فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود
یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
آخرای خاتم جمشید همایون آثار
گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
عقلم از خانه به در رفت و گر میاین است
دیدم از پیش که در خانه دینم چه شود
صرف شد عمر گران مایه به معشوقه و می
تا از آنم چه به پیش آید از اینم چه شود
خواجه دانست که من عاشقم و هیچ نگفت
حافظ ار نیز بداند که چنینم چه شود
شرح لغت: باغ تو: به استعاره مقصود بوستان وصال تو /یک میوه: به استعاره مقصود یک بوسه /سرو بلند: به استعاره مقصود قامت موزون یار /من سوخته: من سوخته جان در آتش هجر، (موصوف و صفت).
تفسیر عرفانی:
اگر از بوستان وصالت بوسهای بچینم، چه میشود و اگر از فروغ چهره ات خود را ببینم چه میشود. مقصود او از این شعر این است که دلدادگان در گاه دوست، آنچنان واله معشوقند که خواستارند اثری از او در وجودشان متبلور شود؛ چرا که با رویت روی او، عقل و خرد از ذهن شان پاک میگردد.
تعبیر غزل:
اگر گرفتار راه عشق شوی، بدان که بی فتنه و آشوب نیست و به سرعت در آن غرق میگردی، ولی مراقب باش در غیر این صورت معشوق خود را از دست میدهی.