فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود
که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنی است
به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود
مباحثی که در آن مجلس جنون میرفت
ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود
دل از کرشمه ساقی به شکر بود، ولی
ز نامساعدی بختش اندکی گله بود
قیاس کردم و آن چشم جادوانه مست
هزار ساحر، چون سامریش در گله بود
بگفتمش به لبم بوسهای حوالت کن
به خنده گفت کی ات با من این معامله بود
ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش
میان ماه و رخ یار من مقابله بود
دهان یار که درمان درد حافظ داشت
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود
شرح لغت: مشعله: به فتح اول و سکون دوم قندیل/ قال و قبل: گفتگو و نزاع لفظی، قال و مقال /سعد: به فتح اول و سکون دوم فرخنده- صفت نظر
تفسیر عرفانی:
خدایا! به هنگام سحر چه هنگامهای به پا بود که در آن با گروه زیادی زیبارو و ساقی و شمع در جوش و خروش بودند. مقصود او از این شعر این است که ابزار عشق به دوست، نیازمند کلام نیست و حال عاشق خبر از سر درونی اش میدهد و او را در پیشگاه حضرت دوست رسوا میسازد. در ادامه نیز باید گفت، بخت فقط نصیب عاشقانی میگردد که به لقای یار دست یابند و دیدار او به چشم دل نصیبشان گردد.
تعبیر غزل:
اگر کسی طالب است، اما اوضاع او طوری ست که نمیتواند مانند تو تلاش کند، در حق او بیداد و ستم مکن. به کسی جفا مکن، زیرا این امر در طریقت تو نیست، نفرین بر دلی که محبت و عشق در آن نباشد و نفرین بر چشمی که در راه عشق اشکی نریزد!