؤتمن
ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار
تا از آن جام زرافشان جرعهای بخشد به من
شرح لغت: نشست: جلوس/ خنگ چوگانی چرخ: توسن تندپوی فلک
تفسیر عرفانی:
تاج سلطانی گل از سر چمن پدیدار شد! مقدمش بر سرو و گل گرامی باد. مقصود او از این شعر این است که؛ گوشهنشینان درگاه دوست طالب آنند تا جلوهیی از معشوق برایشان متصور شود چرا که او با هیچ چیز قابل قیاس نیست. از این رو جز او برای هیچ چیزی ارزشی قایل نمیشوند و همواره در پی آنند که به مراد خود دست یابند.
تعبیر غزل:
این همه غرور و نخوت به خاطر چیست؟ مگر نه آن است که آخرالامر گل کوزهگران خواهی شد! پس چرا به زیر دستان فخر میفروشی؟ در برخورهایت اندکی تامل کن. تو بزرگتر از آنی که اینگونه تحت تاثیر بعضی امکانات مغرور شوی